پاسخ اجمالی:
مصونیّت معصومین در برابر گناه از مقام معرفت و علم آنها سرچشمه مى گیرد، که بر اساس لیاقتی که داشته اند مشمول آن شده اند؛ همان گونه ابراهیم(ع) پس از پیمودن امتحان الهی با اراده و اختیار خود لایق موهبت عظیم الهى و مقام امامت شد. همچنین اعمال صالح یوسف(ع) او را آماده براى آن موهبت بزرگ الهى کرد؛ و نیز درباره موسى(ع) نیز تعبیر آزمودن آمده: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً ... »؛ روشن است که در وجود این بزرگان استعدادهایى بوده و با اختیار و اراده خودشان این راه را پیموده اند.
پاسخ تفصیلی:
کسانى که این اشکال را مطرح مى کنند توجّه به ریشه هاى عصمت انبیاء ندارند. آنها چنین مى پندارند که مقام عصمت مانند مصونیّت در برابر بعضى از بیمارى ها است که از طریق تزریق بعضى از واکسن ها انجام مى شود، و هرکس چنان تزریقى در مورد او انجام شود مبتلا به آن بیمارى نمى گردد چه بخواهد و چه نخواهد.
ولی مصونیّت معصومین در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواى آنها سرچشمه مى گیرد، درست همانند پرهیز از پاره اى از گناهان براى فرد فرد ما که به خاطر علم و آگاهى و ایمان و معرفت آن را ترک مى کنیم. مثلا هرگز با بدن لخت و عور قدم در کوچه و خیابان نمى گذاریم، همچنین کسى که اطلاع کافى درباره آثار مخرّب موادّ مخدّر دارد و به خوبى مى داند آلوده شدن به آن، سبب قطعى براى مرگ تدریجى است پس هرگز به سراغ آن نمى رود؛ مسلّماً این ترک موادّ مخدّر براى او یک فضیلت است که از علم و آگاهى او سرچشمه مى گیرد، و با داشتن این علم هرچند آن را ترک مى کند ولى اجبارى در کار نیست و توانایى استعمال مواد مخدر را دارد.
به همین دلیل ما سعى مى کنیم از طریق تعلیم و تربیت، سطح معرفت و آگاهى و تقوا را در افراد بالا ببریم، تا آنها را حدّاقل در برابر گناهان بزرگ، و اعمال زشت و زننده بیمه نماییم.
آیا اگر افرادى به خاطر این تعلیم و تربیت پاره اى از این اعمال را ترک کنند افتخار و فضیلت نیست؟!
کوتاه سخن این که سطح بالای معرفت و ایمان انبیاء که خود یک افتخار و فضیلت است سبب افتخار و فضیلت دیگری که مقام عصمت است می گردد.
و اگر گفته شود آنها این ایمان و معرفت را از کجا آورده اند مى گوییم این از امدادات الهى است، ولى با این قید که امدادهاى الهى بى حساب نیست، و لیاقت هایى در اینها وجود داشته است، همان گونه که قرآن درباره ابراهیم خلیل مى فرماید: ([ویاد کنید] هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم)؛ «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»(1) یعنى ابراهیم (علیه السلام) پس از پیمودن این مراحل با اراده و اختیار خود لایق آن موهبت عظیم الهى شد.
در مورد یوسف (علیه السلام) نیز مى فرماید: (و هنگامى که به بلوغ و رشد رسید، ما حکم [پیامبرى] و "علم" به او دادیم؛ و اینچنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم!)؛ «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(2)
جمله: «کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ»، شاهد خوبى براى مقصود ما است زیرا مى گوید: اعمال صالح و شایسته یوسف (علیه السلام) او را آماده براى آن موهبت بزرگ الهى کرد.
درباره موسى(علیه السلام) نیز تعبیراتى دیده مى شود که این موقعیت را روشن مى سازد، مى فرماید: (بارها تو را آزمودیم؛ پس از آن، سالیانى در میان مردم "مدین" توقف نمودى؛ سپس بنابر تقدیر الهى [براى فرمان رسالت به اینجا] آمدى)؛ «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِیْنَ فى اَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر یَا مُوْسى» .(3)
معلوم است که در وجود این بزرگان لیاقت ها و استعدادهایى بوده؛ ولى شکوفا ساختن آنها هرگز جنبه اجبارى نداشته است؛ بلکه با اختیار و اراده خودشان این راه را پیموده اند، و بسیارند کسانى که لیاقت هایى دارند و هرگز آن را شکوفا نمى سازند و از آن استفاده نمى کنند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.