پاسخ اجمالی:
مردی از زنش خشمگین شد و به او گفت: «أَنْتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمِّی» اما بعداً پشیمان شد. زن به پیامبر(ص) گفت: همسرم مرا ظهار کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى خود بازگردیم؟ پیامبر(ص) فرمود: تو بر او حرام شده اى. زن رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: خدایا بیچارگى و نیازم را به تو شکایت مى کنم. در اینجا آیاتِ فوق نازل شد و راه حل مناسبی برای این مسئله بیان کرد.
پاسخ تفصیلی:
در آیات (1 ـ 4) سوره «مجادله» می خوانیم: «قَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ * الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَة مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ * فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ»؛ (خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مى کرد شنید [و تقاضاى او را اجابت کرد]؛ خداوند گفتگوى شما را با هم مى شنید؛ و خداوند شنوا و بیناست. * کسانى که از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» مى کنند [و مى گویند: تو نسبت به من به منزله مادرم هستى]، آنها هرگز مادرانشان نیستند؛ مادرانشان تنها کسانى اند که آنها را به دنیا آورده اند. آنها سخنى زشت و باطل مى گویند؛ و خداوند بخشنده و آمرزنده است! * کسانى که همسران خود را «ظهار» مى کنند، سپس از گفته خود باز مى گردند، باید پیش از آمیزش جنسى با هم، برده اى را آزاد کنند؛ این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است! * و کسى که توانائى [آزاد کردن برده اى] نداشته باشد، دو ماه پیاپى قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسى که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند؛ این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهاى الهى است؛ و کسانى که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکى دارند).
شأن نزول:
غالب مفسران، براى آیات نخستین این سوره، شأن نزولى نقل کرده اند که مضمون همه، اجمالاً یکى است، هر چند در جزئیات با هم متفاوت مى باشند، اما این تفاوت، تأثیرى در بحث تفسیرى ندارد.
ماجرا چنین بود: زنى از انصار به نام «خوله» (نام هاى دیگرى نیز در روایات دیگر براى او ذکر شده است) از طایفه «خزرج» که همسرش به نام «اوس بن صامت» بود، در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، او که مرد تندخو و سریع التأثّرى بود، تصمیم بر جدائى از او گرفت، گفت: «أَنْتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمِّی»؛ (تو نسبت به من، همچون مادر من هستى!) و این، نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود، اما طلاقى که نه قابل رجوع بود و نه زن آزاد مى شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند، بدترین حالتى که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزى نگذشت مرد پشیمان شد، به همسرش گفت: فکر مى کنم: براى همیشه بر من حرام شدى! زن گفت: چنین مگو! خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برو، و حکم این مسأله را از او بپرس. مرد گفت: من خجالت مى کشم، زن گفت: پس بگذار من بروم، گفت: مانعى ندارد.
زن، خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمد، و ماجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم، صاحب جمال، مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، جوانیم از بین رفت و فامیلم پراکنده شدند و سنم زیاد شد، حالا «ظهار» کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى سابق بازگردیم؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: تو بر او حرام شده اى! عرض کرد: یا رسول الله(صلى الله علیه وآله) او صیغه طلاق جارى نکرده، او پدر فرزندان من است، و از همه در نظر من محبوب تر.
فرمود: تو بر او حرام شده اى! و من دستور دیگرى در این زمینه ندارم.
زن پى در پى اصرار و الحاح مى کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: «أَشْکُو إِلَى اللّهِ فاقَتِى وَ حاجَتِى، وَ شِدَّةَ حالِى، اللّهُمَّ فَأَنْزِلْ عَلى لِسانِ نَبِیِّکَ»؛ (خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى کنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن، و این مشکل را بگشا).
و در روایتى آمده است: زن عرضه داشت: «أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ حالِى فَارْحَمْنِى فَإِنَّ لِى صَبِیَّةً صِغاراً، إِنْ ضَمَمْتُهُمْ إِلَیْهِ ضاعُوا، وَ إِنْ ضَمَمْتُهُمْ إِلىَّ جاعُوا»؛ (خداوندا! تو حال مرا مى دانى، بر من رحم کن، کودکان خردسالى دارم، اگر در اختیار شوهرم بگذارم ضایع مى شوند، و اگر خودم آنها را برگیرم گرسنه خواهند ماند)!
در اینجا حال وحى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست داد، و آیاتِ آغاز این سوره بر او نازل شد که راه حل مشکل «ظهار» را به روشنى نشان مى دهد.
فرمود: همسرت را صدا کن، آیات مزبور را بر او تلاوت کرد، فرمود: آیا مى توانى یک برده را به عنوان «کفاره ظهار» آزاد کنى؟ عرض کرد: اگر چنین کنم، چیزى براى من باقى نمى ماند.
فرمود: مى توانى، دو ماه پى در پى روزه بگیرى؟ عرض کرد: من اگر نوبت غذایم سه بار تأخیر شود، چشمم از کار مى افتد و مى ترسم نابینا شوم.
فرمود: آیا مى توانى، شصت مسکین را اطعام کنى، عرض کرد: نه، مگر این که شما به من کمک کنید.
فرمود: من به تو کمک مى کنم و پانزده صاع (15 من که خوراک شصت مسکین مى باشد، هر یک نفر یک مُدّ یعنى یک چهارم من) به او کمک فرمود، او کفاره را داد، و به زندگى سابق بازگشتند.(1)
چنان که گفتیم، این شأن نزول را بسیارى از مفسران از جمله «قرطبى»، «روح البیان»، «روح المعانى»، «المیزان»، و «فخر رازى»، «فى ظلال القرآن»، «ابوالفتوح رازى»، «کنز العرفان» و بسیارى از کتب تاریخ و حدیث با تفاوت هائى نقل کرده اند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.