پاسخ اجمالی:
براى پى بردن به رابطه نظم و علم از چند دليل مىتوان كمك گرفت: 1- وجدان انسان که با مشاهده آثار دانشمندان و هنرمندان بدون احتياج به هرگونه دليل به عقل، ذوق و مهارت وی اعتراف می کند. 2- علاوه بر وجدان دلیل منطقی نیز حکم می کند که برای پدید آمدن هر مجموعه منظمی، باید انتخاب های حساب شده منطقی و علمی ای از سوی سازنده ای دانا اتخاذ شده باشد. 3- احتمالات ریاضی این گزاره را غیرقابل باور می داند که يك انسان بى سواد در اثر تصادف كتابى پر محتوی بنویسد. و... .
پاسخ تفصیلی:
حساب و برنامه و هدف سه عنصر اصلى نظم را تشكيل مى دهند. براى پى بردن به ارتباط بین نظم و علم از چند دليل مى توان كمك گرفت:
1- نخست وجدان است: با اينكه بسيارى از علماى بزرگ و دانشمندان و مخترعان و هنرمندان چيره دست را هرگز نديده ايم، و تنها اثرى از آنها به جاى مانده؛ ولى هنگامى كه با اين آثار، كتاب ها، صنايع، تابلوهاى نفيس، ساختمان هاى بديع مواجه مى شويم؛ بدون احتياج به هرگونه دليل، به عقل و ذوق و علم و مهارت صنعتى و هنرى آنها اعتراف مى كنيم.
2- براى اثبات اين رابطه علاوه بر وجدان، از دلىل منطقى نيز مى توان كمك گرفت؛ زيرا براى به وجود آمدن يك ساختمان منظّم، حداقل بايد در هفت مرحله انتخابگرى صورت گيرد. مثلا اگر يك عمارت باشكوه و زيبا و محكم را در نظر بگيريم، نخست از نظر جنس مصالح، بعد از نظر مقدار و كميّت آن. سوم، از نظر كيفيّت اين مصالح. چهارم، از نظر اشكال و اندازه هاى مختلف. پنجم، از نظر ايجاد هماهنگى در ميان اجزاء. ششم، از نظر تناسب در ميان آنها و هفتم از نظر قرار گرفتن هريك از اجزاء در جاى مناسب خود بايد انتخابى حساب شده داشته باشيم. اين گزینش های هفت گانه هريك بايد بر طبق علم و آگاهى و حساب و كتاب، و گاهى محاسبات بسيار دقيق انجام گيرد؛ و اينجا است كه هرگاه با يك چنين عمارتى روبرو مى شويم يقين پيدا مى كنيم كه سازنده آن بى شك علم و دانش و آگاهى فراوانى داشته است.
3- اين رابطه (رابطه نظم و علم) را از طريق ديگرى (از طريق برهان رياضى) نيز مى توان اثبات كرد. حساب احتمالات كه امروز به صورت يك رشته مستقل علمى در دانشگاه ها درآمده؛ در بحث رابطه نظم و علم بسيار كارگشا است، اين همان چيزى است كه ما در زندگى به طور اجمال آن را درك كرده ايم؛ ولى حساب احتمالات آن را در يك شكل رياضى روشن منعكس مى كند. ما هرگز باور نمى كنيم يك انسان بى سواد بتواند با استفاده كردن از تصادف ها، كتابى پر محتوا مثلا در زمينه فلسفه يا ادبيات و شعر يا طب به وجود آورد. به اين معنى كه يك ماشين تايپ در اختيار او بگذاريم و او بى آنكه حروف را بشناسد پشت سر هم انگشت هاى خود را روى دكمه هاى ماشين فشار دهد. نه تنها يك كتاب علمى كه حتى يك نامه كوچك هم نمى شود با استفاده از اين تصادف ها نوشت. زيرا اگر حروف يك ماشين تحرير را فقط سى رقم فرض كنيم، در اينجا حساب احتمالات مى گويد پيدايش تصادفى كلمه دو حرفى «من» يك احتمال از نهصد احتمال است، و احتمال پيدايش يك كلمه سه حرفى، يك احتمال از 62 هزار احتمال است، و هنگامى كه به كلمه پنج حرفى برسيم از مرز 21 ميليون نيز خواهيم گذشت! حال اگر حروف موجود در يك نامه كوتاه، فقط يكصد حرف باشد؛ مجموعه احتمالات آن، يك عدد 30 به توان 100 خواهد بود كه نامه مورد توجّه ما يك احتمال از اين عدد فوق العاده عظيم است. يعنى يك عدد كسرى كه صورت آن يك و مخرج آن يك عدد 3 كه در طرف راست آن يكصد صفر باشد، مخرج اين كسر از بزرگى به حساب نمى آيد، و چيزى در اين عالم به بزرگى اين عدد نمى رسد. براى روشن شدن اين حقيقت كافى است بدانيم اگر تمام اقيانوس هاى روى زمين را قطره قطره كنيم و بشماريم تعداد آنها از عددى كه تنها بيست و يك صفر در كنار آن باشد كمتر است! با اين حساب اگر يك كتاب هزار صفحه اى را حساب كنيم عدد احتمالات به قدرى عظيم مى شود كه احتمال تصادفى عدد كسرى آن با صفر مساوى خواهد بود؛ يعنى عادتا محال است. (دقت كنيد.)
به همين دليل اگر كسى مدّعى شود؛ مثلا: «بو على سينا»، نويسنده كتاب «قانون» در طب مطلقا سواد نداشته و «سعدى» نيز ابدا ذوق شعرى نداشته، و «انيشتاين» چيزى از رياضيات نمى دانسته، و سازندگان بناهاى معروف تاريخى دنيا كمترين اطلاعى از معمارى نداشتهاند، و آثارى كه از همه اينها باقيمانده صرفا بر اثر تصادف و حركات ناآگاهانه دست آنها روى صفحات كاغذ، و يا روى مصالح ساختمانى پديد آمده! مسلّما اگر كسى چنين چيزى بگويد؛ اگر شوخى نكند حتمآ ديوانه اش مى خوانيم.
كوتاه سخن اينكه: رابطه نظم و علم آنچنان روشن است كه بسيارى از علوم و دانش هاى بشرى بر آن استوار است. مثلا قسمت مهمّى از تاريخ تمدّن بشر، از مطالعه و بررسى آثار جالبى كه از پيشينيان باقيمانده است نوشته شده؛ و دانشمندان با مطالعه آثارى كه در حفّارى ها به دست مى آوردند، و يا آثارى كه در قبور اقوام پيشين و معابد آنها به دست آمده، پى به سطح فرهنگ و تمدّن و چگونگى اعتقادات آنها مى برند؛ در صورتى كه اگر رابطه نظم و علم را انكار كنيم همه اين استنباط ها فرو مى ريزد. اكنون كه رابطه نظم و علم كاملا روشن شد، و به اصطلاح كبرى برهان نظم به ثبوت رسيد، به سراغ مصداق هاى آن در جهان هستى كه قرآن مجيد روى آنها تكيه كرده مى رويم. جالب اينكه در آيات قرآن، مطلقا سخنى درباره كبرى «برهان نظم» يعنى رابطه نظم و علم ديده نمى شود؛ زيرا به قدرى واضح و وجدانى بوده كه نيازى به بيان نداشته است، و همانگونه كه گفتيم اگر كسى اين رابطه را منكر شود بايد بسيارى از حقايق موجود زندگى خود را نيز انكار كند، و بدون شك منكران اين رابطه درست شبيه «سوفسطائيان» هستند، كه هنگام سخن گفتن واقعيّت ها را انكار مى كند، ولى در زندگى روزمره خود همه واقعيّت ها را مثل ديگران قبول دارند. فى المثل اگر بيمار شوند به سراغ طبيب و دارو مى روند، و نسخه هاى طبيب را مو به مو اجرا مى كنند؛ يعنى وجود طبيب و دارو و علم طب و دارو سازى و صدها مطلب ديگرى را كه بر اين محور دور مىزند به رسميت مى شناسند! منكران رابطه نظم و علم نيز از هر اثر علمى و صنعتى و ادبى و هنرى به صورت عملی و علمی پى به وجود مبدأ آگاه و با ذوق و هنرمند مى برند؛ و هرگز روى احتمالات جنون آميز تكيه نمى كنند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.