پاسخ اجمالی:
بحث از فلسفه احکام جایز است و در میان اصحاب نیز رایج بوده و باید هم چنین باشد؛ زیرا روش اسلام یک روش استدلالى و منطقى آزاد است. خود قرآن بعد از تشریع برخی احکام، فلسفه آنرا ذکر کرده و در احادیث نیز موارد بسیار زیادى دیده مى شود که به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداخته شده. البته ما تنها به میزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مى توانیم تا حدودی اسرار احکام را دریابیم، نه همه آنها را؛ لذا هرگز نمى توانیم اطاعت از این دستورات و احکام را مشروط به درک و فهم فلسفه آنها کنیم.
پاسخ تفصیلی:
بحث از فلسفه احکام و قوانین و مقرّرات اسلامى، از مهمترین بحث هایى است که امروز با آن سروکار داریم و قسمت قابل توجّهى از پرسش ها و پاسخ هاى ما را تشکیل مى دهد.
هرکس از خود مى پرسد ما چرا باید نماز بخوانیم، به زیارت خانه خدا برویم، چرا رباخوارى در اسلام حرام است، تحریم خوردن گوشت خوک چه فلسفه اى دارد، جواز تعدّد زوجات در اسلام براى چیست و علّت تحریم ظروف طلا و نقره و مانند اینها چه مى باشد؟
در گذشته این بحث در مجلّه مکتب اسلام مطرح شد و چند نفر از دانشمندان و صاحب نظران، بحث هاى مفید و جالبى در این باره مطرح کردند و هر کدام یک طرف قضیه را انتخاب نموده بودند، بعضى معتقد بودند ما نباید دنبال فلسفه احکام برویم و بعضى بعکس، درک فلسفه احکام را ضرورى مى دانستند و بنا بود ما نظر خود را در این زمینه ابراز داریم.
اگر تعجّب نکنید به عقیده ما هر دو دسته درست مى گویند. ما چنین حقّى را هم داریم و هم نداریم، یعنى استدلال هاى هر دسته تنها در بخش خاص و قسمت معیّنى قابل قبول است، نه بطور کلّى.
توضیح این که: مطالعه متون اسلامى - قرآن و احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه(علیهم السلام) و گفتگوهاى اصحاب و یاران آنها نشان مى دهد که همواره بحث از فلسفه احکام در میان آنها رایج بوده است و باید هم چنین باشد؛ زیرا روش قرآن را یک روش استدلالى و منطقى آزاد مى دیدند و به خود حق مى دادند در مباحث مربوط به احکام نیز از این روش استفاده کرده و سؤال از فلسفه حکم کنند.
اصولا اسلام خدا را چنین معرّفى مى کند: وجودى است بى نهایت از نظر علم و قدرت و بى نیاز از همه چیز و همه کس و همه کارهاى او روى حکمت خاصّى است - چه بدانیم و چه ندانیم - عبث و لغو و لهو در کار او راه ندارد و پیامبران را براى تعلیم و تربیت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است.
چنین معرّفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احکام و اسرارى که طبعاً در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشویق مى کند.
اگر تصوّر کنیم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دین» و مسائل عقیدتى است نه «فروع دین» و «مسائل علمى» اشتباه کرده ایم.
زیرا مى بینیم قرآن مثلا پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان مى گوید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ (تا شاید شما تقوا پیشه کنید)(1) و به این ترتیب فلسفه آن را پرهیز از گناه ذکر مى کند که در پرتو این ریاضت مخصوص اسلامى، تسلّط بر نفس و هوس هاى سرکش حاصل مى گردد.
در مورد مسافران و بیماران که از حکم روزه مستثنا هستند، مى گوید: «یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمْ الْعُسْرَ»؛ (خداوند راحتى شما را مى خواهد، نه زحمت شما را).(2) و فلسفه آن را نفى عسر و حرج و مشقّت ذکر مى کند.
در مورد تحریم قمار و شراب مى گوید: «اِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ عَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»؛ (شیطان مى خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهى اکید) خوددارى خواهید کرد؟!)(3)
در مورد خوددارى از نگاه به زنان بیگانه مى گوید: «ذلِکَ اَزْکى لَهُمْ»؛ (این براى آنان پاکیزه تر است).(4)
در مورد عدم ورود مشرکان به مسجد الحرام مى گوید: «یَا اَیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعدَ عامِهِمِ هَذَا»؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاکند؛ پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند!)(5)
در مورد «فىء» (قسمتى از اموال بیت المال) و علّت اختصاص آن به بیت المال و صرف آن در مصارف مورد نیاز عمومى، مى فرماید: «کَىْ لاَیَکُونَ دُولَة بَیْنَ الاَغْنِیاءِ مِنْکُمْ»؛ (تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد).(6) و موارد زیاد دیگرى که ذکر آنها به طول مى انجامد.
در احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه هدى(علیهم السلام) نیز موارد بسیار زیادى دیده مى شود که پیشوایان اسلام بدواً یا پس از پرسش مردم، به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداخته اند و کتاب معروف علل الشّرایع تألیف محدّث بزرگوار مرحوم شیخ صدوق - همان طورى که از نامش پیداست - مجموعه اى از این گونه اخبار و مانند آن مى باشد.
بنابر این، هنگامى که مى بینیم قرآن مجید و پیشوایان اسلام در موارد زیادى به بیان فلسفه و اسرار احکام مى پردازند، دلیل بر این است که چنین حقّى را به ما داده اند که در این باره به بحث بپردازیم، در غیراین صورت مى بایست مردم را صریحاً از غور و بررسى و دقّت در این قسمت ممنوع سازند.
تا این جا نتیجه مى گیریم طرز برداشت اسلام از مسائل دینى بطور کلّى، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دریافت و روش مسلمانان و یاران پیغمبر و ائمّه(علیهم السلام) در خصوص اسرار احکام، چنین حقّى را براى ما محفوظ داشته است.
از یک سو اگر تصوّر شود ذکر فلسفه احکام ممکن است از اهمّیّت و قاطعیّت و عمومیّت آنها بکاهد اشتباه است؛ بلکه بعکس با اشباع کردن عقل و روح انسان، احکام را داخل در زندگى او و جزء ضروریّات و نیازمندى هاى وى مى سازد که نه تنها به عنوان تعبّد خشک، بلکه به عنوان یک واقعیّت شناخته شده از آن استقبال خواهد کرد.
از سوى دیگر مى دانیم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پیش برود باز هم محدود است، ما همه چیز را نمى دانیم، اگر مى دانستیم لازم بود قافله علم و دانش بشر فوراً متوقّف گردد؛ زیرا به پایان راه رسیده بود و این نادانى هاى ماست که دانشمندان بشر را به تلاش و کوشش دائمى براى یافتن «نایافته ها» و کشف «مجهولات» وا مى دارد.
بلکه آنچه مى دانیم در برابر آنچه نمى دانیم، قطره اى در برابر دریا و یا سطرى از کتابى بسیار عظیم و بزرگ است.
حتّى در میان مجهولات ما چیزهاى بسیارى است که اگر هم معلّم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بیاورند، باز ما استعداد درک آن را نداریم؛ همان طور که بسیارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسان هاى هزار سال پیش شرح داده مى شد اصلا قدرت درک آن را نداشتند، تا چه رسد که بخواهند با پاى عقل و فکر خود به سوى آن بروند.
این را نیز مى دانیم که احکام و دستورات آسمانى از علم بى پایان خداوند سرچشمه مى گیرد، از مبدئى که همه حقایق هستى پیش او روشن است و گذشته و آینده و غیب و شهود براى او مفهومى ندارد، بلکه از همه چیز بطور یکسان آگاه است.
آیا با توجّه به این حقایق مى توانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه همه احکام را درک کنیم؟ اگر چنین بود چه نیازى به پیامبران براى تشریع احکام داشتیم؟ خودمان مى نشستیم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصویب مى کردیم و این همه در سنگلاخ هاى زندگى سرگردان نمى شدیم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرینش و تمامى موجودات جهان و قوانینى که بر آنها حکومت مى کند و فلسفه وجودى هریک را مى دانیم؟
احکام تشریعى هم جدا از حقایق آفرینش و تکوین نیست، اطّلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.
از مجموع این دو بحث چنین نتیجه مى گیریم که:
ما تنها به اندازه اطّلاعات و به میزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مى توانیم فلسفه و اسرار احکام الهى را دریابیم، نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیّت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
مفهوم این سخن این است که هرگز نمى توانیم اطاعت از این دستورات و احکام را مشروط به درک و فهم فلسفه آنها کنیم، زیرا در این صورت ادّعاى علم نامحدود براى خود کرده ایم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آورده ایم و این با هیچ منطقى سازگار نیست.
کوتاه سخن این که: بحث از فلسفه و اسرار احکام و حقّ ورود در این بحث مطلبى است و اطاعت از آنها مطلبى دیگر و هیچ گاه دوّمى مشروط به اوّلى نبوده و نیست.
ما درباره فلسفه احکام الهى بحث مى کنیم تا به ارزش و اهمّیّت و آثار مختلف آنها آشناتر شویم، نه براى این که ببینیم آیا باید به آنها عمل کرد یا نه؟
این مسأله درست به این مى ماند که از طبیب حاذق معالج خود توضیحاتى درباره فواید داروهایى که براى ما تجویز کرده و چگونگى تأثیر آنها بخواهیم تا آگاهى و علاقه بیشترى به آن پیدا کنیم، نه این که به کار بستن دستورات وى مشروط به توضیحات قانع کننده او باشد، زیرا در این صورت باید خود ما هم طبیب باشیم.
تأکید این نکته لازم است که منظور از بحث و بررسى درباره اسرار احکام این نیست که آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و براى احکام و دستورات عالى مذهبى با یک مشت تخیّلات و حدس و گمان، فلسفه هایى سر هم کنید و مثلا نماز را یک نوع ورزش سوئدى و اذان را وسیله اى براى تقویت تارهاى صوتى و روزه را منحصراً رژیمى براى لاغر شدن و حج را وسیله اى براى کمک مالى به بادیه نشینان عرب و رکوع و سجود را دستورى براى بهداشت ستون فقرات و پیشگیرى از بیمارى سیاتیک بدانیم!
نه، منظور هرگز این نیست؛ زیرا این فلسفه بافى هاى مضحک نه تنها کسى را به دستورات علاقه مند نمى سازد، بلکه وسیله خوبى براى از بین بردن ارزش و بى اعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.