پاسخ اجمالی:
نشانه هایی از صلح طلبی مردم جهان در حال پدید آمدن است که برخی از آنها عبارتند از: 1- تشکیل مجامع جهانى و تنظیم اعلامیّه حقوق بشر که برخی موادش متضمن مفاهیم و ایده های بلندی راجع به آزادی و برابری آحاد بشر در حیثیت و حقوق و در برابر قانون و... است. 2- گفتگو از خلع سلاح عمومی. استقبال جهانیان، از این پیشنهاد نشان دهنده پیدایش یک نوع خودآگاهى در وجدان جهانى است. 3- امروزه تنفر از جنگ آنقدر همگانی شده که حتی خون ریزترین دولت ها جنگ افروزی هایشان را با عنوان صلح توجیه می کنند.
پاسخ تفصیلی:
انسان کنونى، با تمام تجاوزها و ستمگریها و ویرانگریها، گامهایى به سوى آن هدف بزرگ برداشته و بر مى دارد، و نشانه هایى از خود آگاهى در فکر و زندگى او به چشم مى خورد.
هرچند این گام ها، چندان بزرگ نیست، و حتّى بعضى از آنها زیاد جدّى به نظر نمى رسد، ولى هر چه هست قدمى است قابل ملاحظه براى آمادگى فکرى محیط.
نمونه اى از این قرائن ذیلا از نظر شما مى گذرد:
1ـ تشکیل مجامع جهانى و تنظیم اعلامیّه حقوق بشر
مى دانیم جنگ جهانى اوّل و دوم که بى شباهت به حالت جنون ادوارى در عالم بشریّت نبود، در برابر اثرات مرگبارش، آثار بیدار کننده اى از خود به یادگار گذاشت.
به دنبال جنگ جهانى اوّل، «جامعه ملل» تشکیل شد؛ اما چیزى نگذشت که با غرّش توپهاى جنگ جهانى دوم، بقایاى آن در هم فرو ریخت.
ولى همان تجربه کوتاه مدّت سبب شد که پس از پایان جنگ جهانى دوم، اساس نسبتاً محکمتر براى یک مرکز و مرجع جهانى، به نام «سازمان ملل متّحد» چیده شود، و منشور جالبى به عنوان «اعلامیّه حقوق بشر» تنظیم گردد.
انکار نمى کنیم که بسیارى از موادّ آن شبیه همان ضرب المثل معروف خودمان درباره «زنگ» و «گربه» است و کسى را نمى توان پیدا کرد که در شرایط کنونى این زنگ به گردن آن گربه بیاویزد؛ ولى این را نیز نمى توان انکار کرد که این گام با تمام نقایصش گام مهمّى است که برداشته شده، و حدّاقل همه مردم جهان به درستى این طرز فکر ایمان دارند، هرچند در عمل پایشان لنگ است!
به برخی از امور اعلامیّه حقوق بشر توجه کنید:
مادّه اول : تمام افراد بشر آزاد به دنیا مى آیند، و از لحاظ حیثیّت و حقوق با هم برادرند ـ همه داراى عقل و وجدان مى باشند؛ و باید نسبت به یکدیگر با روح برادرى رفتار کنند...
مادّه سوم : هر کس حق زندگى و آزادى و امنیّت شخصى دارد...
مادّه پنجم : احدى را نمى توان تحت شکنجه، و یا مورد مجازات و رفتارى موهن و ظالمانه، یا برخلاف شؤون انسانیّت، قرار داد.
مادّه ششم : هر کس حق دارد که در همه جا، به عنوان یک انسان، در برابر قانون شناخته شود.
مادّه هفتم: همه در برابر قانون مساوى هستند، و حق دارند بدون تبعیض و با رعایت تساوى حقوق، از حمایت قانون برخوردار شوند...
مادّه بیست و ششم: هر کس حق دارد از آموزش و پرورش بهره مند شود،... آموزش و پرورش باید طورى هدایت شود که شخصیّت انسانى هر کس را به حدّ اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهاى بشر را تقویت کند...
مادّه بیست و نهم: هر کس در مقابل آن جامعه اى «وظیفه» دارد، که رشد آزاد و کامل شخصیّت او را میسّر سازد.
و بالاخره آخرین مادّه این اعلامیّه جهانى راه را براى تمام سوء استفاده جویان مى بندد:
مادّه سى ام: هیچیک از مقرّرات اعلامیّه حاضر نباید طورى تفسیر شود که متضمّن حقّى براى دولتى، یا جمعیّتى، یا فردى، باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادیهاى مندرج در این اعلامیّه را از بین ببرند، و یا در راه آن فعّالیّتى نمایند.
مجدّداً یادآور مى شویم که آنقدر خوش باور نیستیم که این شعارهاى زیبا و دل انگیز را که در شرایط نابسامان دنیاى کنونى، شبیه «رؤیاى شیرین و دلپذیرى» است که تا مرحله تحقّق خارجى فاصله بسیار دارد، امورى انجام یافته تصوّر کنیم، و یا ضعف و ناتوانى این مجامع بزرگ جهانى را از حلّ بسیارى از مشکلات نادیده بگیریم.
ولى نباید همانند افراد منفى باف، وجود آن را که دلیل بر وارد شدن بشریّت در یک مرحله جدید تاریخى است نادیده بنگاریم.
مى دانیم «سازمان ملل متّحد» در واقع حکم یک «سازمان مادر» را دارد، و از آن شعبى منشعب مى گردد که یکى از آنها «شوراى امنیّت» است.
تفاوت این «فرزند» با آن «مادر» در آن است که «آن» قدرت اجرایى ندارد و مصوّباتش یک سلسله توصیه هاى رسمى، به کشورهاى جهان است.
به همین دلیل، گاهى افراد بدبین، از این مجمع جهانى، به عنوان «میز خطابه» یا «تالار سخنرانى جهانى» یا «پارلمان بى دولت» و مانند آن تعبیر مى کنند؛ ولى هر چه هست این فایده را دارد که همه کشورهاى جهان در رأى گیرى بر اساس «مساوات و برابرى» در آن شرکت دارند، و مصوّباتش تأثیر روانى و معنوى قابل ملاحظه اى در افکار عمومى مردم جهان دارد.
امّا فرزندش «شوراى امنیت» توانایى کافى و قدرت اجرایى دارد! و اگر بخواهد مى تواند مصوّبات خود را پیاده کند، ولى متأسّفانه قدرت کافى براى رأى گیرى ندارد؛ زیرا قدرتهاى بزرگ که عضو دائمى و ابدى! شورا هستند؛ هر یک به تنهایى مى تواند با رأى منفى خود همه تصمیمها را خنثى کند؛ و این حقّ «وتو» که علامت یادگارى از عهد استعمار بر پیشانى این مرکز مهمّ جهانى است، آن را غالباً در تصمیمهاى مهم فلج مى سازد!
بنابراین، یکى قدرت اجرا دارد و تصویب نمى کند، و دیگرى تصویب مى کند و توانایى بر اجرا ندارد!
امّا با تمام این اشکالات همین «مرکز نیم بند» سازمان ملل و دستاوردهایش، همین کانون پر سر و صداى کم اثر، اگر از انصاف نگذریم تا کنون توانسته است کارهایى ـ هر چند کوچک ـ انجام دهد؛ و قطع نظر از کارش، همین صورت ظاهرش، دلیل بر این است که طرز فکر جدیدى در دنیا در حال تکوین است که از مراحل «نیمه جدّى» و یا حتّى شبیه به شوخى آغاز شده، و به سوى مراحل جدّى تر در حال حرکت است؛ به دلیل اینکه تمام کشورهاى جهان با تمام اختلافهایى که در مکتب و روش دارند احساس نیاز به وجودش مى کنند؛ و کنار رفتن از آن را بسیار بد مى دانند.
2ـ گفتگو از خلع سلاح عمومى
گرچه این موضوع هنوز به طور اساسى از دایره حرف و سخن و کمیسیون و کاغذ بازى فراتر نرفته است؛ و هنوز آنچه بیرون کمیسیونهاى خلع سلاح جهانى مى گذرد گواه بر «گسترش مسابقه تسلیحاتى» است، ولى استقبال عموم مردم جهان، از این پیشنهاد نشان مى دهد که یک نوع خود آگاهى در وجدان جهانى پیدا شده است؛ و حدّاقل همه دولتهاى بزرگ و کوچک از این که قسمت بسیار عظیمى از ثروتهاى خود را صرف آهن پاره هاى ویرانگرى مى کنند که نیرومندترین مغزهاى دانشمندان را براى توسعه و تکمیل به خود مشغول ساخته در حالى که در «مسائل عمرانى» به این «سرمایه ها» و «مغزها» فوق العاده نیازمندند؛ و همه دست و پا مى کنند به نحوى خود را از این دام بزرگ و خطرناک رهایى بخشند، و روزى فرا رسد که آن سرمایه هاى عظیم انسانى و اقتصادى به مسائل زیر بنایى، و به مراکز نیازها و دردها کشیده شوند.
3ـ حمله صلح!
در دنیاى امروز همه سخن از صلح مى گویند؛ حتى جنگ طلبان مسلّم! چرا که تنفّر از جنگ، همگانى گشته؛ و ویرانیهاى وحشت آور جنگهاى جهانى هنوز فراموش نشده، و هرگز فراموش نخواهد شد!
گرچه طرفدارى از صلح ـ هنوز مانند بسیارى از خواست هاى دیگر بشر ـ از حدود آرزو، فراتر نرفته؛ و همه جا به عنوان یک شعار مورد استفاده قرار مى گیرد، و حتّى آتش افروزان جنگ آن را یدک مى کشند؛ ولى به هر حال، این وضع نشان مى دهد یک «تشنگى عمومى» نسبت به «آب حیات صلح» همگان را فرا گرفته، و به راستى توده هاى مردم جهان آن را به عنوان پایه اصلى براى پیشبرد همه برنامه ها مى طلبند.
مخصوصاً با توجّه به این که جنگهاى امروز آنقدر پر خرج و ویرانگر است که ممکن است کشورى تنها با چند روز جنگ علاوه بر تحمّل میلیاردها خسارت مالى و هزاران کشته و مجروح، دهها سال از نظر اقتصادى و عمرانى عقب بیفتد.
هرگز نباید این خواست عمومى را دست کم بگیریم؛ زیرا که هر تحوّل و انقلابى نخست به صورت یک «آرزو» یک «خواست بدون پشتوانه» یا یک «شعار دلپذیر» در اعماق فکرها جوانه مى زند؛ سپس به صورت یک «ضرورت» و یک «واقعیّت اجتناب ناپذیر» در مى آید و تدریجاً ارکان جامعه را دگرگون مى سازد.
آتش بس جنگهاى سابق ویتنام و آمریکا، گویا طبق گفته خبرگزاریها ـ پانصد هزار بار! نقض شد، ولى سرانجام دیدیم که به مرحله جدّى و قطعى رسید و ضرورتى که مى بایست تحقّق یابد با پیروزى ویتنام تحقّق یافت.
غیر از آنچه در بالا گفتم نشانه هاى دیگرى نیز در گوشه و کنار مجتمعات جهانى، از قبیل «بازارهاى مشترک» و «اتّحادیه هاى بزرگ جهانى» و هرگونه تمایل به زندگى گروهى و گرایش به وحدت، به چشم مى خورد که مجموعاً نشان مى دهد جهان در راهى طولانى به سوى مقصدى که گفتیم پیش مى رود؛ و وصول به چنان هدفى را به ما نوید مى دهد. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.