پاسخ اجمالی:
«تقیّه» یک نوع تاکتیک حساب شده و عاقلانه براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مى شود؛ و در روایات به سپر دفاعی تشبیه شده و علامت ایمان است. روشن است که در موضوعات مهم که تقیه باعث نابودى یا به خطر افتادن مکتب می شود استفاده از آن جایز نیست؛ لذا در صدر اسلام برخی همچون پدر عمار و بلال شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمایت از پیامبر(ص) پرداختند و برخی مانند عمار با اذن پیامبر(ص) برای حفظ جان تقیه می کردند.
پاسخ تفصیلی:
مسلمانان راستین، دست پروردگان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، روح مقاومت عجیبى در برابر دشمنان داشتند، و بعضى از آنها همچون پدر «عمّار» حتى حاضر نمى شدند جمله اى با زبان، مطابق میل دشمن بگویند، قلبشان مملوّ از ایمان به خدا و عشق به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، و در این راه جان خود را نیز از دست دادند.
بعضى همچون خود «عمّار»، که حاضر مى شدند با زبان جمله اى بگویند، باز وحشت سر تا پاى وجودشان را فرا مى گرفت، خود را مسئول و مقصر مى دانستند، و تا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها اطمینان نمى داد که عملشان به عنوان یک تاکتیک، براى حفظ جان خویشتن شرعاً جایز بوده است، آرام نمى یافتند!
در حالات «بلال» مى خوانیم: هنگامى که اسلام آورد، شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمایت از پیامبر(صلى الله علیه وآله) برخاست، مشرکان او را تحت فشار شدید قرار دادند، تا جائى که او را به میان آفتاب سوزان کشاندند و صخره بزرگى روى سینه او گذاشته و به او مى گفتند: باید به خدا مشرک شوى.
اما او خوددارى مى کرد، در حالى که نفس هایش به شماره افتاده بود، پیوسته مى گفت: «أَحَد، أَحَد»؛ (او خداى یگانه است او خداى یکتاست) سپس مى گفت: به خدا سوگند اگر مى دانستم، سخنى از این ناگوارتر بر شما است آن را مى گفتم!(1)
و در حالات «حبیب بن زید انصارى» مى خوانیم: هنگامى که «مسیلمه کذّاب» او را دستگیر کرده بود، از او پرسید: آیا گواهى مى دهى که محمّد رسول خدا است؟
گفت: آرى.
از او سؤال کرد: آیا گواهى مى دهى که من رسول خدایم؟
«حبیب» با سخریه گفت: من گفتار تو را نمى شنوم! «مسیلمه» و پیروانش بدن او را قطعه قطعه کردند و او همچون کوه استوار ماند.(2)
و از این گونه صحنه هاى تکان دهنده در تاریخ اسلام مخصوصاً در حالات مسلمانان نخستین و یاران ائمه(علیهم السلام) فراوان است.
به همین دلیل محققان گفته اند: در این گونه موارد، شکستن سدّ تقیه و عدم تسلیم در برابر دشمن جایز است، هر چند به قیمت جان انسان تمام شود، چرا که هدف، بر پا داشتن پرچم توحید و اعتلاى کلمه اسلام است، مخصوصاً در آغاز دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، این امر اهمیت خاصى داشته است.
با این حال، شک نیست که «تقیّه» نیز در این گونه موارد جائز است، و در موارد پائین تر از آن واجب، و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه مى پندارند، تقیه ـ البته در موارد خاص خود، نه در همه جا ـ نه نشانه ضعف است، و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار، بلکه تقیّه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مى شود.
در همه دنیا معمول است: اقلیت هاى مجاهد و مبارز، براى واژگون کردن اکثریت هاى خودکامه ستمگر و متجاوز، غالباً از روش «استتار» استفاده مى کنند، جمعیت زیر زمینى تشکیل مى دهند، برنامه هاى سرّى دارند، و بسیار مى شود، خود را به لباس دیگران در مى آورند، و حتى به هنگام دستگیر شدن، سخت مى کوشند واقع کار آنها مکتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند، و براى ادامه مبارزه ذخیره کنند.
هیچ عقلى اجازه نمى دهد در این گونه شرائط، مجاهدانى که در اقلیت هستند، علناً و آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسائى و نابود گردند.
به همین دلیل، تقیّه قبل از آن که یک برنامه اسلامى باشد، یک روش عقلانى و منطقى براى همه انسان هائى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
در روایات اسلامى نیز مى خوانیم: تقیّه به یک سپر دفاعى، تشبیه شده است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:«التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ التَّقِیَّةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ»؛ (تقیّه سپر مؤمن است، و تقیه وسیله حفظ مؤمن است).(3)
(توجه داشته باشید: تقیّه در اینجا تشبیه به سپر شده و سپر ابزارى است که تنها در میدان جنگ و مبارزه با دشمن براى حفظ نیروهاى انقلابى از آن استفاده مى شود).
و اگر مى بینیم در احادیث اسلامى، تقیّه نشانه دین و علامت ایمان، و نُه قسمت از مجموع ده قسمت دین شمرده شده است همه به خاطر همین است.
البته، بحث در زمینه تقیّه بسیار گسترده است که اینجا جاى شرح و بسط آن نیست، تنها هدف این بود که: بدانیم آنچه را بعضى در مذمّت تقیّه مى گویند دلیل ناآگاهى و بى اطلاعى آنها از شرائط تقیّه و فلسفه آن است.
بدون شک، مواردى وجود دارد که در آنجا تقیّه کردن حرام است و آن در موردى است که تقیّه، به جاى این که سبب حفظ نیروها شود، مایه نابودى یا به خطر افتادن مکتب گردد، و یا فساد عظیمى به بار آورد، در این گونه موارد باید سدّ تقیّه را شکست و پیامدهاى آن را هر چه بود پذیرا شد.(4)،(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.