پاسخ اجمالی:
یهود یک بار در قرن ششم قبل از میلاد و بعداز انهدام اورشلیم به اسارت به بابل برده شدند و هفتاد سال بعد که که حکومت کلدانیان به دست کوروش سقوط کرد توانستند به اورشلیم برگردند. در آن زمان تورات از بین رفته بود و به غیر از روایات شفاهی، اطلاعی از آن در دست نبود و تورات جدید و متفاوتی با تورات موجود در اورشلیم بر اساس آن محفوظات نوشته شد. می توان احتمال داد که بشارات موجود در توراتِ نخستین راجع به پیامبر آخرالزمان، بر اثر خودخواهی و نژادپرستی یهودیان، در نسخه های بعدی کتاب مقدس مورد تحریف قرار گرفت.
پاسخ تفصیلی:
در بررسی این اشکال باید به نکاتی توجه کرد. اول آن که در پی سقوط مملکت اسرائیلیان به دست نبوکد نصّر (بخت نصّر) در قرن ششم قبل از میلاد و انهدام اورشلیم، اهالی این سرزمین به اسیری به بابل برده شدند.(1) هفتاد سال بعد، یعنی در زمان غلبه ی کوروش بر کلدانیان و سقوط بابل، یهودیان مقیم بابل به سرزمین خود بازگشتند، درحالی که تورات از بین رفته بود و به غیر از روایات شفاهی اطلاعی از مآخذ دینی در دست نبود.
پس از ظهور مسیحیت و در سال 70 میلادی اورشلیم نیز به سرنوشتی مشابه گرفتار آمد و ساکنان آن کشته و اسیر شدند و تعدادی به ممالک دیگر از جمله بلاد عرب کوچ کردند.(2)
با توجه به مطالب ذکر شده می توان این احتمال را مطرح کرد که یهودیان مهاجر بر اساس محفوظات شفاهی خویش از کتاب مقدس، تورات مکتوبی گردآوری کردند که با تورات گردآوری شده در اورشلیم پس از اسارت بابلی ها تفاوت هایی داشت. خصوصاً در مورد بشارات مربوط به پیامبر آخرالزمان و چه بسار محتمل است یهودیانی که قبل از انهدام اورشلیم به مناطق عربی کوچ کردند نسخه ای از تورات که شباهت بیشتری با تورات موسی(علیه السلام) داشت در اختیار داشته اند. علت وجود چنین تفاوت هایی در متن تورات را می توان در ویژگی نژاد پرستی و تعصب قوی اسرائیلیان جستجو کرد. یهودیان اورشلیم که در روایات شفاهی اثری از پیامبری اسماعیلی یافته بودند از ذکر این آثار در تورات مکتوب اجتناب کردند یا تغییراتی در آن دادند.
انجیل برنابا هم نشان می دهد که یهودیان متعصب ساکن سرزمین اسرائیل، قبل از عیسی(علیه السلام) به تحریف کتاب تورات اقدام کرده بودند و نسخه های اصیل تورات را از دسترس مردم دور نگه می داشته اند: «آن وقت کاتب گفت: عفو بفرما ای معلم همانا خطا نمودم. یسوع فرمود خدا ترا بیامرزد نسبت به او چه گناهی کرده ای؟ پس از آن کاتب گفت: همانا در کتاب قدیمی دیدم که نوشته شده بود که دست موسی(علیه السلام) و یشوع آفتاب را متوقف کرد، چنانکه تو کردی دو خادم و دو پیامبر خدا. و آن کتاب حقیقی موسی(علیه السلام) است. پس در آن نوشته که اسماعیل پدر مسیّا(3) است و اسحاق(علیه السلام) پدر پیغمبران و... در آن کتاب یافت نمی شود که خدا گوشت چرندگان یا گوسفندان را می خورد. در آن کتاب یافت نمی شود که خدا رحمت خود را فقط در اسرائیل حصر فرموده است. بلکه بیشتر این که خدا رحم می فرماید هر انسانی را که خدای آفریدگار خود را به راستی طلب نماید. از خواندن همه ی این کتاب متمکن نشدم زیرا که رئیس کاهنان که من در کتابخانه ی او بودم مرا نهی کرد و گفت که یک نفر اسماعیلی آن را نوشته است. پس آن وقت یسوع فرمود: بنگر که هرگز چنین نکنی که حق را بپوشی؛ زیرا که با ایمان آوردن به مسیّا خدا نجات عطا خواهد فرمود بر بشر و هیچ کس بدون او نجات نخواهد یافت.»(4)
این عبارت نشان می دهد که در میان اسرائیلیان نسخه هایی از تورات که بر خلاف نسخ رایج بود هم یافت می شد.
اگر مستند ما در بررسی شبهه ی عنوان شده روایات و آیات باشد، پاسخ به آن ساده خواهد بود. روایات وارد شده در ذیل آیه ی 89 سوره ی بقره بیان می کند که گروهی از یهودیان که از وجود پیامبر آخر الزمان و هجرت او از مکه به مدینه و گذشتن او از کنار کوه احد مطلع شده بودند، در پی یافتن این محل به عربستان آمدند و در مناطق تیماء فدک و خیبر مستقر شدند. پس از مدت ها که از هجرت آنان به این سرزمین گذشته بود، قبایل أوس و خزرج گاه و بی گاه به اموال آنان تجاوز می کردند و آنان که خود را در مقابله ناتوان می یافتند به آنان می گفتند که هرگاه خداوند محمد(صلی الله علیه وآله) را مبعوث کند دست شما را از اموال و خانه های ما کوتاه می کند. اما پس از بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بسیاری از یهودیان به سبب حسادت فراوان و ترس از دست رفتن موقعیت ممتازشان در بین هم مسلکان، از پذیرفتن دین جدید سرباز زدند.(5)
با بیان این موضوع معلوم می شود که یهودیان کوچ کننده به جزیرة العرب که به عشق پیامبر خاتم به عربستان آمده بودند به اندازه ی یهودیان اسرائیلی متعصب نبودند، اگر چه نسل های آینده ی آنان باز هم در مقابل حقیقت موضع گرفتند.
روحیه ی نژاد پرستی اسرائیلیان و نقش آنان در تحریف کتب در انجیل برنابا هم مورد توجه قرار گرفته است: «آن وقت شاگردان گفتند: ای معلم در کتاب موسی(علیه السلام) چنین نوشته شده که عهد با اسحاق(علیه السلام) بسته شده. یسوع آه کشید جواب داد: آنچه نوشته شده همین است و لیکن نه موسی(علیه السلام) نوشته و نه یشوع بلکه احبار ما نوشته اند.»(6) «یسوع گفت: راست می گویم که پسر ابراهیم(علیه السلام) همان اسماعیل(علیه السلام) بود که واجب است که از نسل او بیاید مسیّا ... پس همین که رئیس کاهنان این شنید به خشم درآمده فریاد برآورد که ما باید این فاجر را سنگسار کنیم زیرا که او اسماعیلی است.»(7)
با توجه به نکات ذکر شده می توان دو احتمال را مطرح کرد: احتمال اول این که کتب موجود در جزیرة العرب با تورات مناطق فلسطینی، بخصوص در زمینه ی بشارت به پیامبر (صلی الله علیه وآله)، اختلافاتی داشته اند و آیات قرآن و روایات متعددی که به صفات آشکار پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در کتب اشاره کرده اند بیشتر به کتب موجود در جزیرة العرب نظر داشته اند.(8) و چون یهودیان در صدد مقابله با مسلمانان برآمدند در ابتدا روش کتمان آثار پیامبر(ص) و یا تغییر و تحریف متون را در پیش گرفتند و به مرور زمان به این نتیجه رسیدند که راه مناسب تر در مقابله با مسلمین آن است که متن معتبر و مورد استناد معرفی کنند؛ چرا که آثار بشارتی موجود در این متن، توجیه پذیرتر و کمتر از آثار متون جزیرة العرب بود. احتمالاً برخی از عبارت هایی که در مناظرات امام رضا(ع) و دیگر بزرگان دین و علما به آن استناد شده مربوط به همین کتاب است، همچنان که احتمال می رود آیات مورد استناد، عبارت هایی از متن تورات فعلی باشند که به مرور ایام تغییر یافته اند.
احتمال دوم آن است که همچنان که برخی آیات قرآن کریم، همچون آیه ی مباهله و آیه ی ولایت، به دلیل شأن نزول مشهورشان در بین مسلمین به راحتی بر علی(علیه السلام) و اهل بیت تطبیق می شوند، برخی آیات کتاب مقدس هم به جهت وجود روایات شأن نزول، که به صورت شفاهی و سینه به سینه در میان مردم و علما شهرت یافته اند، معلوم و متعین بودند، اما در پی ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و بروز مخالفت یهود با ایشان، این روایات شفاهی محو شد و مورد انکار قرار گرفت و در نتیجه آیاتی از کتاب مقدس به اجمال گرفتار آمد.
شاید برای مثال بتوان به عبارتی از انجیل یوحنا برای تقریب مطلب اشاره کرد. در باب اول از این انجیل می خوانیم: «و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از اول سؤال کنند که تو کیستی؟ که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد: نی ... گفت اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید می دهی؟»(9) از این عبارت به خوبی معلوم می شود که یهودیان علاوه بر انتظار مسیح در انتظار ظهور نبی دیگری هم به سر می برند یعنی به موعودی غیر از مسیح(علیه السلام) هم معتقد بودند. چه بسا در ارتکاز قوم یهود، واژه ی نبی، بدون هیچ قید زائدی، به همان پیامبر موعود دلالت می کرد و این پیامبر آن قدر در اذهان آشنا و مأنوس بود که رسول الله را بر وی تطبیق می کردند.
اگر بتوان به انجیل برنابا استناد کرد، توضیح این مطلب بسیار ساده تر خواهد بود چون از ابتدا تا انتهای این انجیل هرگاه لفظ رسول الله استعمال شود بر پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) منطبق می شود.
در قرون ابتدای مسیحیت، اناجیل متعددی در بین مردم رایج بود که مسیحیان در رد یا قبول آن کتب همداستان نبودند. در زمان ظهور اسلام تعدادی از این اناجیل غیر قانونی هنوز در دست مسیحیان بود و برخی از این اناجیل عیسی(علیه السلام) را پیامبر خدا و اجرای شریعت یهود را طریق نجات می دانستند.(10)
بنابراین بشارت صریح در مورد ظهور پیامبر خاتم در این کتب به وضوح و روشنی موجود بود که پس از مقابله ی مسیحیت جزیرة العرب با مسلمانان، کتاب های معتبر کلیسای روم جای آنان را اشغال کردند و این کتب از دسترس خارج شدند.
البته پاسخ های دقیق تر به چنین شبهاتی مستلزم پژوهش های بیشتر و دسترسی به منابع تاریخی مسیحیت است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.