پاسخ اجمالی:
شکوفائى عقل انسان معمولاً در سن خاصى می باشد اما با عنایت خداوند افراد استثنائى وجود داشته اند که زودتر از دیگران به بلوغ عقلی رسیده اند، مانند حضرت عیسی و یحیی. قرآن درباره حضرت یحیی می فرماید: «ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت و عقل و درایت دادیم»، همین نکته درباره برخی ائمه که در کودکی به امامت رسیده اند، وجود دارد. چنانکه امام جواد(ع) به همین آیه برای امامت خود استدلال کرده اند.
پاسخ تفصیلی:
درست است که دوران شکوفائى عقل انسان، معمولاً حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانیم همیشه در انسان ها افراد استثنائى وجود داشته اند، چه مانعى دارد که خداوند این دوران را براى بعضى از بندگانش، به خاطر مصالحى فشرده تر کند و در سال هاى کمترى خلاصه نماید، همان گونه که براى سخن گفتن معمولاً گذشتن یکى دو سال از تولد لازم است، در حالى که مى دانیم: حضرت مسیح(علیه السلام) در همان روزهاى نخستین زبان به سخن گشود، آن هم سخنى بسیار پر محتوا که طبق روال عادى در شأن انسان هاى بزرگسال بود.
از اینجا روشن مى شود: اشکالى که پاره اى از افراد، به بعضى از ائمه شیعه کرده اند که: چرا بعضى از آنها در سنین کم، به مقام امامت رسیده اند؟ نادرست است.
در روایتى از «على بن اسباط» یکى از یاران امام جواد محمد بن على التقى(علیه السلام) مى خوانیم که مى گوید: به خدمت او رسیدم (در حالى که سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم، تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر باز مى گردم کم و کیف شکل و شمایل را براى یاران نقل کنم، درست در همین هنگام که در چنین فکرى بودم، آن حضرت نشست (گوئى تمام فکر مرا خوانده بود) رو به سوى من کرده گفت:
اى على بن اسباط! خداوند کارى را که در مسأله امامت کرده، همانند کارى است که در نبوت کرده است، گاه مى فرماید: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً»؛ (ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت و عقل و درایت دادیم).(1)
و گاه درباره انسان ها مى فرماید: «حَتّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِیْنَ سَنَة...»؛ (هنگامى که انسان به حد بلوغ کامل عقل به چهل سال رسید...).(2)
بنابراین، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانى در کودکى بدهد در قدرت او است که آن را در چهل سال بدهد.(3)
ضمناً، این آیه پاسخ دندان شکنى است براى خرده گیرانى که مى گویند: على(علیه السلام) نخستین کسى نبود که از میان مردان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایمان آورد; چرا که در آن روز کودکى ده ساله بود و ایمان کودک ده ساله پذیرفته نیست.
ذکر این نکته نیز در اینجا بى مناسبت نیست که در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مى خوانیم: جمعى از کودکان در زمان کودکى آن حضرت به سراغش آمده گفتند:
«إِذْهَبْ بِنا نَلْعَبُ»؛ (بیا برویم و با هم بازى کنیم)!
او در جواب فرمود: «ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا»؛ (ما براى بازى کردن آفریده نشده ایم).
اینجا است که خداوند درباره او فرمود: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً».(4)
البته، باید توجه داشت، منظور از: «لعب» در اینجا سرگرمى هاى بیهوده و به تعبیر دیگر بیهوده گرائى است، اما گاه مى شود لعب و بازى هدفى را تعقیب مى کند هدفى منطقى و عقلانى، مسلماً این گونه بازى ها از این حکم مستثنى است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.