پاسخ اجمالی:
بعضی هر حرکتی را در جهان مربوط به عشق می دانند و بعضی آن را تا سرحدّ یک بیمارى نفرت انگیز تحقیر نموده اند. این اختلاف، از اختلاف در زوایه دید قضاوت کنندگان سرچشمه مى گیرد. اگر منظور از عشق یک کشش نیرومند میان دو انسان، در مسیر یک هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصوّر مى شود؟! زیرا قدرت خلاقیّت آن به قدرى عجیب است که مى تواند به سرعت همه موانع را در مسیر تکامل پشت سر بگذارد. امّا اگر منظور از عشق کشش نیرومندى باشد که دو انسان را به گناه بکشاند هر چه در مذمت آن گفته شود کم است.
پاسخ تفصیلی:
درباره عشق، عظمت و شکوه عشق، و یا جنون و بیمارى عشق، سخن بسیار گفته اند، و شاید کمتر کلمه اى باشد که این همه تعبیرات مختلف و متناقض درباره آن شده باشد.
بعضى از نویسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بالا برده اند که گفته اند:
«عشق افسر زندگى و سعادت جاودانى است».(1)
و یا به گفته «هزیه» عشق معمار عالم است.
«توماس مان» از اثر معجزه آساى عشق سخن گفته و معتقد است که: «عشق روح را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مى دارد».
عدّه اى از فلاسفه بزرگ شرق، پا را از این هم فراتر نهاده و عقیده دارند: «هر حرکت و جنبشى در جهان است ناشى از یک نوع (عشق) مى باشد، حتى حرکات افلاک و کرات عالم بالا»!
و البتّه اگر این کلمه را به معناى وسیع خود - یعنى هر نوع کشش و جاذبه فوق العاده - تفسیر کنیم باید گفتار آنها را تأیید کرد، چه جاذبه اى از جاذبه عمومى نیرومندتر و بنابراین چه عشقى از آن آتشین تر؟!
در برابر این همه تعبیرات و تفسیرهاى جالب، عده اى دیگر از نویسندگان و فلاسفه، زننده ترین حملات و اتهامات را نثار «عشق» کرده و آن را تا سرحدّ یک بیمارى نفرت انگیز تحقیر نموده اند.
یکى از نویسندگان معروف شرق گوید: «عشق مانند سل و سرطان و نقرس، بیمارى مزمنى است که آدم عاقل باید از آن فرار کند»! «عشوه گرى هاى شامپانى عشق است»!
بعضى دیگر همچون «کوپرنیک» دانشمند معروف فلکى که خواسته است در تحقیر خود، جانب عشق را کمى نگه دارد گفته است: «عشق را اگر یک نوع جنون ندانیم لا اقلّ عصاره اى از مغزهاى ناتوان است»!
بالاخره بعضى هم مانند «کارلایل» بى پروا به عشق تاخته و معتقد است: «عشق تنها یک نوع جنون نیست بلکه ترکیبى است از چند نوع جنون!».
این تفسیرهاى فوق العاده ضد و نقیض را آن هم درباره کلمه اى که از متداول ترین کلمات در ادبیات و شعر، و حتى سخنان روزمره است، نباید حمل بر تناقض در قضاوت در مورد یک واقعیت معین دانست بلکه این اختلاف، در واقع، از اختلاف در زوایه دید قضاوت کنندگان سرچشمه مى گیرد.
یعنى هر یک از این نویسندگان و دانشمندان در واقع یکى از چهره هاى عشق را که شاید در زندگى خود بیشتر با آن مواجه بوده است مورد بحث قرار داده، در این صورت باید اعتراف کرد که:
اگر منظور از عشق یک کشش و جاذبه نیرومند و خارق العاده میان دو انسان، یا به طور کلى دو موجود (اعم از انسان، حیوان، گیاه و موجود بى جان) در مسیر یک هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصوّر مى شود؟!
زیرا قدرت خلاقیّت آن به قدرى عجیب است که مى تواند هر مانعى را تحت الشعاع خود قرار مى دهد و به سرعت همه موانع را در مسیر تکامل پشت سر بگذارد.
تمام تحسین هایى که از عشق شده به خاطر همین خلاقیّت و نیروى عظیم و بى نظیر آن است، چنان که مى دانیم بسیارى از عالى ترین شاهکارهاى ادبى معمارى، و هنرى به معناى واقعى تحت چنین جاذبه اى به وجود آمده است.
امّا اگر منظور از عشق جاذبه و کشش نیرومندى باشد که دو انسان را به گناه، آلودگى، و سقوط در لجنزار عصیان و فحشا بکشاند هر چه در مذمت آن گفته شود کم است، زیرا لکه هاى ننگ آن، چنان پررنگ و ثابت است که به این آسانى پاک شدنى نیست!
و اگر منظور آن جاذبه دیوانه کننده اى باشد که عقل را به کلى ویران کرده، از کار مى اندازد، و انسان بر اثر آن دست به هر کار جنون آمیزى مى زند هر چه درباره تحقیر آن نیز گفته شود بجاست.
و به گفته «استاندال» نویسنده فرانسوى: «در قضایاى مربوط به عشق فاصله میان پاکى و خطا فقط یک بوسه است!».
خلاصه عشق از دریچه هاى دید مختلف، چهره هاى فوق العاده گوناگون دارد. بنابراین هم ستایش هاى آن و هم تحقیرهاى آن هر دو بجاست.
موضوعى که در این جا توجّه به آن براى همه جوانان پاکدل نهایت ضرورت را دارد این است که امروز در زیر لفافه زیبا و شاعرانه «عشق» چه جنایت ها و تبهکارى ها که نمى شود، و چه آلودگى ها که به نام عشق مقدّس انجام نمى گردد؟!
هر آلوده دامن هوسباز و شهوترانى خود را در لباس عاشق صادق که به اصطلاح «گواهش دل چاک چاک اوست» و در دستش «جز این سند پاره پاره نیست»! جا مى زند.
هر فریبکار دو روى دیو صفت که نظرى جز اشباع شهوات سرکش حیوانى خود ندارد در زیر همین «ستار» و با استفاده از شاخ و برگ ها و توصیف هاى شاعرانه همین «کلمه» به مقاصد شوم شیطانى خود جامه عمل مى پوشاند و به همین دلیل پس از آن که اهداف کثیف او صورت گرفت، ماسک از چهره واقعى او برداشته مى شود، آنچه را گفته بود همه و همه را فراموش مى کند، درست مانند ظرف بزرگ آبى که یک مرتبه آن را وارونه کنند قطره اى از آن عواطف پاک و عشق هاى آتشین و سوزان باقى نمى ماند، و اثرى از آن قلب لبریز از محبّت، و چشم هاى بیمار از بیمارى عشق، و هزاران ادعاى دیگر دیده نمى شود.
آن گاه معشوق فریب خورده و پشیمان مى ماند با یک دنیا اندوه و حسرت و غم!
جوانان باید شدیداً و با دقّت هر چه بیشتر مراقب این «مدعیان دروغین عشق» باشند.
این مدعیانى که سرمایه اى جز دروغ و فریب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملوّ از عشق سوزان خود را در آنِ واحد در چندین جا گرو گذاشته اند!، و با هزار تزویر و نیرنگ همه جا خود را عاشقى صادق و یکه شناس! قلمداد نموده اند.
باید توجّه داشته باشند، که از این قماش افراد در محیط امروز، بسیار زیادند، همین ها هستند که گاه وقاحت را به جایى مى رسانند که مثلا یک نامه مملوّ از دروغ را کپی کرده، در آن واحد براى چند دختر مى فرستند و در همه جا لباس «عشق مقدّس» بر تن کرده تمام قامت خود را در آن فرو برده اند، ولى در زیر این نام هزار گونه جنایت مرتکب مى شوند.
نه تنها دختران جوان بلکه پسران نیز باید مراقب این دام هاى گوناگون که به نام «عشق پاک» بر سر راه آنها نهاده مى شود باشند، دام هایى که پس از افتادن در آن غالباً رهایى وجود ندارد، و کفاره یک لحظه غفلت، و خوش بینى بیجا، و تسلیم الفاظ ریاکارانه توخالى شدن را گاهى در یک عمر هم نمى توان داد.
مخصوصاً کسانى که از نظر «محبّت» کمبودى دارند و در «محرومیت» به سر برده اند، خیلى زود تسلیم این اظهار عشق ها و محبّت ها مى شوند، و همین محرومیت ها سبب مى گردد که زود فریب بخورند و به دام افتند، اینها باید بیش از دیگران مراقب باشند. (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.