پاسخ اجمالی:
میرزا یحیی از خالص ترین مریدان علی محمد باب بود. علیمحمد باب به او لقب صبح ازل داد و به جانشینی اش بعد از خود وصیت کرد. پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط بابیه، میرزا یحیی به بغداد فرار کرد. حکومت عثمانی بعد از یازده سال فعالیت بابیه در عراق، آنها را به استانبول و از آنجا به ادرنه تبعید کرد. سرانجام حکومت عثمانی برای فرونشاندن اختلاف میرزا یحیی و برادرش حسینعلی، حسینعلی را به عکا و میرزا یحیی صبح ازل را به قبرس تبعید کرد و دو فرقه بهائیه و ازلیه از همدیگر منشعب شدند.
پاسخ تفصیلی:
مرد شماره دو فرقه ی ضاله ی بابی، شخصی است به نام "میرزا یحیی" معروف به "صبح ازل" وی با "حسینعلی بهاء" برادر بود. پدرشان میرزا عباس، معروف به میرزا بزرگ نورى بود.
در همان زمانى که "على محمد باب" زنده بود، این دو برادر از مریدان پر و پا قرص "باب" بودند، ولى على محمد باب، چون میرزا یحیى را (با این که از نظر سن کوچک تر از حسینعلى بهاء بود) دلباخته تر دید و چنین دریافت که میرزا یحیى از روى صداقت طبع به او ایمان آورده، او را به القاب صبح ازل، مرآت، شهره و وحید مفتخر ساخت و او را به عنوان جانشینى خود تعیین کرد.
ناگفته نماند که نفوذ و تلاش هاى "قرّة العین" هم که علاقه بیشترى به صبح ازل داشت، در این موضوع مؤثّر بوده است؛ زیرا میرزا یحیى از همه جوان تر بود. چه آن که طبق نوشته «ادوارد براون»(1) پس از کشته شدن على محمد باب، میرزا یحیى نوزده سال بیشتر نداشت.
همه ی بابیان حتى خود حسینعلى بهاء، صبح ازل (میرزا یحیى) را به عنوان جانشینى از على محمد باب شناختند، زیرا على محمد باب، طبق وصیتش او را جانشین خود قرار داده بود و براى تکمیل کتاب "بیان" او را مأمور این کار کرده بود.
متن وصیت نامه على محمد باب در مورد میرزا یحیى (صبح ازل) بدین قرار است:
« الله اکبر تکبیراً کبیراً، هذا کتاب من عند الله المهیمن القیّوم الی الله المهیمن القیّوم قل کلّ الی الله یعودون، هذا کتاب من علی قبل نبیل ذکر الله للعالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذکر الله للعالمین، قل کلّ من نقطة البیان لیبدئون ان یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر به فانّک لصراط حق عظیم».(2) (خدا از همه چیز بزرگتر است، این نامه ای است از طرف خدای مهیمن و قیّوم، بگو همه از خدا آغاز شده اند و همه به سوی خدا بازگشت می کنند، این نامه ای است از علی قبل نبیل(3) (یعنی از طرف علی محمد) که ذکر خدا برای جهانیان است، به سوی کسی که نامش مطابق با نام وحید است(4) (یعنی به سوی یحیی صبح ازل) بگو، همه از نقطه "بیان" ابتدا می شوند ای نام وحید! حفظ کن آنچه را که در "بیان" نازل شد، و به آن امر کن، پس تو در راه حق بزرگ هستی).
به استثنای نص مذکور، مدارک و شواهد دیگری به دستخط علی محمد شیرازی محفوظ مانده است که مبیّن تأکید وی به جانشینی صبح ازل می باشد.(5)
صبح ازل، به اتکاء نصوص وصایت و در سایه الواح علی محمد شیرازی، در مقام "من یظهره الله"، زعامت بابیه را به عهده گرفت. و به تصریح گوبینو در کتاب "ادیان و فلسفه های آسیای مرکزی"، و ادوارد براون در مقدمه کتاب "نقطة الکاف" میرزا جانی کاشانی: « عموم بابیه... بلا استثناء او را بدین سمت شناختند و او را واجب الطاعة، و اوامر او را مفروض الامتثال دانستند و متفقاً در تحت کلمه او مجتمع گردیدند».(6)
پیروان علی محمد باب در هر کجا به سر می بردند، متوجّه میرزا یحیی شدند. جریان به این منوال می گذشت، پیروان "باب" که در رأس آن ها میرزا یحیى و حسینعلى بهاء قرار داشتند و دشمن سر سخت ناصر الدین شاه بودند (چون او دستور اعدام باب را صادر کرده بود)، در فکر توطئه چینى بر ضد ناصر الدین شاه افتادند.
توطئه در روز بیستم شوال سال 1268 هجرى واقع شد؛ پس از واقعه ی سوء قصد، چهل نفر از معاریف بابیّه که یکى از آنها حسینعلى بهاء بود، شدیداً مورد تعقیب قرا گرفتند، سرانجام آن چهل نفر را دستگیر کردند، و 28 نفر آنها را با اعمال شاقّه به قتل رساندند، بقیّه را به زندان محکوم کردند و پس از مدتى آنها را آزاد ساختند.
میرزا یحیى در این هنگام، در نور مازندران به سر مى برد، به محض این که خبر دستگیر شدن و اعدام بابیان به او رسید، به لباس درویشى در آمد و با عصا و کشکول پس از پیمودن مراحلى به بغداد فرار کرد.
حسینعلى بهاء نیز، با دستیارى سفارت روس و نقشه هاى مرموز و حساب شده، پس از چهار ماه زندان، روز اوّل ربیع الاول سال 1269 از زندان نجات یافته و به صورت تبعید، رهسپار بغداد گردید.
با رفتن میرزا یحیى و سپس میرزا حسینعلى به بغداد، کم کم بقیّه بابى ها از گوشه و کنار به بغداد رفتند و در آنجا اجتماعى تشکیل دادند، و در صدد بر آمدند که به اصطلاح، آب پلید از دست رفته خود را به جوى خود باز گردانند.
مدّت اقامت آن ها حدود یازده سال (از سال 1269 تا 1280) بود، در آنجا نیز با اطوار مرموزانه به تبلیغ پرداختند و چون نمى توانستند در مردم دانا و دانشمند و آگاه نفوذ کنند، بیشتر با افراد بى سواد در قهوه خانه ها تماس مى گرفتند.(7)
کم کم مسلمانان عراق، متوجّه خطر بابیان و ادعاهاى گوناگون آنها شدند؛ اظهار تنفّر علما و مردم، روز به روز نسبت به آنها شدیدتر شد و شکایت خود را به دولت ایران رساندند، دولت ایران هم به وسیله سفیر خود در اسلامبول (واقع در ترکیه)، از سلطان عثمانى (عبد العزیز) که در آن زمان بر عراق نیز حکومت داشت، تقاضا نمود که بابى هاى جمع شده در بغداد را به جاى دیگر تبعید کند، سلطان عثمانى دستور داد تمام بابیان را به اسلامبول تبعید کردند. بابى ها در حدود چهارماه در اسلامبول اقامت کردند.
وقتى که این گروه بابى به اسلامبول رسیدند، تا این تاریخ، حسینعلى بهاء هیچ گونه ادعایى نداشت و همواره خود را پیرو سید على محمد باب معرّفى مى کرد و برادرش میرزا یحیى را، جانشین باب مى دانست، ولى طولى نکشید که آتش کدورت بین دو برادر (میرزا یحیى و میرزا حسینعلى) شعله ور شد، و به همدیگر نسبت هاى ناروایى دادند، سرچشمه تمام نزاع ها، ریاست بود؛ حسینعلى مى خواست از آن تاریخ به بعد، کوس استقلال بزند.
ولى میرزا حسینعلى، براى وارونه جلوه دادن مطلب، در کتاب "بدیع"، علت اختلاف را بى عفّتى میرزا یحیى دانسته که گوید:
«علت و سبب کدورت جمال ابهى(از القاب حسینعلی بهاء) از میرزا یحیى والله الَّذى لا اله الاّ هو، این بود که در حرم نقطه روح ماسواه فداه تصرّف نمود، با این که در کل کتب سماوى حرام است و بى شرمى او به مقامى رسید که مخصوص زوجات خود را در مکتوبات خود، مع ذلک دست تعدّى و خیانت به حرم مظهر ملیک علام گشود، فَاُف له و لوفائه، وکاش به نفس خود قناعت مى نمود؛ بلکه او را بعد از ارتکاب خود وقف مشرکین نمود و جمیع "اهل بیان" شنیده و مى دانند سیّئات او را.»(8)
پس از چهار ماه اقامت آنها در اسلامبول، دیگر دولت عثمانى صلاح ندید که آنها در آنجا بمانند؛ لذا آنها را به شهر «اَدْرَنه» (یکى از شهرهاى تحت حکومت عثمانى) تبعید نمود.
سال 1281، این گروه به شهر ادرنه روانه شدند و تا حدود سال 1285 در آنجا بودند، در این مدت کشمکش سختى بین دو برادر (حسینعلى و میرزا یحیى) و پیروانشان درگرفت و آنقدر کشمکش سخت و افتضاح آور بود که خود میرزا حسینعلى در کتاب "بدیع" مى گوید:
«و افتضای در این ارض برپا شد، که یکی از قنسول های این ارض تعجّب نمود، و به شخصی ذکر نمود که امر عجیبی واقع شده، و جمیع اعجام (عجم ها) به شماتت برخاستند، که در این طائفه عفّت و عصمت نیست.»(9)
و نیز مى گوید:
« چه از آن نفوس عجیب نیست، حال از معرض بالله مردشت بگو، که در این امر بر او چه وارد شد، مسلّم است که ازل (میرزا یحیی)، به اکل و شرب و تصرّف در ابکار و نساء مشغول بوده، و اعمالی که والله خجلت می کشم از ذکرش، مرتکب.»(10)
و از همین تاریخ، بین پیروان میرزا یحیى و میرزا حسینعلى، جدایى و دو دستگى حاصل شد، دسته اوّل به نام ازلیّه و دسته دوّم به عنوان بهائیّه خوانده شدند. اختلاف وقتى به اوج شدت رسید که حسینعلى در سال چهارم اقامتش در ادرنه، ادعاى مقام «مَنْ یُظْهِرُهُ اللّهِى» کرد.
حکومت عثمانى که ناظر کشمکش و نزاع این دو گروه بود، چاره اى ندید جز این که آنها را از همدیگر جدا کرده، و از آنجا تبعید سازد، بنا به نوشته عبد الحسین آیتى (آواره) در کتاب "الکواکب الدّریه": حسینعلى را با 73 نفر از پیروانش به شهر "عکّا" (از شهرهاى فعلى اسرائیل) و میرزا یحیى صبح ازل را با سى نفر از پیروانش به قِبرس تبعید کرد.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.