پاسخ اجمالی:
موسى(ع) با اتمام قراردادش با «شعیب» در «مدین»، گوسفندان خود را برداشت و با همسر و فرزند به «مصر» رهسپار شد. اما مسیر را گم کرد. در این هنگام بود که شعله اى از دور به چشمش خورد، براى پیدا کردن راه و یا برگرفتن شعله اى، به سوى آتش حرکت کرد. هنگامى که موسى(ع) نزد آتش آمد، با شنیدن نداى: «من پروردگار توام» شعفی وصف ناپذیر احساس کرد، او مأمور شد تا کفش خود را از پاى در آورد؛ چرا که باید با نهایت خضوع در این سرزمین گام نهد. در آنجا خداوند درباره توحید، نبوت، عبادت، معاد و ... با او تکلم فرمود.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 9ـ16 سوره «طه» بیان شده است، در این آیات با تعبیر لطیف و جذابى چنین آمده است: (آیا خبر موسى به تو رسیده است)؟!؛ «وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى».
آنگاه مى گوید: (در آن زمان که آتشى (از دور) مشاهده کرد و به خانواده خود گفت: اندکى مکث کنید که من آتشى دیدم (من به سراغ آن بروم) شاید شعله اى از آن براى شما بیاورم و یا به وسیله این آتش راهنمائى پیدا کنم)؛ «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لاَِهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَس أَوْ أَجِدُ عَلَى النّارِ هُدىً».
در تواریخ مى خوانیم: موسى(علیه السلام) هنگامى که مدت قراردادش با «شعیب» در «مدین» پایان یافت، همسر، فرزند و همچنین گوسفندان خود را برداشت و از «مدین» به سوى «مصر» رهسپار شد، راه را گم کرد، شبى تاریک و ظلمانى بود، گوسفندان او در بیابان متفرق شدند، مى خواست آتشى بیفروزد تا در آن شب سرد، خود و فرزندانش گرم شوند، اما به وسیله آتش زنه آتش روشن نشد در این اثناء، همسر باردارش دچار درد وضع حمل شد.
طوفانى از حوادث سخت، او را محاصره کرد، این هنگام بود که شعله اى از دور به چشمش خورد، ولى این آتش نبود بلکه نور الهى بود، موسى(علیه السلام) به گمان این که: آتش است براى پیدا کردن راه و یا برگرفتن شعله اى، به سوى آتش حرکت کرد.(1)
اکنون دنباله ماجرا را از زبان قرآن مى شنویم:
(هنگامى که موسى(علیه السلام) نزد آتش آمد، صدائى شنید که او را مخاطب ساخته مى گوید: اى موسى!)؛ «فَلَمّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى».
(من پروردگار توام، کفش هایت بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس «طوى» هستى)؛ «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً».
از آیه 30 سوره «قصص» استفاده مى شود که: موسى(علیه السلام) این ندا را از سوى درختى که در آنجا بود شنید: «نُودِىَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الاْ َیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا الله رَبُّ الْعالَمِینَ».
از مجموع این دو تعبیر استفاده مى شود: موسى هنگامى که نزدیک شد آتش را در درون درخت (مفسران مى گویند درخت عناب بوده) مشاهده کرد، و این خود قرینه روشنى بود که این آتش، یک آتش معمولى نیست، بلکه، این نور الهى است که نه تنها درخت را نمى سوزاند، که با آن هماهنگ و آشنا است، نور حیات است و زندگى!.
موسى(علیه السلام) با شنیدن این نداى روح پرور: «من پروردگار توام» هیجان زده شد، و لذت غیر قابل توصیفى سرتاپایش را احاطه کرد، این کیست که با من سخن مى گوید؟ این پروردگار من است، که با کلمه «رَبُّکَ» مرا مفتخر ساخته، تا به من نشان دهد که: در آغوش رحمتش از آغاز طفولیت تاکنون پرورش یافته ام و آماده رسالت عظیمى شده ام.
او مأمور شد تا کفش خود را از پاى در آورد؛ چرا که در سرزمین مقدسى گام نهاده، سرزمینى که نور الهى بر آن جلوه گر است، پیام خدا را در آن مى شنود و پذیراى مسئولیت رسالت مى شود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سرزمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا.
بنابراین، بحث مشروحى که بعضى از مفسران درباره بیرون آوردن کفش از پا کرده اند، و اقوالى از مفسران نقل نموده اند زائد به نظر مى رسد.
تعبیر به «طُوىً» یا به خاطر آن است که نام آن سرزمین، سرزمین «طوى» بوده است، همان گونه که غالب مفسران گفته اند، و یا این که «طوى» که در اصل به معنى پیچیدن است در اینجا کنایه از آن است که این سرزمین را برکات معنوى از هر سو احاطه کرده بود، به همین جهت در آیه 30 سوره «قصص» از آن به عنوان «الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ» تعبیر شده است.
پس از آن، از همان گوینده این سخن را نیز شنید: (و من تو را براى مقام رسالت برگزیده ام، اکنون به آنچه به تو وحى مى شود گوش فرا ده)!؛ «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى».
و به دنبال آن، نخستین جمله وحى را موسى به این صورت دریافت کرد: (من «الله» هستم، معبودى جز من نیست)؛ «إِنَّنِی أَنَا الله لا إِلهَ إِلاّ أَنَا».
(اکنون که چنین است تنها مرا عبادت کن، عبادتى خالص از هرگونه شرک)؛ «فَاعْبُدْنِی». (و نماز را برپاى دار، تا همیشه به یاد من باشى)؛ «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی».
در این آیه، پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء، که مسأله توحید است موضوع عبادت خداوند یگانه، به عنوان یک ثمره براى درخت ایمان و توحید بیان شده، و به دنبال آن، دستور به نماز، یعنى بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق، و مؤثرترین راه براى فراموش نکردن ذات پاک او داده شده.
این سه دستور، با فرمان رسالت که در آیه قبل بود، و مسأله معاد که در آیه بعد است یک مجموعه کامل و فشرده از اصول و فروع دین را بازگو مى کند که با دستور به استقامت که در آخرین آیات مورد بحث خواهد آمد، از هر نظر تکمیل مى گردد.
و از آنجا که بعد از ذکر «توحید» و شاخ و برگ هاى آن، دومین اصل اساسى مسأله «معاد» است در آیه بعد اضافه مى کند: (رستاخیز به طور قطع خواهد آمد، من مى خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعى و کوشش هایش جزا ببیند)؛ «إِنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزى کُلُّ نَفْس بِما تَسْعى».
در آخرین آیه مورد بحث، به یک اصل اساسى که ضامن اجراى همه برنامه هاى عقیدتى و تربیتى فوق است اشاره کرده، مى فرماید: (هرگز نباید افرادى که ایمان به رستاخیز ندارند و از هوس هاى خویش پیروى کرده اند، تو را مانع از آن شوند که اگر چنین شود هلاک خواهى شد)!؛ «فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لایُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى».
در برابر افراد بى ایمان، وسوسه ها و کارشکنى هاى آنان محکم بایست، نه از انبوه آنها وحشت کن! نه از توطئه هاى آنها ترسى به دل راه ده، و نه هرگز در حقانیت دعوت و اصالت مکتبت از این هیاهوها شک و تردیدى داشته باش!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.