پاسخ اجمالی:
اقوامى كه از نظر فكرى و فرهنگى عقب افتاده، يا بر اثر تبليغات طاغوت ها عقب نگاه داشته شده بودند، وجود را منحصر به محسوسات دانسته اند، و فطرت خداشناسى را نيز در خداى محسوس پياده مى كردند؛ اين طرز فکر يكى از عوامل مهم پيدايش اعتقاد شرك آلود در طول تاريخ بوده است.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره فرقان سخنى از كافران و مشركان نقل مى كند كه به خوبى نشان مى دهد آنها انتظار داشتند خداوند هم مثل آنها داراى جسم و قابل رؤيت باشد؛ مى فرمايد: (و كسانى كه ايمان به لقاى ما [و روز رستاخيز]، ندارند گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم نمى بينيم؟!)؛ «وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا». (1)
آنها نخست تقاضاى مشاهده فرشته وحى داشتند، و سپس پا را فراتر نهاده و تقاضاى مشاهده خدا را كردند؛ گويى خداى غير محسوس و غير مجسّم براى آنها قابل قبول نبود.
به نظر مى رسد اين گفتار از ناحيه سردمداران شرك و بت پرستى بوده كه حقيقت را مى دانستند ولى براى اغفال توده هاى عوام كه همه چيز را در چهار ديوار حس مى پنداشتند چنين سخنانى را در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايراد مى كردند؛ تا به گمان خود او را به زانو درآورند. لذا قرآن مجيد از آنها به عنوان كسانى كه ايمان به قيامت ندارند و احساس مسئوليت نمى كنند ياد كرده؛ و به همين دليل در پايان آيه نيز مى افزايد: (آنها تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!)؛ «لَقَدْ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوّاً كَبِيراً».
مفسّران شأن نزولى براى آيه 27 همين سوره (چند آيه بعد از آيه مورد بحث) ذكر كرده اند كه نشان مى دهد اين آيات درباره جمعى از سران مشرك قريش نازل شده است.
ذيل آيه نيز نشان مى دهد كه سرچشمه اين ادّعاهاى بزرگ و نادرست اين بوده كه اولا آنها گرفتار كبر و غرور بودند، و ثانياً در طريق «عتو» يعنى سركشى و سرپيچى آميخته با عناد و لجاج از فرمان حق گام بر مى داشتند، و اين منحصر به مشركان عرب نبوده و نيست؛ امروز نيز جمعى از دانشمندان مغرور و سركش مادّى كه فكر مى كنند همه چيز را بايد در آزمايشگاه و به وسيله ابزارهاى حسّى تجربه و مشاهده كنند؛ فرياد مى كشند كه ما تا خدا را با چشم مشاهده نكنيم نمى پذيريم! و به اين ترتيب هر دو گروه مستكبر محصور در چهار ديوار حس بوده و هستند، در حالى كه عوالم بيرون از حس ما به مراتب گسترده تر از عالم محسوس است.
در سوره نساء نيز نخست سخن از بهانه جويى هاى يهود به ميان مى آورد و مى گويد: (اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان [يكجا] بر آنها نازل كنى[در حالى كه اين يك بهانه است])؛ «يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً مِّنَ السَّمَاءِ»(2).
در تفسير اين جمله جمعى گفته اند: منظور آنها اين بوده كه يك كتاب مخطوط بر روى اوراقى معلوم از آسمان بر آنها نازل گردد و آنها با چشم خود ببينند و با دست لمس كنند. (3) جمعى ديگر گفته اند: تقاضاى آنها اين بوده كه چرا تمام قرآن يك جا بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل نمى شود؟!
قرآن در جواب آنها مى فرمايد: اين تقاضاهاى بى اساس آن هم بعد از مشاهده معجزات و قرائن صدق دعوى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از اين افراد معاند و لجوج عجيب نيست، (آنها از موسى، بزرگتر از اين را خواستند، و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده!)؛ «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً».
(و به خاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت)؛ «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ».
آرى آنها به خود ظلم و ستم كردند و راه بهانه جويى را پيش گرفتند؛ عقل خود را در چهارديوارى حس زندانى ساختند و اجازه ندادند كه از اين محيط محدود به فراخناى جهان ماوراى طبيعت پرواز كند؛ و به همين دليل صاعقه اى از آسمان بر آنها فرود آمد و آنها را درو كرد، ولى سرانجام دعاى موسى(عليه السلام) و لطف خدا شامل حالشان شد، و بار ديگر زندگى را از سر گرفتند، و عجب اين كه اين ماجراى عجيب مايه بيدارى آنها نشد، و هنگامى كه سامرى پيشنهاد گوساله پرستى به آنها كرد، پذيرفتند؛ چنانكه در ادامه آيه مى خوانيم: (سپس گوساله [سامرى] را، پس از آن همه دلايل روشن كه براى آنها آمد، [به خدايى] انتخاب كردند)؛ «ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ».
گويى جز خداى محسوس آنها را اشباع نمى كرد، و روحشان قدرت پرواز به جهان ماوراى طبيعت نداشت!
ولى باز هم لطف بى حساب خدا شامل حالشان شد؛ چنانكه در پايان آيه مى فرمايد: (ولى ما از آن در گذشتيم [و عفو كرديم] و به موسى، برهان آشكارى داديم)؛ «فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُّبِيناً».
منظور از «سلطاناً مُّبين» در اينجا حكومت آشكارى است كه خدا به موسى(عليه السلام) داد كه هم برترى ظاهرى بر مخالفان يافت، و هم برترى از نظر منطق و استدلال. بعضى از مفسّران مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان، پيروزى را در اينجا فقط پيروزى از نظر منطق مى دانند. (4)
علاوه بر اين در سوره قصص نيز سخنى در همين زمينه از زبان فرعون مى شنويم كه وضع افكار مردم مصر را در آن زمان مشخص مى كند. اين سخن را زمانى گفت كه آوازه موسى(عليه السلام) و پيروزى او بر ساحران در تمام مصر پيچيد و فرعون سخت به وحشت افتاد، و فكر كرد بايد دست به كارى زند كه افكار عمومى مردم را از موسى(عليه السلام) و معجزاتش منحرف سازد؛ مى فرمايد: (فرعون گفت: اى گروه اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم)؛ «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِّنْ إِلَه غَيْرِى». (5) ،(6)
ولى در عين حال چون من اهل تحقيق هستم احتياط را از دست نمى دهم! مطلبى به خاطرم رسيده كه صدق و كذب موسى(عليه السلام) را روشن مى سازد، ([امّا براى تحقيق بيشتر،] اى هامان، برايم آتشى بر گل بيفروز [و آجرهاى محكم بساز]، و براى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم)؛ «فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى». (7)
(هر چند من گمان مى كنم او از دروغگويان است)؛ «وَإِنِّي لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ».
بدون شك فرعون از اين شيطان تر بود كه مسائلى را به اين واضحى درك نكند (كه او خدا نيست)، و همچنين منظور موسى(عليه السلام) را از خداوند آسمان كه خالق آن است. نه اين كه خداوند واقعاً در آسمان سكونت دارد؛ و از اين گذشته به فرض كه محل سكونت خداوند در آسمان باشد با ساختن يك برج بلند به آسمان نمى توان رسيد؛ منظره آسمان از فراز بلندترين كوه هاى جهان همان است كه از روى زمين مسطح ديده مى شود؛ اينها مسائلى نبود كه از فرعون مخفى باشد.
ولى فرعون نقش ديگرى در سر مى پروراند، او مى خواست با طرح اين مسأله جنجالى افكار عمومى را كه به شدّت متوجّه موسى(عليه السلام) شده بود منحرف سازد. بعلاوه با ساختن برجى بسيار بلند نيز بر فراز برج برود و سرى تكان دهد و باز گردد، و بگويد از خداى موسى بر فراز آسمان تحقيق كردم هيچ خبرى نبود!
ولى مجموع اين جهات بيانگر يك نكته است و آن اين كه در محيط مصر افكار عمومى به قدرى پايين بود كه جز خداى محسوس چيزى را باور نداشتند؛ ادّعاى الوهيّت فرعون را مى پذيرفتند و انتظار داشتند خداى موسى(عليه السلام) نيز جسمى باشد بر فراز آسمان! و مسلّماً در چنين محيطى بازار بت سازى و بت پرستى رواج خواهد داشت!
آيات سوره اسراء نيز بيانگر گفتگوهاى مشركان و بهانه جويى هاى رنگارنگ و عجيب و غريب آنها است كه هر كدام در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيشنهاد و اقتراحى داشتند، و به بهانه اى متوسّل مى شدند؛ مى فرمايد: (و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه چشمه جوشانى از اين سرزمين [خشك و سوزان] براى ما خارج سازى)؛ «وَقَالُوا لَنْ نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنْ الاَْرْضِ يَنْبُوعاً».(8)،(9)
بعضى ديگر به بهانه هاى ديگرى متوسّل شدند و سرانجام گفتند: (يا قطعات [سنگهاى] آسمان را آنچنان كه مى پندارى، بر سر ما فرود آرى)؛ «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً».(10)
(يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى)؛ «أَوْ تَأْتِىَ بِاللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيل». (11)
تقاضاى اخير به خوبى نشان مى دهد كه آنها خدا و فرشتگان را جسم و جسمانى مى پنداشتند؛ و نمى توانستند وجودى را خارج از چهار ديوار عالم جسم و طبيعت تصوّر كنند.
بعضى از مفسّران معتقدند كه منظور آنها از آوردن فرشتگان اين بوده است كه بيايند و خدا را يارى دهند! (12) يا شهادت و گواهى بر الوهيّت او دهند؛ و اينها همه نشان مى دهد كه تا چه حد سطح افكار اين قوم بهانه جو پايين و منحط بوده است.
در آيه اي از سوره بقره كه آن نيز درباره كافران و مشركان و افكار منحط آنها است؛ مى فرمايد: (آيا [پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه ها] انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه هايى از ابرها به سوى آنان بيايند [و دلايل تازه اى در اختيارشان بگذارند؟!])؛ «هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللهُ فِي ظُلَل مِّنَ الْغَمَامِ». (13)،(14)
مفسّران در تفسير اين آيه سخت به دست و پا افتاده اند؛ بعضى آن را از آيات متشابه قرآن دانسته اند كه بايد در پرتو آيات محكمات تفسير گردد؛ (15) و بعضى براى آن هفت تفسير گوناگون ذكر كرده اند! (16)
گويى تصوّر آنها از مفهوم آيه اين بوده است كه سرانجام روزى فرا مى رسد كه خداوند و فرشتگان در سايه ابرها به سوى مردم مى آيند؛ و مسلّماً اين معنا با آنچه از آيات صريح قرآن استفاده مى شود كه او جسم و جسمانى و قابل رؤيت نيست سازگار نمى باشد؛ لذا بايد توجيه و تأويل شود.
در حالى كه مفهوم آيه چيز ديگرى است و منظور از آن يك استفهام انكارى است. مثل اين است كه به بعضى از افراد كه در فرا گرفتن علم كوتاهى و تنبلى مى كنند؛ مى گوييم: آيا انتظار دارى علم و دانش را لقمه اى كنند و در دهانت بگذارند؟! يعنى اين، انتظار نابجايى است.
آيه فوق نيز مى فرمايد: (آيا [پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه ها] انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه هايى از ابرها به سوى آنان بيايند [و دلايل تازه اى در اختيارشان بگذارند؟!]) چه انتظار غلط و بى موردى، نه خداوند جسم است و نه مكان دارد و نه رفت و آمد؛ و به اين ترتيب به نظر ما مشكل خاصّى در مفهوم اين آيه وجود ندارد كه نياز به توجيه و تفسير پيچيده اى داشته باشد؛ يا از متشابهات محسوب شود.
در پايان آيه به عنوان تهديد اين گروه لجوج بهانه گير مى فرمايد: (درحالى كه آنچه لازم بوده انجام شده)؛ «وَقُضِىَ الاَْمْرُ» و مجازات آنها حتمى است، تا آن حد كه گويى هم اكنون واقع شده است، و لذا به صيغه فعل ماضى آورده شده، و سرانجام مى فرمايد: (و همه امور به سوى خدا باز مى گردد)؛ «وَإِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ».
هيچ كس را در برابر او قدرتى نيست، و نه در برابر فرمان او ياراى مقاومتى؛ به همين دليل وقتى مشيّت او تعلّق به مجازات گروهى مى گيرد گويى انجام شده است.
آيا اين تهديد مربوط به قيامت است يا دنيا، و يا هر دو؟ بعيد نيست هر دو باشد؛ چرا كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و شاهدى بر محدود بودن آن به عذاب دنيا يا آخرت نيست.
از مجموع آنچه در تفسير آيات فوق آورديم به خوبى روشن مى شود كه در طول تاريخ انبياء و اقوام پيشين، مسأله گرايش به حس، و تأثير آن در پيدايش عقيده به شرك و انحراف از محور توحيد قابل انكار نيست؛ و اقوامى كه از نظر فكرى و فرهنگى عقب افتاده، يا بر اثر تبليغات طاغوت ها عقب نگاه داشته شده بودند، وجود را منحصر به محسوسات دانسته اند، و فطرت خداشناسى را نيز در خداى محسوس پياده مى كردند؛ كه اين يكى از عوامل مهم پيدايش اعتقاد شرك آلود در طول تاريخ بوده است. (17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.