درمان صفت رذيله «تجسس»

شیوه های درمان صفت رذيله «تجسس» چيست؟

برای درمان «تجسس» باید به درمان ریشه های این خوی زشت پرداخت. نخست باید سوء ظن را از خویش دور نماییم؛ زیرا سوء ظن انسان را به جستجوگرى وا مى دارد. حسد، كينه توزى و عداوت از عوامل دیگر تجسّس می باشد. عقده حقارت و آلودگى به گناه، انسان را وادار به یافتن افرادى مانند خود می کند تا آرامش كاذبى پيدا كنند. قرار دادن خود به جای کسی که دارد از او تجسس می کند نیز بازدارنده این کار زشت است. همچنین توجه به آثار سوء تجسّس و كيفر الهى، تاثیر شگرفی در درمان تجسس دارد.

عوامل «تجسس»

«تجسس» از چه عواملی نشأت می گيرد؟

عوامل بسیاری سبب تجسس می شود، مانند: 1- سوء ظن و بدبينى، که بیشتر انسان ها را به سوى تجسّس درباره ديگران سوق می دهد. 2- آلودگی به انواع گناهان، که موجب می شود افراد برای رسیدن به آرامش، به دنبال یافتن همتايانى برای خود باشند تا بگویند: اگر ما آلوده ايم، كيست كه آلوده نباشد. 3- بیماری های اخلاقی، مانند: حسد، كينه توزى و عداوت از انگیزه های تجسس است. 4- ضعف ايمان، زيرا انسان ضعيف الايمان، احترامی برای حیثیت و حريم خصوصى افراد قائل نیست.

پيامدهای سوء «تجسس»

«تجسس» چه پيامدهای سوئی به همراه دارد؟

«تجسس» پیامدهای بسيار بدی در زندگى فردى و اجتماعى دارد. تجسس در حریم شخصی دیگران، سبب نفرت، كينه توزى و عداوت آنها مى شود، زیرا جستجوگر را متجاوز، بى شرم و بى شخصيت مى دانند. علاوه بر اینکه بیشتر مردم داراى عیوبى هستند که اگر مستور بماند مى توانند با هم زندگى كنند. از سوى دیگر، بسيارى از مردم سعى مى كنند با مقابله به مثل، اسرار و عيوب پنهانی جستجوگر را بر ملا سازند. امام علی(ع) در حدیثی می فرماید: «كسى كه اسرار همسايه خود را تفتيش كند، پرده اسرار او پاره مى شود».

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

‏عن موسى بن جعفر (عليه السلام) قال:

و لا تأخذوا من تربتى شيئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسين بن على عليهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشيعتنا و أوليائنا.

جامع الاحاديث الشيعه، ج 12، ص