پاسخ اجمالی:
یکی از ایرادهای مادی ها به خداپرستان، مساله ابداع است. آنها مى گویند: به عقیده خداپرستان، عالم حادث است و از نیستى به هستى آمده است،آیا امکان دارد نیستى، منشأ و اصل هستى باشد. در پاسخ باید گفت: اولا این اشکال - خلق هستی و وجود، از نیستی و عدم - به خود مادیون که صورت جهان را حادث می دانند، وارد است. ثانیا: جمله «عالم از عدم به وجود آمده»، به این معنی نیست که عدم، علّت فاعلی وجود است، بلکه مراد آن است که عالم پیش از این وجود نداشت و سپس موجود شد.
پاسخ تفصیلی:
از جمله ایراداتى که گاهى از طرف مادّى ها به خداپرستان گرفته مى شود، مسأله ابداع است.
گرچه این ایراد چندان جنبه علمى و منطقى ندارد، ولى در صورت و لباس علمى بیان شده و از نظر تبلیغى مؤثّر است.
آنها مى گویند: بنابر عقیده الهیّین، عالم حادث است و از عدم به وجود آمده است، ما سؤال مى کنیم که مگر مى شود عدم، منشأ وجود چیزى شود؟ عدم چیزى نیست تا علّت وجود گردد، با آنکه در جاى خود ثابت شده که ممکن نیست نقیض شىء صفت شىء باشد؛ از طرفى همه مى دانیم که وجود و عدم، نقیض یکدیگرند؛ پس چگونه ممکن است عدم علّت وجود باشد؟
و به عبارت ساده تر مى گویند: شما خداپرستان معتقدید که عالم، حادث است و از نیستى به هستى آمده است، مگر ممکن است نیستى، منشأ و اصل هستى باشد؟!
و نیز اضافه مى کنند که باید هر حادثى در زمان و مکان واقع شود؛ آیا قبل از عالم مى توان زمان و مکانى فرض نمود تا ظرف پیدایش عالم باشد؟ بنابراین باید گفت: عالم، قدیم و ازلى است (همواره بوده و هست) و بدیهى است که چنین چیزى احتیاج به سبب و علّتى ندارد.
پاسخ: این ایراد از دو قسمت تشکیل یافته است:
الف) چگونه عدم، منشأ وجود مى شود؟
ب) اگر عالم، حادث باشد، محتاج به زمان و مکان است و قبل از وجود آن، زمان و مکانى نبوده است.
لازم است به هر دو قسمت به طور جداگانه جواب داده شود، امّا قسمت اوّل از چند جهت قابل بحث است:
1. قبل از هر چیز باید دانست که مادّى ها نیز از این اشکال مصون نبوده و این ایراد به خود آنها هم وارد است، چرا که مادّى ها معتقدند که مادّه عالم، قدیم و ازلى است، ولى پیوسته در تغییر و تحوّل بوده و از صورتى به صورت دیگر در آمده است. تا آنجا که مى گویند: مادّه عالم از ازل تا به حال، نه چیزى از آن کم شده و نه بر آن افزوده گردیده است و تمام تغییرات و تحوّلات در صورت آن بوده است.
بنابراین صورت فعلى موجودات جهان و همچنین صورت هاى قبل از آن، همه حادث هستند؛ زیرا هر کدام در گذشته، عدم بوده و یکى پس از دیگرى وجود پیدا کرده است. به همین جهت عین این اشکال در مورد صورت موجودات که به عقیده خود آنها حادث است، متوجّه خودشان مى شود؛ زیرا صورت و کیفیّت هم که به نوبه خود وجود دارد، باید گفت از عدم به وجود آمده است، یعنى همان ایرادى که آنها در مورد وجود مادّه به خداپرستان مى گیرند، در «صورت» متوجّه خود آنها مى شود. بهتر آن است که این مطلب با یک مثال ساده به طور کامل روشن شود:
فرض کنید قلم را به دست گرفته و نامه اى به دوست صمیمى خود نوشتیم یا تصویرى از فلان منظره زیباى بهارى، روى کاغذ رسم کردیم؛ مادّى مى گوید مادّه این مرکّب و کاغذ، ازلى و قدیم است، ولى نمى تواند صورت و شکلى را که پیش از این اثرى از آن بر صفحه کاغذ نبوده و توسّط حرکات دست ما انجام گرفته، ازلى و قدیم بداند، پس خواه ناخواه آن را حادث مى داند.
در اینجا نوبت ماست که بگوییم این صورت و شکل که به عقیده شما حادث است، چگونه از عدم به وجود آمده؟ مگر عدم مى تواند منشأ وجود باشد؟
هر پاسخى که مادّى ها به این ایراد (در مورد کیفیّات و صور موجودات) جواب دهند، ما هم در مادّه عالم، آن را تکرار مى کنیم و چنانچه نتوانستند جوابى براى این اشکال تهیّه کنند، حق ندارند بگویند: این اشکال از نظر مکتب الهیّین لاینحل و از نظر مکتب مادّى ها قابل حل است.
2. اگر اندکى در اشکال مزبور دقّت کنیم در مى یابیم که این اشکال از اینجا پیدا شده که کلمه «از» که در اینجا استعمال شده به همان معناست که در جمله هاى خانه را از آجر و سنگ و گل، کاغذ را از چوب و پنبه، میز را از چوب و لباس را از پشم و پنبه مى سازند، استعمال مى شود؛ یعنى همان طورى که در این گونه موارد، کلمه «از» به معناى علّیّت مادّى و منشأ اصلى یک موجود به کار مى رود، در جمله عالم از عدم به وجود آمده نیز به همین معنا به کار برده شده است. در حالى که در اینجا این معنا منظور نبوده و در علّت مادّى استعمال نشده است، بلکه مراد آن است که عالم پیش از این وجود نداشت و سپس موجود شد و به عبارت دیگر، این کلمه براى فهماندن معناى حدوث عالم به کار برده مى شود، نه آنکه مقصود آن باشد که عدم، منشأ مادّى عالم است. (دقّت کنید).(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.