پاسخ اجمالی:
هيچ كس نمىداند در لحظه مرگ چه احساسى به انسان دست مىدهد، چون كسى از اين راه برنگشته تا احساس خود را بیان کند. وداع با این زندگی در آرامش کامل است و یا به همراه عذابی دردناک که زبان از توصیف آن عاجز است، و یا بستگی به اعمال و صفات انسان دارد؛ براى بعضى به آسانى بوئيدن يك گل، و براى بعضى به اندازه كشيدن بار سنگينى به عظمت يك كوه؟ هر چه هست برای ما قابل درک نیست.
پاسخ تفصیلی:
هيچ كس نمىداند در لحظه مرگ چه احساسى به انسان دست مىدهد، چون كسى از اين راه برنگشته است كه احساس خود را در آن لحظه خاص براى ديگران شرح دهد. آيا وداع با اين زندگى همچون كشيدن يك دندان در حال سر شدن و بى حسى كامل است بدون هيچ ناراحتى، بلكه با زوال تدريجى همه ناراحتيها و در ميان آرامش كامل؟ و يا آنكه دردناكترين رنج و عذابى كه زبان از شرح آن عاجز است به انسانها دست مىدهد؟ و يا بستگى به روحيات و اخلاقيات و صفات و اعمال افراد دارد؛ براى بعضى به آسانى و سادگى بوئيدن يك گل، و براى بعضى به اندازه كشيدن بار سنگينى به عظمت يك كوه؟
و شايد احساس ديگرى غير از آنچه به فكر و انديشه ما مىگنجد و در شرايط اين زندگى ابدا براى ما قابل درك نيست در لحظه مرگ به انسان دست مىدهد، بطورى كه حتی اگر مردگان به اين جهان باز گردند نتوانند آنچه را ديدهاند و احساس كردهاند شرح دهند.
اگر دو قلويى را فرض كنيم كه يكى از آنها پس از تولد مجدداً به رحم در كنار برادرش باز گردد و بخواهد آنچه را در لحظه تولد و پس از ورود به اين جهان پهناور بيرون رحم، مشاهده كرده براى برادرش شرح دهد، آيا توانايى بر اين كار هرگز پيدا مىكند؟ آيا همچون «يك گُنگ خواب ديده» كه بخواهد براى «آدمى كر» رؤياهايش را تشريح كند نخواهد بود؟(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.