پاسخ اجمالی:
قرآن، از لحظات جان دادن انسان تعبیر به سکرات مرگ مى کند. «سکره مرگ»، حالتى است شبیه به «مستى» که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد و او را در اضطراب و ناآرامی شدیدى فرو مى برد. حتى مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملى برخوردارند، از شدائد این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند. در حالات پیامبر(ص) آمده است که در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبى مى کرد، به صورت مى کشید، و «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» مى گفت و مى فرمود: مرگ سکراتى دارد.
پاسخ تفصیلی:
قرآن از لحظات جان دادن انسان تعبیر به سکرات مرگ مى کند و مى فرماید: (سرانجام سکرات مرگ، به حق فرا مى رسد)؛ «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ». (1)
«سکره مرگ»، حالتى است شبیه به «مستى» که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد، و گاه بر عقل او چیره مى گردد، و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مى برد.
چگونه چنین نباشد، در حالى که مرگ، یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه، تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود، قطع کند، و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملاً تازه و اسرارآمیز است، به خصوص این که در لحظه مرگ، انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند، و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند. اینجا است که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد، و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد، ولى «مست» نیست. (2)
حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملى برخوردارند، از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنان که در حالات پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است که در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبى مى کرد، به صورت مى کشید، و «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» مى گفت و مى فرمود: «اِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرات»؛ (مرگ سکراتى دارد). (3)
على(علیه السلام) ترسیم زنده و گویائى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد، مى فرماید: «سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى آورد، اعضاى بدنشان سست مى گردد، و رنگ از صورت هایشان مى پرد، کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مى افکند، در حالى که او هنوز در میان خانواده خویش است، با چشمش مى بیند و با گوشش مى شنود و عقل و هوشش سالم است، (اما نمى تواند سخن بگوید)!
در این مى اندیشد که: عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروت هائى مى افتد که در تهیه آن، چشم بر هم گذارده، از حلال، حرام و مشکوک جمع آورى نموده، و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشد، در حالى که هنگام جدائى و فراق از آنها رسیده، به دست بازماندگان مى افتد، آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گیرند، اما مسئولیت و حسابش بر او است»!. (4)
پاسخ این سؤال در حدیث جالبى چنین آمده: مردى خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: چرا من مرگ را دوست ندارم؟!
فرمود: آیا مال و ثروتى دارى؟ عرض کرد: آرى.
فرمود: آن را پیش از خودت بفرست، عرض کرد نمى توانم!
فرمود: «قلب انسان همراه اموال او است، اگر آن را پیش از خود بفرستد، دوست دارد به آن ملحق شود، و اگر آن را نگهدارد دوست دارد، همراه آن بماند»!. (5)
این حدیث، در حقیقت روح آیه 29 سوره «فاطر» که مى فرماید: (کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى کنند و نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم پنهان و آشکار انفاق مى کنند، تجارتى بى زیان و خالى از کساد را امید دارند!)؛ «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللهِ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ»، را منعکس ساخته، زیرا مى گوید: آنها که نماز را برپا مى دارند و انفاق در راه خدا مى کنند، امید و علاقه به سراى دیگر دارند، چرا که نیکی ها را قبل از خود فرستاده اند، و مایلند به آن ملحق شوند. (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.