پاسخ اجمالی:
هر فرد یا گروهی برای رسیدن به اهداف خود از وسایلی استفاده می کند که از نوع و چگونگی به کارگیری آن، می توان درباره حقانیت مدعیان آن قضاوت کرد. بی گمان آنها که برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله ای را موجّه می دانند، با پیامبران و اولیائی که برای رسیدن به اهداف خود بهره گیری از هر وسیله ای را روا نمی دارند و از وسایل مقدس استفاده می کنند، فرق دارند. پیامبران راستین در همه احوال، از اصول انسانی عدول نمی کنند. پیامبر اسلام نیز در تمام دوران حیات خود از این اصول عدول نکرد.
پاسخ تفصیلی:
هرفرد يا گروهى براى رسيدن به اهداف خود ناچارند از وسايلى بهره گيرند، انتخاب نوع اين وسايل تا حد زيادى مى تواند به شناخت اصالت و حقانيت آن مكتب و يا ساختگى بودن آن كمك نمايد.
آنها كه براى رسيدن به اهداف خود استفاده از هر وسيله اى را جايز مى شمردند و اصل (هدف، وسيله را توجيه مى كند)؛ «اَلْغاياتُ تُبَرِّرُ الْوَسائِطَ» را برنامه اصلى خود قرار مى دهند، مسلماً از اصالت برخوردار نيستند. ولى آنها كه براى نيل به اهداف مقدس خود از وسايل مقدسى بهره مى گيرند، نشانه حقانيت خود را از اين طريق آشكار مى سازند، و درست پيامبران راستين و دروغين را از همين طريق مى توان شناخت.
آنان كه براى رسيدن به اهداف خود، هيچ گونه قيد و شرطى را به رسميت نمى شناسند و استفاده از هر وسيله اى را اعم از مشروع و نامشروع مباح مى دانند، آنها كه مفاهيمى همچون عدالت، امانت، راستى و احترام به ارزش هاى انسانى را تا آنجا محترم مى دانند كه به اهدافشان كمك كند، و هرگاه در جهت مخالف اهدافشان قرار گيرد با همه وداع مى كنند مسلماً در زمره پيامبران دروغين اند.
پيامبران راستين، آنها هستند كه حتى در جنگ هاى خود نيز اصول انسانى را محترم مى شمرند، و در سختى ها و گرفتارى ها هرگز از آن عدول نمى كنند به هنگام پيروزى، اصول عدالت و عفو و گذشت را درباره دشمن به فراموشى نمى سپارند، و در مواقع خطر و احتمال شكست متوسل به وسايل غير انسانى نمى شوند.
اگر اين اصل كلى را با زندگى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بسنجيم و رفتار او را با دوستان و دشمنان در موقع پيروزى و شكست در سختى ها و راحتى ها مورد توجه قرار دهيم به خوبى مى توانيم قبول كنيم كه او از كسانى بود كه در انتخاب وسايل نيل به هدف، سخت گير و كنجكاو و پيرو ارزش هاى خاصى بود و هيچ گاه در مواقع خطر، به امور غير انسانى متوسل نشد و مسائل دقيق اخلاقى را حتى در ميدان نبرد رعايت كرد.
او به هنگام پيروزى بر خطرناك ترين دشمنان خود، (يعنى فتح مكه) فرمان عفو عمومى را صادر كرد، و حتى قاتلان و جنايتكاران جنگى را بخشيد.
هنگامى كه شنيد يكى از فرماندهان سپاه، شعارهاى انتقام جويانه سر داده است و مى گويد: «اَلْيَوْمَ يوْمُ الْمَلحَمَةِ اَلْيَوْمَ تُسْتَحَلُّ الْحُرْمَةُ، اَلْيَوْمَ اَذَلَّ اللهُ قُرَيْشاً»؛ (امروز روز جنگ وخونريزى و انتقام است، امروز احترام افراد پايمال مى گردد، امروز روزى است كه خداوند قريش را ذليل كرده است) فوراً دستور بركنارى او را صادر كرد و فرمود: به جاى اين شعار (زشت و ناروا) چنين شعار دهند: «اَلْيَوْمَ يَوْمُ الْمَرْحَمَةِ ... اَلْيَوْمَ اَعَزَّ اللهُ قُرَيْشاً»؛ (امروز روز بخشش است ... امروز خداوند قريش را عزيز كرد).(1)
حتى موقعى كه بزرگان مكه صف كشيده بودند ببينند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) درباره آنها چه حكمى صادر مى كند ـ و بسيارى از مردم انتظار شدت عمل و خشونت فوق العاده اى را در مورد اين دشمنان كينه توز داشتند ـ رو به آنها كرده فرمود: «چه مى گوييد و چه گمان مى بريد از من نسبت به خودتان؟» سران مكه گفتند: «ما جز نيكى از تو گمان نداريم ...» پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من به شما همان مى گويم كه يوسف به برادران جفاكار خود گفت: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ»اِذْهَبُوا وَ اَنْتُمُ الطُّلَقاءُ»؛ («توبيخ و ملامتى امروز بر شما نيست، خداوند شما را مى بخشد و او ارحم الراحمين است». برويد همه شما آزاديد).(2)
هنگامى كه خالد بن وليد بدون دليل اسيران طايفه بنى خزيمه را كشت، و اين خبر به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) رسيد، سخت ناراحت شد و دو يا سه بار فرمود: «اَللّهُمَ اِنّى اَبْرَءُ اِلَيْكَ مِمّا صَنَعَ خالِدٌ»؛ (خدايا! من از آنچه خالد انجام داد اظهار بيزارى نزد تو مى كنم). سپس امام على(عليه السلام)را فرمود: «با مبلغى پول به ميان آن قبيله برود و ديه كشتگان آنها و عوض اموال تلف شده ايشان را بدهد و در كسب رضايت آنان بكوشد.»(3)
اين امور حتى در جنگ هاى دنياى امروز و حتى در مهد تمدن صنعتى به چشم نمى خورد، همان گونه كه دنيا در حوادث پايان جنگ جهانى اول و دوم و جنايات بى حساب ارتش هاى پيروز، شاهد فجيع ترين انتقام جويى ها بود، حال چگونه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) توفيق اين عفو و مرحمت را در ميان يك قوم نيمه وحشى پيدا كرد؟ اين سؤالى است كه فرزانگان بايد به آن پاسخ گويند.
پرهيز و اجتناب او، از وسايل خرافى و غير انسانى به اندازه اى بود كه حتى اگر مقدمات آن به طور طبيعى فراهم شده بود باز آن را بر هم مى زد هر چند ظاهراً به زيان او بود. در حادثه وفات ابراهيم فرزند پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: كه مقارن اين حادثه آفتاب گرفت، و گروهى از مردم، آن را كرامت و اعجازى از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تلقى كرده گفتند: آفتاب به خاطر مرگ ابراهيم گرفت.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فوراً به منبر رفت و فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتانِ مِنْ آياتِ اللهِ يَجرِيانِ بِاَمرِهِ مْطيعانِ لَهُ، لايَنْكَسِفانِ لِمَوْتِ اَحَد وَلا لِحَياتِهِ، فَاِذَا انْكَسَفا اَوْ اَحَدُ هُما صَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَصَلّى بِالنّاسِ صَلاةَ الْكُسُوفِ فَلَمّا سَلَّمَ قالَ: يا عَلِىُّ قُمْ فَجَهِّزْ اِبْنى»؛ (اى مردم! آفتاب و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداوند است، به فرمان او حركت مى كنند و مطيع امر او هستند، نه براى مرگ كسى تاريك مى شوند و نه براى زندگى كسى، هنگامى كه كسوف [و خسوف] روى مى دهد نماز بخوانيد. سپس از منبر پايين آمد و با مردم نماز كسوف [نماز آيات] خواند و پس از سلام فرمود: اى على! برخيز و مقدمات فرزندم را فراهم كن).(4)
اين داستان نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) حتى قبل از مراسم دفن فرزندش ابراهيم، به سرعت اقدام بر اين كار كرد تا اين فكر نادردست را در نطفه خفه كند هر چند ظاهراً به نفع او بود، ولى او نمى خواست براى پيشبرد اهداف و مقاصدش از وسايل نادرست و نامشروع بهره گيرد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.