پاسخ اجمالی:
در زمان رسول اکرم(ص) گفتگوهایی بین ایشان و مسیحیان نجران درباره حضرت مسیح(ع) انجام شد و آنها لجاجت کردند خداوند به پیامبر(ص) دستور داد با آنها مباهله کند، پیامبر(ص) به همراه امیرالمومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) وامام حسن(ع) و امام حسین(ع) برای این کار آماده شدند، وقتی مسیحیان با این صحنه مواجه شدند، احساس خطر کردند و از مباهله سرباز زدند و با پیامبر(ص) مصالحه کردند.
پاسخ تفصیلی:
مفهوم متداول مباهله، به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، بدین ترتیب، افرادى که با هم گفتگو درباره یک مسأله مهم مذهبى دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا و مجازات کند.
خداى متعال در آیه 61 سوره «آل عمران» مى فرماید: (هر گاه بعد از علم و دانش که [درباره مسیح] براى تو آمده [باز] کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود [کسانى که به منزله جان ما هستند] دعوت مى کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم)؛ «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ».
مفسرین گفته اند: این آیه و آیات قبل از آن درباره هیأت نجرانى مرکب از «عاقب» و «سیّد» و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده، عرض کردند: آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه «اِنَّ مَثَلَ عِیْسى عِنْدَ اللّهِ...»،(1) نازل شد و هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:
«شما فردا به محمّد(صلى الله علیه وآله) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید؛ زیرا چیزى در بساط ندارد».
فردا که شد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که دست على بن ابیطالب(علیه السلام) را گرفته بود و حسن و حسین(علیهما السلام) در پیش روى او راه مى رفتند، و فاطمه(علیها السلام) پشت سرش بود، نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود، هنگامى که نگاه کرد، دید پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن چند نفر آمدند، درباره آنها سؤال کرد، به او گفتند: «این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على(علیه السلام) هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه(علیها السلام) است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است...».
«سیّد» به اسقف گفت: «براى مباهله قدم پیش گذار».
گفت: نه، من مردى را مى بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و من مى ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمى گذرد که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نخواهد داشت.
اسقف به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: «اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى کنیم، بلکه مصالحه مى کنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنها مصالحه کرد که دو هزار حُلَّه (یک قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حُلّه اى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره، و سى عدد نیزه، و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) ضامن این عاریت ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند، و عهد نامه اى در این زمینه نوشته شد.
و در روایتى آمده است: اسقف مسیحیان به آنها گفت: «من صورت هائى را مى بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوه ها را از جا برکند، چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.