پاسخ اجمالی:
یهود که بعد ازموسی(ع) به دلیل غرور و فساد، قدرت و نفوذ خود را به همراه صندوق عهد، از دست داده بودند. از«اشموئیل» نبی خواستند رهبرى براى آنها انتخاب کند. ایشان مردی را به آنها معرفی کرد که بسیار زیرک، دانشمند و با تدبیر بود و اعصابى محکم و نیرومند داشت و چون بلند قامت و تنومند بود«طالوت» نامیده می شد. آنها ابتدا به دلیل نداشتن نسب و ثروت، در برابر این انتصاب سخت اعتراض کردند، اما بعد از آنکه نشانه هایی مانند بازگرداندن صندوق عهد را در او دیدند او را پذیرفتند.
پاسخ تفصیلی:
قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبرى هاى خردمندانه موسى(علیه السلام) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند.
خداوند به برکت این پیامبر نعمت هاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله «صندوق عهد» بود.
قوم یهود با حمل این صندوق در جلوى لشکر، یک نوع اطمینان خاطر و توانائى روحى پیدا مى کردند و این قدرت و عظمت، تا مدتى بعد از موسى(علیه السلام) ادامه داشت، ولى همین پیروزى ها و نعمت ها کم کم، باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند، سرانجام، به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد، از دست دادند، به دنبال آن، چنان دچار پراکندگى و اختلاف شدند که در برابر کوچک ترین دشمنان، قدرت دفاع نداشتند، تا جائى که دشمنان، گروه کثیرى از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند و حتى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند.
این وضع سال ها ادامه داشت تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل» را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت، آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند و دنبال پناهگاهى مى گشتند گرد او اجتماع کردند و از او خواستند: رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند، تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک رأى با دشمن نبرد کنند، تا عزت از دست رفته را باز یابند.
«اشموئیل» که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود، در جواب گفت: از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد، از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید.
آنها گفتند: چگونه ممکن است ما از فرمان امیر، سرباز زنیم و از انجام وظیفه دریغ نمائیم، در حالى که دشمن، ما را از وطن خود بیرون رانده، سرزمین هاى ما را اشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است؟!
«اشموئیل» که دید جمعیت با تشخیص درد به سراغ طبیب آمده اند، و گویا رمز عقب ماندگى خود را درک کرده اند. به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت، به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیدم.
«اشموئیل» عرض کرد: خداوندا! من هنوز «طالوت» را ندیده و نمى شناسم.
وحى آمد ما او را به جانب تو خواهیم فرستاد، هنگامى که او نزد تو آمد فرماندهى سپاه را به او واگذار و پرچم جهاد را به دست وى بسپار!
طالوت، مردى بلند قامت، تنومند و خوش اندام بود، اعصابى محکم و نیرومند داشت، از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک، دانشمند و با تدبیر بود.
بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مى دانند.
ولى، با این همه شهرتى نداشت و با پدرش در یکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زیست و چهار پایان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد.
روزى بعضى از چهار پایان در بیابان گم شدند، طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود، به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد این وضع تا چند روز ادامه یافت تا این که به نزدیک شهر «صُوف» رسیدند.
دوست وى گفت: ما اکنون به سرزمین «صُوف» شهر «اشموئیل» پیامبر رسیده ایم بیا نزد وى رویم شاید در پرتو وحى و فروغ رأى، به گم شده خویش راه یابیم، هنگامى که وارد شهر شدند، با «اشموئیل» برخورد کردند، همین که چشمان «اشموئیل» و «طالوت» به یکدیگر افتاد میان دل هاى آنان آشنائى بر قرار شد.
«اشموئیل» از همان لحظه، «طالوت» را شناخت و دانست که این جوان همان است که از طرف خداوند براى فرماندهى جمعیت تعیین شده.
هنگامى که «طالوت» سرگذشت خود را براى «اشموئیل» شرح داد، گفت: اما چهار پایان هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت روانه هستند، از ناحیه آنها نگران مباش، ولى، من تو را براى کارى بسیار بزرگ تر از آن دعوت مى کنم، خداوند تو را مأمور نجات بنى اسرائیل ساخته است.
«طالوت» نخست از این پیشنهاد تعجب کرد، سپس با خوشوقتى آن را پذیرفت.
«اشموئیل» به قوم خود گفت: خداوند «طالوت» را به فرماندهى شما برگزیده لازم است همگى از وى پیروى نمائید و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازید.
بنى اسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مى دانستند و هیچ کدام را در «طالوت» نمى دیدند در برابر این انتصاب سخت به حیرت افتادند; زیرا به عقیده آنها وى نه از خاندان «لاوى» بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا، که داراى سابقه حکومت بودند، بلکه از خاندان «بنیامین» گمنام بود و از نظر مالى تهى دست، لذا به عنوان اعتراض گفتند: او چگونه مى تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوارتریم؟!
«اشموئیل» که آنان را سخت در اشتباه مى دید، گفت: خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگى فرماندهى و رهبرى به نیروى جسمى و قدرت روحى است که هر دو به اندازه کافى در «طالوت» هست و از این نظر، بر شما برترى دارد ولى آنها نشانه اى که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد مطالبه کردند.
«اشموئیل» گفت: نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنى اسرائیل است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگ ها بوده در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مى نمایند به سوى شما باز مى گردد، و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد.
آنها با دیدن این نشانه فرماندهى «طالوت» را پذیرفتند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.