پاسخ اجمالی:
«اخدود» به معنى خندق است که مملوّ از آتش می کردند و مؤمنان را در آن می انداختند. معروف است که «ذونواس» آخرین پادشاه«حِمْیَر» در سرزمین«یمن» به آئین یهود گروید و به سمت«نجران» در در شمال یمن که نصرانی بودند حرکت کرد و آئین یهود را بر آنها عرضه داشت. آنها قبول نکردند و او دستور داد خندق عظیمى را پر از آتش کرده گروهى را زنده زنده در آتش سوزاند و گروهى را با شمشیر قطعه قطعه کرد، به طورى که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!
پاسخ تفصیلی:
داستان أصحاب أخدود در آیات 4 ـ 8 سوره «بروج» آمده است، در آیات فوق مى خوانیم: (مرگ و عذاب بر صاحبان گودال شکنجه باد!)؛ «قُتِلَ أَصْحابُ الاْ ُخْدُودِ».
(همان گودال پرآتش و پرهیزم که شعله هاى عظیم داشت)؛ «النّارِ ذاتِ الْوَقُودِ».
(در آن هنگام که در کنار آن گودال آتش [با خونسردى] نشسته بودند)؛ «إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُود».
(و آنچه را که نسبت به مؤمنان انجام مى دادند تماشا مى کردند!)؛ «وَ هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ».
«أُخْدُود» به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى شکاف وسیع، عمیق و گسترده در زمین است، یا به تعبیر دیگر گودال ها و خندق هاى بزرگ را گویند، و جمع آن «اخادید» و در اصل از «خَدّ» انسان گرفته شده که به معنى دو فرورفتگى است که در دو طرف بینى انسان در سمت راست و چپ قرار دارد و به هنگام گریه اشک بر آن جارى مى شود، و سپس کنایتاً بر گودالى که بر صورت زمین ظاهر مى شود اطلاق شده و بعداً به صورت یک معنى حقیقى درآمده است.
در این که این گروه شکنجه گر، چه اشخاصى بودند؟ و در چه زمانى مى زیستند؟ مفسران و ارباب تواریخ نظرات مختلفى دارند که شرح آن ذیل خواهد آمد، ولى قدر مسلّم این است که آنها خندق هاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند، و مؤمنان را وادار مى کردند که دست از ایمان خود بردارند، هنگامى که با مقاومت آنان روبرو مى شدند، آنها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى کشیدند!
«وَقُود» در اصل به معنى ماده اى است که آتش با آن مى افروزند، مانند هیزم، و تعبیر به «ذاتِ الْوَقُود» با این که همه آتش ها احتیاج به هیزم و مانند آن دارد، اشاره به کثرت مواد آتش زائى است که آنها به کار مى گرفتند، و طبعاً آتش بسیار دامنه دار و پر شعله اى به وجود مى آمد، و اگر بعضى «ذاتِ الْوَقُود» را در اینجا به معنى آتش شعله ور تفسیر کرده اند، ظاهراً به همین دلیل است، نه آنچه بعضى پنداشته اند که «وَقُود» داراى دو معنى است،: یکى «هیزم» و دیگرى «شعله»، و تأسف خورده اند که چرا مفسران و مترجمان به این نکته توجه نکرده اند!
منظور از آیه «إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ» و آیه بعد، این است که: گروهى با کمال خونسردى نشسته بودند، صحنه هاى شکنجه را تماشا مى کردند و لذت مى بردند، که این خود نشانه نهایت قساوت آنها بود.
بعضى نیز گفته اند: این گروه مأمور بازجوئى و اجبار مؤمنان به ترک مذهب حق بودند.
بعضى نیز آنها را دو گروه دانسته اند: گروهى «شکنجه گر» و گروهى «تماشاچى» و از آنجا که تماشاچیان راضى به اعمال شکنجه گران بودند، این فعل به همه آنها نسبت داده شده است، و این طبیعى است که در یک چنین برنامه اى همیشه گروهى عاملند، و گروهى تماشاگر، به علاوه سران آنها معمولاً دستور مى دهند و عمال از قشرهاى پائین ترند.
این نیز گفته شده است: گروهى نشسته و مراقب عمال شکنجه بودند تا از برنامه خود تخلف نکنند، و نزد سلطان شهادت دهند که آنها وظائف خود را به خوبى انجام مى دادند!
ترکیب آن جمعیت از همه این گروه هاى مختلف نیز بعید به نظر نمى رسد، بنابراین، جمع میان همه این تفسیرها نیز ممکن است.
به هر حال، جمله «یَفْعَلُون» به صورت فعل مضارع، دلیل بر این است که: این عمل مدتى استمرار داشت و یک حادثه زودگذر نبود.
اما در اینکه أصحاب أخدود چه کسانى بودند؟
گفتیم «اخدود» به معنى گودال بزرگ یا «خندق» است، و منظور در اینجا خندق هاى عظیمى است که مملوّ از آتش بود، تا شکنجه گران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده؟ و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان گفتگو است.
معروف تر از همه، آن است که: مربوط به «ذونواس» آخرین پادشاه «حِمْیَر»(1) در سرزمین «یمن» است.
توضیح این که: «ذونواس» که آخرین نفر از سلسله قبیله «حمیر» بود به آئین یهود درآمد، قبیله «حمیر» نیز از او پیروى کردند، او نام خود را «یوسف» نهاد، مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند: در سرزمین «نجران» - در شمال یمن - هنوز گروهى بر آئین نصرانیت اند، هم مسلکان «ذونواس» او را وادار کردند که اهل «نجران» را مجبور به پذیرش آئین یهود کند، او به سوى «نجران» حرکت کرد، ساکنان آنجا را جمع نمود، و آئین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند؛ حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر از آئین خود نشدند.
«ذونواس» دستور داد خندق عظیمى کندند، هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده، زنده در آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد، به طورى که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!.(2)
بعضى افزوده اند: در این گیر و دار یک تن از نصاراى «نجران» فرار کرد و به سوى «روم» و دربار «قیصر» شتافت، و از «ذونواس» شکایت کرد و یارى طلبید.
«قیصر» گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه «حبشه» مى نویسم: او مسیحى و همسایه شما است، از او مى خواهم شما را یارى دهد، سپس نامه اى نوشت و از پادشاه «حبشه» انتقام خون مسیحیان «نجران» را خواست، مرد نجرانى نزد سلطان «حبشه»، نجاشى آمد، و «نجاشى» از شنیدن این داستان سخت متأثر گشت، و از خاموشى شعله آئین مسیح(علیه السلام) در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.
لشکریان «حبشه» به جانب «یمن» تاختند، در یک پیکار سخت سپاه «ذونواس» را شکست دادند، گروه زیادى از آنان کشته شد، و طولى نکشید که مملکت «یمن» به دست «نجاشى» افتاد و به صورت ایالتى از ایالات «حبشه» درآمد.(3)
بعضى از مفسران نقل کرده اند: طول آن خندق چهل ذراع، و عرض آن دوازده ذراع بوده است - هر ذراع تقریباً نیم متر است و گاه به معنى «گز» که بیش از یک متر است به کار مى رود- .
و بعضى نقل کرده اند: هفت گودال بوده که هر کدام وسعتش به مقدارى که در بالا ذکر شده بوده است.(4)
ماجراى فوق به صورت هاى متفاوتى در بسیارى از کتب تفسیر و تاریخ آمده است، از جمله مفسر بزرگ «طبرسى» در «مجمع البیان»، «ابوالفتوح رازى» در تفسیر خود، «فخر رازى» در تفسیر «کبیر»، «آلوسى» در «روح المعانى» و «قرطبى» در تفسیر خود، ذیل آیات مورد بحث، و همچنین «ابن هشام» در «سیره» خود (جلد اول، صفحه 35) و جمعى دیگر آورده اند.
از آنچه در بالا گفتیم، روشن مى شود: این شکنجه گران بیرحم، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خون هائى که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است.
این کوره هاى آدم سوزى که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره هاى آدم سوزى در طول تاریخ بود. ولى علاوه بر این، «ذونواس یهودى» بنیانگذار اصلى این بناى شوم، نیز از شرّ اعمال خود بر کنار نماند.
آنچه در بالا در مورد «اصحاب اخدود» گفته شد، موافق نظریه معروف و مشهور است، ولى روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که نشان مى دهد «اصحاب اخدود» تنها در «یمن»، و در عصر «ذونواس» نبودند، تا آنجا که بعضى از مفسران ده قول درباره «اصحاب اخدود» نقل کرده اند!
در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «مجوس اهل کتاب بودند و به کتاب آسمانى خود عمل مى کردند، یکى از پادشاهان آنها با خواهر خود هم بستر شد، و آن زن از پادشاه خواست که ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نپذیرفتند و زیر بار نرفتند، و پادشاه عده اى از مؤمنان را که سخن او را قبول نکردند در خندقى از آتش افکند».(5)
و این در مورد «اصحاب الاخدود فارس» است، و در مورد «اصحاب اخدود شام» نیز نوشته اند: «در آنجا مردم مؤمنى مى زیستند، آنتیاخوس آنها را در خندق آتش افکند».(6)
بعضى نیز این ماجرا را مربوط به اصحاب «دانیال»، پیامبر معروف «بنى اسرائیل» و یارانش دانسته اند که در کتاب «دانیال» از «تورات» به آنها اشاره شده، و «ثعلبى» هم «اخدود فارس» را بر آنها منطبق ساخته است.(7)
هیچ بعید نیست که «اصحاب اخدود» شامل همه اینها و مانند آن بشود، هر چند مصداق معروف و مشهور آن، همان داستان «ذونواس» در سرزمین «یمن» است.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.