پاسخ اجمالی:
طبق آنچه در کتب تاریخی نوشته شده، حضرت سیدالشهدا(ع) در آخرین روزهای حضور در مدینه و قبل از شروع قیام خود و حرکت به سوی مکه، چند بار بر سر مزار حضرت رسول(ص) حاضر شده و ضمن گله از مردم برای پاس نداشتن مقام ایشان و یاری نکردنشان به عنوان نوه پیامبر اسلام، انگیزه اصلی نهضت اصلاح طلبانه خود و عدم بیعت با فاجری همچون یزید را امر به نیکی ها و مبارزه با پلیدی ها اعلام کردند.
پاسخ تفصیلی:
از ابوسعید مقبرى نقل شده است که: «در مسجد مدینه امام حسین(علیه السلام) را دیدم در حالى که خرامان خرامان مى رفت و این اشعار «یزید بن مفرغ» را مى خواند:
«لاَذْغَرْتُ السَّوامَ فی فَلَقِ الصُّبْحِ *** مُغیراً، وَ لا دُعیتُ یَزیدا
یَوْمَ أُعْطى مِنَ الْمَهابَةِ ضَیْماً *** وَ الْمَنایا یَرْصُدْنَنی أَنْ احیدا»
(من آن نیستم که گلّه هاى آرام شتر را در سپیده دم آسوده بگذارم و اگر از بیم، تن به بیدادگرى دهم و ترس از مرگ، مرا از راه به در برد، نامم یزید (نام شاعر) نباشد).
با خود گفتم: به خدا سوگند! به یقین امام(علیه السلام) از خواندن این شعر مقصودى دارد (و مى خواهد چنین بگوید که اگر تسلیم خواسته هاى یزید شوم من حسین فرزند پیامبر نخواهم بود).(1)
امام حسین(علیه السلام) شبانگاه کنار قبر جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رفت و عرض کرد:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ! أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ فاطِمَةَ، أَنَا فَرْخُکَ وَابْنُ فَرْخَتِکَ، وَ سِبْطُکَ فی الْخَلَفِ الَّذی خَلَّفْتَ عَلى أُمَّتِکَ، فَاشْهَدْ عَلَیْهِمْ یا نَبِىَّ اللّهِ. أَنَّهُمْ قَدْ خَذَلُونی وَ ضَیَّعُونی وَ أَنَّهُمْ لَمْ یَحْفِظُونی، وَ هذا شَکْواىَ إِلَیْکَ حَتّى أَلْقاکَ»؛ (سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین پسر فاطمه ام؛ منم فرزند دلبند تو و فرزند دختر تو و من سبط تو هستم که مرا میان امّت به یادگار گذاشتى.
اى پیامبر خدا! گواه باش که آنان دست از یارى من برداشتند و مقام مرا پاس نداشتند؛ این شِکوه من است نزد تو، تا آنگاه که تو را ملاقات کنم).
سپس امام برخاست و به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود.(2)
چون شب دوم شد امام(علیه السلام) بار دیگر کنار قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و دو رکعت نماز گزارد و پس از آن عرضه داشت: «اَللّهُمَّ! إِنَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّد وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ مُحَمَّد وَ قَدْ حَضَرَنِی مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ، اَللّهُمَّ! وَ إِنِّی اُحِبُّ الْمَعْروُفَ وَ أَکْرَهُ الْمُنْکَرَ، وَ اَنَا أَسْأَلُکَ یا ذَالْجَلالِ وَ الاِکْرامِ بِحَقِّ هذَا الْقَبْرِ وَ مَنْ فیهِ مَا اخْتَرْتَ(3) مِنْ أَمْری هذا ما هُوَ لَکَ رِضىً»؛ (بار الها! این قبر پیامبر تو محمّد(صلى الله علیه وآله) است و من فرزند دخت محمّدم. از آنچه براى من پیش آمده است آگاهى. خدایا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم. من از تو اى خداوند صاحب جلال و بزرگوارى مى خواهم به حقّ این قبر و کسى که در آن است راهى را که خشنودى تو در آن است برایم مقرّر دارى).(4)
امام(علیه السلام) انگیزه اصلى قیام خود ـ یعنى امر به نیکى ها و مبارزه با زشتى ها و پلیدى ها ـ را در این عبارت کوتاه در پیشگاه خداوند و در یکى از مقدّس ترین مکان ها در کنار قبر جدش پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیان مى دارد و آن را به سینه تاریخ براى قضاوت آیندگان مى سپارد.
نقل شده است در این هنگام براى مدّتى کوتاه، خواب چشمان امام(علیه السلام) را فرا گرفت؛ پس از بیدارى برخاست با قبر جدّش وداع کرد و عرضه داشت: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللّهِ لَقَدْ خَرَجْتُ مِنْ جَوارِکَ کُرْهاً، وَ فُرِّقَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ حَیْثُ أَنِّی لَمْ أُبایِعْ لِیَزیدَ بْنِ مُعاوِیَةَ، شارِبِ الْخُموُرِ، وَ راکِبِ الْفُجُورِ، وَ ها أَنَا خارِجٌ مِنْ جَوارِکَ عَلَى الْکَراهَةِ، فَعَلَیْکَ مِنِّی اَلسَّلامُ»؛ (پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! من به ناچار از جوار قبر تو خارج مى شوم. میان من و تو جدایى افتاد؛ زیرا من دست بیعت به یزید بن معاویه، آن مرد شراب خوار و فاجر، ندادم. اکنون با ناراحتى تمام از نزد تو بیرون مى روم. خدا حافظ اى پیامبر خدا).(5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.