پاسخ اجمالی:
امام در خطبه 17 در توصیف این افراد مى فرماید: کارى جز انباشتن مال دنیا یا علوم بی ثمر ندارند و زشتیها و پلیدى ها را در مغز و فکر خود جمع مى کنند، آن گاه بر مسند قضاوت مى نشینند و تضمین مى کنند حقایقى را که بر دیگران مشتبه شده روشن و خالص سازند. در مواجهه با مشکلات علمی و برای روشن ساختن آن، افکار بیهوده و حرفهاى پوچ و توخالى دارند و از این مقدمات نادرست نتیجه مى گیرند و به نتیجه نادرست آن حکم مى کنند. نه اهل ابتکار اند، نه ذهن وقّاد و روشنى دارند و نه... .
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 17 نهج البلاغه در توصیف کارهای زشت جاهلان عالم نما مى فرماید: (صبح که از خواب برمى خیزد کارى جز انباشتن چیزهایى که اندکش بهتر از بسیار است، ندارد)؛ «بَکَّرَ(1) فَاستَْکْثَرَ مِنْ جَمْع ما قَلَّ مِنْهُ خَیْر مِمّا کَثُرَ».(2)
این تعبیر ممکن است اشاره به امکانات مادّى و دنیوى باشد که فزونى آن باعث غفلت و تکبّر و اشتغال دائم به مادّیات و دور ماندن از معنویات است؛ و همواره مقدار کم آن از مقدار زیادش بهتر است. یا اشاره به فضول کلام و مسائل کم ارزش علوم و پرداختن به شاخ و برگهاى کم فایده، به قیمت فراموش کردن اصول و ریشه هاست.
سپس مى افزاید: (این وضع همچنان ادامه مى یابد تا از این آبهاى گندیده [زشتیها و پلیدى ها] سیراب مى شود و انبوهى از مسائل بیهوده را [در مغز و فکر خود] جمع مى کند، آن گاه بر مسند قضا و داورى در میان مردم مى نشیند [و عجب این که این بینواى نالایق] تضمین مى کند حقایقى را که بر دیگران مشتبه شده است روشن و خالص سازد)؛ «حَتّى اِذا ارْتَوى مِنْ ماء آجِن(3)، وَ اکْتَثَرَ مِنْ غَیْرِ طائِل(4)، جَلَسَ بَیْنَ النّاسِ قاضِیاً ضامِناً لِتَخْلیصِ مَا الْتَبسَ عَلى غَیْرِه».
آرى این مرد نادان و گمراه و عالم نما که سرمایه علمى او یک مشت اشتباهات و یا مسائل بیهوده است و مغز و روح او انباشته از آبهاى گندیده حبّ دنیا و علاقه به زرق و برق عالم مادّه است، تکیه بر جایى مى زند که جز انبیا و معصومین و جانشینان به حقّ آنها کسى نمى تواند بر آن جا بنشیند. همان طور که در حدیث معروف وارد شده است که على(علیه السلام) خطاب به «شریح قاضى» فرمود: «یا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لا یَجْلِسُهُ نَبِىّ اَوْ وَصِىُّ نَبِىٍّ اَوْ شَقِىّ»؛ (اى شریح! بر جایى نشستى که در این جا جز پیامبر یا وصى پیامبران یا شقى نمى نشیند!).(5)
امام(علیه السلام) در ادامه خطبه چنین مى فرماید: (در این هنگام هرگاه با مسأله مبهمى رو به رو گردد، براى روشن ساختن آن، افکار بیهوده و حرفهاى پوچ و توخالى را پیش خود آماده مى سازد [و از این مقدمات نادرست نتیجه مى گیرد] و به نتیجه نادرست آن حکم مى کند!)؛ «فَاِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَماتِ هَیَّا لَها حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأیِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ».
تعبیر به «حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأیِهِ» ـ با توجّه به این که «حَشْو» به معناى اشیاى زاید و بى فایده و «رَثّ» به معناى کهنه و پوسیده است ـ گویى به این نکته اشاره مى کند که او نه اهل ابتکار است، نه ذهن وقّاد و روشنى دارد، و نه مى تواند دلایل مفیدى براى رسیدن به مقصود خویش گردآورى کند. سرمایه او تنها یک مشت افکار زاید و بى ارزش و کهنه و پوسیده است که دائماً بر آن تکیه دارد و همین ها است که وسیله اظهار قطع و یقین و رأى دادن اوست!
بدیهى است این گونه مقدّمات باطل و فاسد هرگز یقین آور نیست! او مردم را فریب مى دهد و اظهار یقین مى کند و به فرض که یقین باشد چون در مقدّماتش راه خطا را از روى تقصیر پوییده، هرگز نزد خدا معذور نیست!
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: (این شخص در برابر شبهات فراوانى که وى را احاطه کرده، همانند عنکبوت است که تارهایى دور خود مى تند و بر آن تکیه مى کند [تارهایى بسیار سُست و بى اساس که نه در برابر باران، تاب مقاومت دارد و نه در برابر یک نسیم، بلکه سنگینى ناچیز گرد و غبار را تحمّل نمى کند و از هم گسیخته شده، از سقف آویزان مى گردد!])؛ «فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهاتِ فی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ».(6)
در تفسیر این تشبیه مولا، میان شارحان نهج البلاغه، بحثهاى گوناگونى دیده مى شود که بعضى از آنها خالى از تکلّف و تقدیر و تغییر در عبارت نیست. آنچه مناسبتر به نظر مى رسد این است که امام(علیه السلام) این گونه افراد جاهل مغرور ضعیف الفکر را به عنکبوتى تشبیه مى کند که تارهایى براى خود مى تند که هم خانه و لانه اوست و هم دام براى شکارش، خانه اى که به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، دامى که شکارش تنها حشرات ضعیف و ناتوان است.
(این بینوا در حالى این راه خطرناک را مى پوید که نمى داند درست حکم کرده یا به خطا رفته است، به همین دلیل اگر [از روى تصادف] راه صحیح رفته باشد، از این بیم دارد که خطا کرده باشد؛ و اگر راه خطا را پیموده است، امید دارد [تصادفاً] صحیح از آب درآید!)؛ «لا یَدْرى اَصابَ اَمْ اَخْطَأَ، فَاِنْ اَصابَ خافَ اَنْ یَکُونَ قَدْ اَخْطَأَ، وَ اِنْ اَخْطَاَ رَجا اَنْ یَکُونَ قَدْ اَصابَ».
آرى! بدبختى بزرگ او در این است که اگر تصادفاً به واقع برسد، چون یقین و اطمینان به آن ندارد دائماً متزلزل است و از این تزلزل رنج مى برد و قادر به تصمیم گیرى هاى خود نیست؛ و اگر خطا کند چون به خطاى خود واقف نیست راه بازگشت بر او بسته است.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.