پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) گواهی خود به توحید را شهادتی برخاسته از خلوص و برآمده از ذرّات وجود و اعماق روحشان می داند. شهادتی ابدی و ذخیره شده برای مقاطع حساس حیات. شهادت حضرت علی(ع) به توحید فقط شهادتی زبانی نبوده و ایشان در همه مقاطع زندگی خود مظهر کامل این اصل اساسی اعتقادات اسلامی بوده اند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در فرازی از خطبه دوم نهج البلاغه به ریشه تمام نیکیها و پاکیها و فضایل و افتخارات یعنى شهادت به توحید اشاره مى کند و مى فرماید: (من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نیست، یگانه و بى شریک است)؛ «وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ».
پناه گرفتن، در سایه توحید هم به خاطر آن است که ریشه تمام عقاید و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر این که کسانى که مدعى الوهیت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند.
سپس مى افزاید: ([این شهادت و گواهى من به حقیقت توحید یک شهادت ساده نیست] بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقیده خود، جاى داده ام [نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم])؛ «شَهادَةً مُمْتَحَناً(1) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُه». (2)
نه یک شهادت و گواهى زودگذر بلکه (شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پایبندیم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پیش داریم ذخیره کرده ایم)؛ «نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ(3) ما یَلْقانا».
على(علیه السلام) پیش از آن که دیگران را به سوى این حقیقت بزرگ (توحید) دعوت کند خود مظهر تمام عیار آن بود. در تمام عمرش لحظه اى براى بت سجده نکرد، و گرد و غبار شرک بر دامان پاکش ننشست. هر گامى برمى داشت براى خدا و هر حرکتى مى کرد براى جلب رضاى او بود. از آغاز عمرش تا پایان عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه جا در خدمتش بود و از جان و دل مى کوشید.
داستان معروف پیکار او با «عمرو بن عبدود» در آن هنگام که عمرو، بر زمین افتاده بود و حضرت مى خواست کار او را یکسره کند معروف است؛ آرى سپاهیان اسلام با کمال تعجّب دیدند که در این لحظه حسّاس، على(علیه السلام) توقّف کرد (و شاید برخاست و کمى راه رفت) سپس برگشت و کار عمرو را یکسره کرد. هنگامى که از علّت این ماجرا پرسیدند، فرمود: «قَدْ کانَ شَتَمَ اُمّى وَ تَفَلَ فى وَجْهى فَخَشِیتُ اَنْ اَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسى فَتَرَکْتُهُ حَتّى سَکَنَ ما بى ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِى اللهِ»؛ (او به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم افکند، من ترسیدم اگر آخرین ضربه را بر او وارد کنم به خاطر هواى نفس باشد او را رها کردم تا خشم من فرونشست سپس براى خدا او را به قتل رساندم). (4)
هنگامى که بعضى از یارانش پیشنهاد شرک آلودى به او کردند که براى تقویت پایه هاى حکومتت در بیت المال مسلمین تبعیض روا دار و سرشناسان و سردمداران را از بیت المال سیر نما، فرمود: «اَتَأْمُرُونّى اَنْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلَّیتُ عَلَیْهِ وَ اللهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمیر وَ ما اَمَّ نَجْم فِى السَّماءِ نَجْماً»؛ (آیا به من پیشنهاد مى کنید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حقّ کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند دست به چنین کارى نمى زنم)! (5)
هنگامى که به نماز مى ایستاد آن چنان غرق صفات جمال و جلال خدا مى شد که جز او نمى دید و به غیر او نمى اندیشید آن گونه که در حدیث معروف آمده است که در پاى مبارکش پیکان تیرى در غزوه احد فرو نشست که بیرون آورن آن در حال عادى مشکل بود؛ رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دستور داد که در حال نماز از پایش بیرون بیاورند (چنین کردند ولى) بعد از پایان نماز فرمود: من متوجّه بیرون آوردن تیر در حال نماز نشدم (6) و از این گونه جلوه هاى توحید در زندگى مولا فراوان است. (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.