پاسخ اجمالی:
انبیاء و اولیاء الهی هموراه و هرجا که شرایط مساعد بود برای بسط عدل و برچیدن ظلم و اجرای فرامین و احکام – خصوصا اجتماعی – اسلامی درصدد تشکیل حکومت برمی آمدند (حکومت رسول خدا، حکومت حضرت علی و حکومت کوتاه مدت امام مجتبی). در حدیثی داریم که اهمیت تشکیل حکومت به خاطر زمینه سازی سایر احکام بیشتر از نماز و زکات و حج و روزه دانسته شده است.
پاسخ تفصیلی:
انبیا و اولیاى الهى در طول تاریخ براى پیشبرد اهداف مقدّس خویش، درصدد تشکیل حکومت برآمدند؛ چرا که بدون شک با تشکیل حکومت، بهتر مى توان مردم را به سوى ارزش هاى معنوى و انسانى سوق داد و در راه بسط عدالت اجتماعى کوشید و فرامین الهى را به صورت ضابطه مند اجرا کرد و به برقرارى عدل و دفع ظلم و شرک و بیدادگرى کمک نمود.
همچنین بسیارى از احکام الهى است که بدون تشکیل حکومت نمى توان آنها را اجرا کرد و یا ـ لا اقل ـ به طور مطلوب تحقّق نمى یابد.
از این رو، پیامبران پیشین تا آنجا که شرایط اجازه مى داد، درصدد تشکیل حکومت دینى بودند و پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز در نخستین فرصت، اقدام به تشکیل حکومت اسلامى در مدینه کرد و خود شخصاً رهبرى این حکومت را به عهده گرفت.
آن حضرت براى ادامه خطّ حاکمیّت صالحان ـ به فرمان الهى ـ در روز عید غدیر خم، على(علیه السلام) را به جانشینى خود و امامت مردم پس از خویش منصوب کرد. از این رو، در روایات ما، از ولایت و رهبرى، به عظمت یاد شده است، از جمله در روایت معروف امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «بُنِیَ الاِسْلامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْیاءَ: عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلایَةِ»؛ (اسلام بر پنج اصل اساسى بنیان نهاده شده است: بر نماز، زکات، حج، روزه و ولایت).
آنگاه در پاسخ به این سؤال که از این پنج اصل کدام یک برتر است، مى فرماید:
«أَلْوِلایَةُ أَفْضَلُ، لاَنَّها مِفْتاحُهُنَّ، وَ الْوالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ»؛ (ولایت از همه چیز برتر است؛ چرا که ولایت (و تشکیل حکومت اسلامى) کلید بقیّه است و والى (امام) راهنماى مردم نسبت به آن چهار امر مهم مى باشد).(1)
آرى؛ با تشکیل حکومت دینى و پذیرش حاکمان صالح، به خوبى مى توان به اجراى احکام الهى کمک کرد و اصول، اخلاق و احکام شریعت را تحقّق عینى بخشید.
متأسّفانه پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رهبرى امّت اسلامى در جایگاه اصلى خویش قرار نگرفت و امیرمؤمنان على(علیه السلام) را از خلافت دور نگه داشتند؛ ولى آن حضرت هر زمان که فرصتى دست مى داد، بر حقّ حاکمیّت خویش پاى مى فشرد، و خود را سزاوارتر از همه به خلافت اسلامى مى شمرد.
سرانجام آن حضرت در سال 35 هجرى در یک بیعت عمومى به خلافت ظاهرى رسید و در مسیر اقامه قسط و عدل و احیاى ارزش هاى دینى تلاش کرد، ولى زخم هاى بر جاى مانده از دوران گذشته و حوادث سخت و شکننده دوران خلافت و در نهایت شهادت مولا(علیه السلام)، سبب شد که على(علیه السلام) به تمام اهداف والاى خویش دست نیابد.
توطئه هاى معاویه چه در عصر امیرمؤمنان على(علیه السلام) و چه در عصر خلافت کوتاه امام حسن(علیه السلام) و تلاش هاى جبهه نفاق براى «تضعیف خطّ علوى» و ناآگاهى جمعى از مردم و دنیازدگى گروه دیگر، بار دیگر سنگ آسیاى خلافت را از محورش خارج ساخت و این بار دشمنان قسم خورده حاکمیّت اسلام راستین، بر اریکه قدرت قرار گرفتند!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.