نقش ادیبان شیعه در پیدایش و گسترش دانش لغت عربی
حجت الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست؛استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم (salsabeal@gmx.com).
حجت الاسلام والمسلمین سیدمرتضی حسینی کمالآبادی؛استاد سطوح عالی حوزه علمیه و ریاست پژوهشکده ادیب فقه جواهری (s.morteza.hk@gmail.com).
مقدمه
سخن از نقش یک مذهب، در پیدایش و پیشرفت دانش، میتواند انگیزههای گوناگونی داشته باشد. یکی آنکه سهم مذاهب در پیشرفت دانشها مشخص و از تلاشهای صورتگرفته، قدردانی شود. این مسئله زمانی اهمیت مییابد که گاه لایههای غیرعلمی، نقش مذهبی خاص و دانشمندان آن را کمرنگ میکنند. برای نمونه، مورخان فلسفه، در گفتوگو از تاریخ فلسفه، همگی سیر تاریخ فلسفه را از یونان آغاز میکنند، از قرون وسطی میگذرانند و با تفکر جدید غرب بهمنزل میرسانند؛ بیآنکه به تلاشهای عمیق ابنسینا و ابنرشد، اهمیت داده باشند. تاریخ فلسفههایی مانند برتراند راسل، کاپلستن و ویل دورانت از این قبیلاند.(1)
در فهرستنویسیهایی از آثار دانشمندان مسلمان، که بهوسیله پژوهشگران دیگر مذاهب تدوین میشد، به آثار بزرگان شیعه بیاعتنایی شده است. برای مثال، در همین اواخر، جرجی زیدان، ادیب مسیحی عرب، در تاریخ آداب اللغة العربیة، نقش شیعه را در بنای فرهنگ اسلامی بسیار اندک شمرده بود. این امر، بر برخی عالمان شیعهگران افتاد، تا اینکه سه تن از ایشان به قصد معرفی دانشمندان این مذهب و آثار آنان و دفع ادعای باطل جرجی زیدان و امثال او وظایفی برعهده گرفتند. شرح نقش شیعیان در علوم اسلامی و تأسیس آنها به سیدحسن صدر واگذار شد. وی در کتاب تأسیس الشیعة الکرام لفنون الإسلام، به این کار پرداخت. شیخ محمدحسین کاشف الغطا در بیان نادرستیها و لغزشهای کتاب جرجی زیدان، نگارشِ المراجعات الریحانیة و النقود و الردود را آغاز کرد و آقابزرگ، تألیف الذریعة إلی تصانیف الشیعة را بر عهده گرفت. سید حسن صدر همچنین بر آن بود تا نام بزرگان شیعه را در مجموعهای با عنوان وفیات الأعلام من الشیعة الکرام گرد آورد.
مسئلهای که پژوهش حاضر بدان میپردازد، نقش ادیبان امامیه در پیدایش و گسترش دانش لغت است. ادبیات عربی، در فهم نصوص دینی و متون علمی بسیار تاثیرگذار است که البته گاه لایههای غیرعلمی نیز در میان بوده؛ لایههایی که بهدست برخی ادیبان رقم خورده است تا آنجا که کباده دانش به رخ یکدیگر میکشیدند و ناگزیر قدمهایشان در رذائل اخلاقی میلغزید و گاه دستخوش بازیهای سیاسی قرار میگرفتند. تا آنجا که درباره دو جریان ادبی بزرگ، چنین گفته شده است:
«إنّ ذلك قد انعکس حتّی علی علوم العربیة، مثل علم النحو و غیره، حیث نجد اهتماماً ظاهراً بتکریس نحو البصریین، واستبعاد نحو الکوفیین مهما عاضدته الدلائل والشواهد»؛(2) (این ماجرا حتی در علوم عربی مانند نحو و غیر آن نیز منعکسشده است؛ چراکه در این دانش به تحکیم نحو بصریان اهتمام زیادی دیده میشود و از طرفی، با وجود همراهی ادله و شواهد از نحو کوفیان کنار گرفته میشود).
نگارندگان، بدون آنکه درباره مطلب بیان شده داوری داشته باشند، میخواهند از آن بهعنوان شاهدی بر ادعای حضور لایههای غیرعلمی در مباحث علمی، در عالم ادبیات عربی استفاده کنند. گزارشهای ناهمگون درباره فضلِ عالمی شیعی مانند ابنسکیت را باید به دیده تأمل نگریست؛ زیرا هنگامی که دو کفه این گزارشها و آثار علمی او را در نظر میگیریم، این احتمال که این گزارشها ساختگى و زاییده اختلافات بین مكتبهای نحوی و فرقههای مذهبى آن زمان بوده باشد، قوت میگیرد.(3)
به تعبیر جاحظ اولین بار شیعیان ادبیات متعهد را پی ریختند.(4) سخن گفتن از نقش امامیه در عالم ادب عربی سکهای است که روی دیگری نیز دارد و آن اینکه شیعه در طول تاریخ، فراز و نشیبهای گوناگونی را تحمل کرده و در این امواج متلاطم، نور حقیقت را از دست نداده است. از روزگاری که بر زبان آوردن نام علی(علیه السلام) وصی خاتم الانبیا(صلی الله علیه واله وسلم) جرم بهشمار میرفت، تا آن زمان که ساداتکشی جزء وظیفه و ریشهکنکردن شیعه دستور حاکمان جور بوده است، عالمان تشیع، مجبور بودند حقیقت را بهگونهای که با مزاحمتهای خارجی درگیر نشود، در خود حفظ کنند و از اشاعهاش (مگر به رمز و اشاره) بپرهیزند.(5)
وقتی با چنین حقیقت تاریخی روبهرو هستیم، گزارش نقش امامیه در یک دانش دشوار خواهد بود؛ زیرا باید پرسید از میان دانشمندان، کدامیک امامی بودند و کدامیک نبودند؟ پرسشی که پاسخ آن دشواریهایی دارد و به حقیقت باید شمّ شیعهشناسی داشت تا این حقیقت اجتماعی را تحلیل کرد.
شمّ شیعهشناسی نیز به سادگی بهدست نمیآید. معیارها و ملاکهایی که در کتابهای گذشته و در اظهارنظرهای مؤلفان سنی درباره عالمان پیشین وجود دارد و بهنوعی از تشیع افراد حکایت میکند، ملاکهای خاصی است. در بسیاری از متون، شیعیان افرادی گمنام بودند که تنها نگاه تیزبین کسانی که با معیارها آشنا هستند، میتوانند آنان را تشخیص دهند. قاضی نوراللّه شوشتری، از این شمار است. در اصل او را باید شیخ شیعهشناس نامید، نه شیعهتراش. این تیزبینی را در آثار شیخ آقابزرگ طهرانی و نیز در روضاتالجنات مرحوم خوانساری شاهدیم.(6)
در مختصر پیشرو، مجال اثبات امامیبودن دانشمندی نیست؛ ازاینرو برای آسانی سخن، ترجیح میدهیم دایره سخن را باز نگه داریم و متشیع را نیز شامل آن بدانیم تا هم سختی اثبات صددرصد مذهب را برعهده نگیریم و هم از کنار حقایق تاریخی به سادگی نگذریم.
پیشینه پژوهش
درباره پیشینه این پژوهش میتوان از کتاب تأسیس الشیعة الکرام لعلوم الإسلام و پژوهشهایی که در اطراف این کتاب سترگ صورت گرفته است،(7) یاد کرد.
تکنگارهایی که درخصوص لغویها نگاشته شده است به مذهب و نقش آنان اشارتی داشتهاند؛ مانند دائرةالمعارف بزرگ اسلامی که مدخلهای بسیاری را به لغویها اختصاص داده است. کتاب میراث خلیل، پژوهشی از یکی از نگارندگان این مقاله (حسینی کمالآبادی) که به مرجعشناسی و روششناسی لغت عربی میپردازد، میتواند پیشینه پژوهش حاضر قلمداد شود.
گونهشناسی نقشهای ادیبان در دانش لغت
نقش ادیبان در دانش لغت، سمتوسوهای گوناگونی دارد و گونهشناسی این نقشها، جایگاه آنان را در نقشه کلی این دانش روشن میسازد. نگارندگان براساس روشها و عملکرد لغویان، نقش آنان را به شرح زیر، توضیح میدهند:
-نقش پیدایشی: مراد از این نقش، نقشهای تأسیسی در دانش لغت است؛ یعنی آن دسته از فعالیتهایی که در اوان کار، لغت عربی را سامان بخشید تا بهصورت یک دانش مدون گردد.
-نقش تبویبی: مراد از این نقش، ساختاردهی و بابدهی به لغت عربی است که همواره از سوی ادیبان بهمنظور سهولت در دسترسی به واژگان، طراحیهای گوناگونی شده است.
-نقش گرایشی: مراد از این نقش، ایجاد روشی نو در دانش لغت و گردآوری لغات براساس شیوهای جدید است.
-نقش گسترشی: مراد از این نقش، توسعهدادن به میراث گذشتگان است، هرچند در تبویب و گرایش، نوآوری در میان نباشد.
در کار لغویان، گاه چند نقش گرد هم آمده است و ما در عناوین گزارش عملکرد آنان، این عناوین را در پی هم آوردهایم. در ادامه، گونههای نقشآفرینی را با تطبیق بر پژوهشهای ادیبان شیعه پیمیگیریم.
1. نقش پیدایشی، گرایشی و تبویبی خلیلبن احمد
خلیلبن احمد فراهیدی، متولد یکصد هجری است. وی در هفتاد سال زندگی، چون خورشیدی در جهان علم و عمل درخشیده است. با توجه به خفقان ناشی از حکومت بنیامیه و بنیعباس که خلیل هر دو را ادراک کرده بود، سخنان صریح او در اینباره، اهمیت و جایگاه ویژهای داشت.(8)
یکی دیگر از ویژگیهای او، ابتکار و نوآوری بود. خلیل در جهان اسلام، علوم و گرایشهایی را کشف کرد، از جمله:
دانش عروض؛ اعرابگذاری قرآن کریم و ترتیببندی لغت. وی در تربیت شاگردان همت گمارد تا آنکه بزرگانی را تقدیم جهان ادب کرد؛ بزرگانی چون: سیبویه صاحب الکتاب؛ فضلبن شمیل؛ أصمعی و کسایی.
آن خورشید علم و عمل، در سال 175 هجری قمری افول کرد. با مرگ او ضایعهای بس بزرگ و جانکاه جهان ادب را فراگرفت. اینک به بررسی معجم لغوی آن بزرگمرد میپردازیم.
کتاب العین، نوشته خلیلبن احمد فراهیدی، یکی از شاهکارهای علمای شیعه در شناسایی مفهوم واژگان است. سیوطی در المزهر و فخرالدین رازی در المحصول و آقابزرگ طهرانی در الذریعة إلی تصانیف الشیعة بر این نظر هستند که العین، اولین کتاب در این رشته است و مؤلف، واژگان را از زبان مردم گرفته و این مجموعه را گردآوری کرده است. این امر سبب شد تا این کتاب معتبر شود و در شمار یکی از منابع کتابهای لغتِ بعد از خود قرار گیرد.(9)
کلمات در کتاب العین براساس ترتیب تجویدیِ حروف، سامانیافته است. منظور از ترتیب تجویدی آن است که حروف الفبا براساس مخرج صوتی تنظیم میشود. به دیگر سخن، شیوه چینش بهگونهای است که از حروف حلقی آغاز و به حروف شفهی (شفوی = لب) ختم میشود.
او زیر مجموعه معجمش را با توجه به حروف زبان عربی عنوان کتاب قرار میدهد و برای زیر مجموعه کتاب، عنوان باب را برمیگزیند و کلمات را زیرمجموعه باب جای میدهد. از آنجا که او حرف عین را اولین حرف تجوید میداند، کتاب را العین نام مینهد که حدود نیمی از معجم را دربرمیگیرد.
کتاب العین، براساس حروف تجوید، بهترتیب از حروف حلقی بهحروف شفهی، بهصورت زیر تنظیم میشود؛ افزون بر اینکه حروف علّه و حرف همزه در آخر آورده شدهاند: ع ح هـ خ غ (حلقی) - ق ک (لهوی) - جش ض (شجری) - صس ز (اسلی) - ط د ت (نطعی) - ظ ث ذ (لثوی) - ر د ن (ذلقی) - ف بم (شفوی) - و ا ی همزه (جوفی).
در نظام خلیل، حروف اصلی کلمات مبنا است و حرف زاید مورد توجه قرار نمیگیرد. بههمین دلیل، مجموعه معجم به تعداد حروف مذکور، شامل کتابهایی است که از کتاب العین آغاز و به کتاب الهمزه ختم میشود.
در زیر هر کتاب نیز با توجه به اینکه کلمات در زبان عربی به سه قسم ثلاثی، رباعی و خماسی تقسیم میشوند و ثلاثیها نیز مضاعف و صحیح و معتل و لفیف دارند، شش باب وجود دارد:
باب الثنایی المشدد ثانیه (مضاعف)؛ باب الثلاثی الصحیح؛ باب الثلاثی المعتل؛ باب اللفیف؛ باب الرباعی و باب الخماسی.
باب ثنایی، شامل کلماتی میشود که حرف اول آنها (فاء الفعل) گویای کتاب است و حرف دوم آن (عین الفعل) همراه با لام الفعل به صورت مشدد خواهد بود؛ بنابراین، کتاب العین از عَقّ و عَكّ شروع و به عمّ ختم میشود. ذیل هریک از کلمات یادشده، افزون بر بیان معنی خود کلمه، حروف آن جابهجا شده (مقلوب) و معانی آن کلمات نیز آمده است. برای مثال، پس از بیان معنی عَقّ کلمه قَعّ نیز آمده و معنی آن را آورده است؛ همانگونه که پس از کلمه عكّ کلمه کَعّ و پس از کلمه عَمّ، کلمه مع را نیز معنی کرده است.
در باب ثلاثی، کلماتی قرار میگیرند که فاءالفعل آنها یکی از حروف یادشده با عنوان کتاب است و دو حرف دیگرش نیز براساس ترتیب بالا به همراهش خواهد بود. در این باب، وقتی کلمه موردنظر بر مبنای حروف اصلی معنا میشود، در زیر آن کلماتی را میآورد که با جابهجایی حروف، کلمه مورد بحث بهدست میآید. بدیهی است در مجموع با خود کلمه اصلی، حداکثر شش کلمه خواهند شد. برای مثال، وقتی معنای کلمه عَقَرَ را بیان کرد، به دنبالش کلمات عرق، قرع، قعر، رعق، رقع را نیز معنا میکند. البته امکان دارد در زیر هر کلمه، هر شش قسم آن در زبان عربی بهکار نرود و برخی مهمل باشد. از آنجا که کلمات مهمل در زبان عربی کاربرد ندارد، طبیعی است در معجم آورده نمیشوند. در باب رباعی نیز پس از بیان معنای هر کلمه بر مبنای حروف یادشده در زیر آن، کلمات دیگری که با جابهجایی حروف کلمه مورد بحث بهدست میآیند، ذکر و معنا میشوند. در اینصورت، حداکثر کلمات زیر مجموعه آن، 24 کلمه خواهد شد؛ درحالیکه بسیاری از آنها مهمل هستند و آورده نمیشوند.
در باب خماسی نیز مثل بابهای ثلاثی و رباعی عمل میشود که در اینصورت، مجموعه ریاضی کلمات، 120 عدد خواهد بود. بدیهی است بسیاری از آنها مهملاند.
2. نقش اصلاحی ابنسکیت
اِبْنسِكیت، ابویوسف یعقوببن اسحاق (186-244ق/802-858م)، لغوی، نحوی، راوی ایرانىتبار شیعى است. وی از مجلس درس مشاهیر علم و ادب بهره برد(10) و مدتى را نیز بهمنظور آشنایى بیشتر با زبان فصیح و اصیل عربى بهرسم آن روز در صحرا نزد بدویان گذراند. دیری نپایید كه به جرگه دانشمندان عصر خود، همچون ابناعرابى و ابوالعباس ثعلب پیوست و در شمار یكى از بزرگترین لغتشناسان و سخنسنجان قرار گرفت.(11)
همه آثار و تحلیلهایی که ابنسکیت در شرحهای خود بر دیوانهای شاعران دارد به یک معنی آثار لغوی است، ولی آثاری که ویژه لغت نگاشته، چنین است:
- اصلاح المنطق: كتابى در لغت كه از معروفترین آثار ابنسکیت بهشمار میرود و تا دیرگاهى پس از وی توجه و ستایش علمای لغت را برانگیخته و مورد استناد آنان بوده است. مبرد میگوید: «از بغدادیها، کتابی بهتر از کتاب یعقوب ابنسکیت در منطق ندیدهام و از برخی ادیبان نقل شده است که از پل بغداد کتابی مانند اصلاح المنطق عبور نکرده است».(12) اشتباهات گفتاری و لهجهای که زبان عربی دچار آن شده بود، ابنسکیت را بر آن داشت تا کتابی بنویسد که در آن، واژههایی را که از لحاظ معنایی یا تلفظ دچار تحریف شدهاند، بهصورت صحیح و با معانی دقیق ثبت و ضبط کند. ایشان در این کتاب مجموع واژگانی را که با معانی مختلف اشتراک لفظی دارند، واژگانی را که در لفظ تفاوت دارند و دارای معنی مشترک هستند، همچنین واژگان دارای دو یا چند تلفظ و واژگانی را که تغییرات شکلی داشتهاند، مطرح کرده است.
مؤلف در این كتاب، بسیاری از واژههای عربى را بهصورت صحیح آن ضبط میکند و آنها را از جنبههای صرفى، فصاحت و عدم فصاحت، نادر یا شاذبودن و جز آنها بررسى کرده است. این اثر، از معتبرترین كتابهای لغت بهشمار مىرود و شرحها و تلخیصهای بسیاری كه بر آن نوشته شده، دلیل این مدعاست. این اثر نخستین بار در قاهره (1368ق/1949م) به كوشش عبدالسلام محمدهارون و احمد محمد شاكر به چاپ رسیده و در 1956م نیز در همانجا تجدید چاپ شده است.
- الأضداد: این اثر كه به شرح معانى متضاد كلمات پرداخته، در 1912م به كوشش اگوست هافنر به همراه دو اثر دیگر از اصمعى و سجستانى با عنوان ثلاثة كتب فى الأضداد در بیروت به چاپ رسیده و در 1980م نیز در همانجا تجدید چاپ شده است.
- الألفاظ : كتابى است درباره واژههای متشابه در 148 فصل. روش كار ابنسكیت در این اثر براساس تقسیمبندی موضوعى است، مانند: الغنى و الخصب، الفقر و الجدب، الجماعة، الكتائب و جز آنها. ابنقتیبه بیشتر این فصول را در كتاب أدب الكاتب خود بدون اشاره به اثر و نام ابنسكیت آورده است. این كتاب در بیروت با عنوان تهذیب الألفاظ به همراه اضافاتى از نسخههای گوناگون (1896- 1898م) به چاپ رسیده است. نام دیگر این كتاب كنز الحفاظ است و گویا با كتابى كه ازهری (1/23) آن را به همین نام و در سی جلد معرفى كرده، یكى نیست. مختصر تهذیب الألفاظ نیز با تعلیقاتى از شیخو در 1897م در بیروت به چاپ رسیده است.
- القلب و الإبدال: این كتاب در 1903م به كوشش اگوست هافنر در بیروت و در 1905م در لایپزیگ در مجموعهای بهنام الكنز اللغوی فى اللسان العربى و نیز در 1978م با عنوان الإبدال بهكوشش محمد شرف در قاهره به چاپ رسیده است.
- افزون بر آثار فوق، قریب به سی اثر به او نسبت داده شده است که بیشتر آثار او را میتوان در جریان علمی و نهضت گردآوری و تدوین اشعار عربی ارزیابی کرد.(13)
3. نقش پیدایشی و تبویبی ابندرید
محمدبن حسنبن درید ازدی (م 18 شعبان 321ق) معروف به ابندرید، لغتشناس، نحوی، ادیب و شاعر عرب و صاحب کتاب عظیم جمهرة اللغة است.
او دانشمندترین شاعر و شاعرترین دانشمند بود و چون در لغت به نهایت رسیده و در آن باب نوآوریها داشته است، او را جانشین خلیل میدانند.
حافظه شگفت او، حتی در پیری سبب اعجاب همگان شد، تا آنجا که برخی آثار را از حفظ املا میکرده است.
ابوطیب، او را با خلف احمر قیاس کرده و میگوید: «علم و شعر در سینه هیچکس به اندازه سینه خلف و ابندرید جمع نیامده است».
ابوالحسن، احمدبن یوسف ارزق گوید: «هرگز ندیده کسی دیوان شعری بخواند و او، آن اشعار را حفظ نباشد».
ابنشهرآشوب نام او را در شمار شعرای شیعه آورده است. به همین دلیل غالب نویسندگان شیعی او را پیرو مذهب خویش خواندهاند. دلیل دیگر را بر این احتمال، میتوان از کتاب المجتنی وی آورد که در آن از حضرت وصی(علیه السلام) نقل قولهایی آورده است.
همچنین به کتاب دیگر او با نام أمثال علیّبن ابیطالب(علیه السلام) یا مجموعة أقوال لعلیّبن ابیطالب(علیه السلام) میتوان استناد کرد.
جمهرة اللغة، از نخستین فرهنگهای لغت جامع عربی، تألیف محمدبن حسنبن دُرید است.
این کتاب پس از العین خلیلبن احمد فَراهیدی (متوفای 175ق)، مشهورترین فرهنگ لغت عربی بهشمار میرود و مسعودی، ابندرید را جانشین خلیل در لغت دانسته است.
ابوالعباس اسماعیل میکال گفته است که ابندرید در 297ق جمهره را از اول تا آخر و از حفظ بر او املا کرده و فقط درباره همزه و لفیف به برخی کتابها مراجعه کرده است.
باید گفت هیچ لغتنویسی لغت را از حفظ املا نکرده و ابندرید از این حیث ممتاز است. ابندرید در بصره و بغداد نیز جمهره را از حفظ املا و خود در چندجا به این نکته اشاره کرده است.(14)
جمهرة اللغة، یکی از منابع اصلی فرهنگنویسان پس از خود قرار گرفته است. ابندرید در مقدمه کتابش بیان میکند که قصد معارضه با دانشمندان یا نکوهش پیشینیان را ندارد و ضمن تجلیل از کتاب العین خلیل، گفته که سبب تألیف جمهرة دشواری استفاده از العین است. وی میافزاید که برای جمهرة، نظم الفبایی را اصل قرار داده است تا سودمندتر باشد و مراجعهکنندگان سرگردان نشوند.
ابندرید در تألیف جمهرة، هرچند به العین خلیل نظر داشته، مستقل عمل کرده است. او گاه در درستی گفتههای خلیل تردید و گاه گفتههای خلیل را تأیید کرده است. همچنین ابندرید در مواردی شجاعانه اعلام میکند که صحیح مطلب را نمیداند.
درباره تنظیم واژگان نیز، روش ابندرید با خلیل یکسان نیست و بسیاری از شواهد دو کتاب العین و جمهرة متفاوت است و مطالبی آورده که در العین دیده نمیشود.
ازاینرو، مسعودی(15) گفته که ابندرید مطالبی را در لغت آورده که در آثار پیشینیان یافت نمیشود. ابندرید کوشیده است تا ریشه هر واژه را بهدست آورد؛ ازاینرو، غالباً به اثر دیگر خود، کتاب الإشتقاق ارجاع میدهد.
وی به واژگان معرب و دخیل توجه بسیار دارد. او میکوشد تا اصل واژه را بیابد و در خاتمه جمهرة، بابی را به همین امر اختصاص داده و درباره واژگان فارسی، رومی، نَبَطی و سریانی بحث کرده است.(16)
ابندرید، به واژگان قبایلی همچون أزد، تمیم، قیس و ثقیف اهمیت داده است و کتاب او از این حیث نیز بر العین خلیل برتری دارد. ابندرید، افزون بر نقل واژگان عرب شمال، حدود 220 واژه متعلق به مردم یمن را بیان کرده است. وی گاه از حروف جانشین یا واسط که در برخی تلفظهای محاورهای استفاده میشود، بحث کرده است؛ مانند تلفظ شکل گ (g) در یمن و مصر سفلا و حرف ق که بنیتمیم در نجد آن را مانند گ فارسی تلفظ میکنند و امروزه در عربستان نیز شنیده میشود.
از مطالب جالب توجه در جمهرة، تحمیدیه مُسجّع ابندرید در مقدمه کتاب است که مشتمل بر کلمات و مضامین کلامی و فلسفی است.
ابندرید از منابعی نام برده است که اینک مفقودند؛ مانند کتاب الأنباز نوشته ابوعبیده معمربن مثنی، که این، بر اهمیت جمهرة میافزاید. گاه ابندرید، اطلاعات تاریخی سودمندی بهدست داده است؛ مانند بیان قدرت شاعری حسانبن ثابت انصاری (متوفای 54ق) در دوران کودکی یا گفتوگوی میان أصمعی (متوفای 216ق) و هارون الرشید. وی همچنین درباره کلماتی که از پی هم میآیند، مانند جائع نائع، عطشان نطشان و حَسَن بَسَن، استعارهها و واژگان مؤنثی که تأنیث نمیپذیرند، مانند عارِک، جالع، طامث و کلماتی که فقط به شکل مصغّر بهکار رفتهاند، مانند خُلیقا و شُویلا، بحث کرده و واژگان و نامهای خاصی را گردآورده است که در اشعار عربی بهشکلی نادرست بهکار رفتهاند.
کتاب جمهرة از همان زمان تألیف، شهرت یافت و مورد مراجعه، بازبینی و تلخیص قرار گرفت؛ از جمله ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب (متوفای 345ق)، فائت الجمهرة و الرد علی ابندرید را نگاشت و صاحببن عباد (متوفای 385ق) جوهرة الجمهرة که مختصری از جمهرة است را تألیف کرد. نام این کتاب، الجوهرة، جوهر الجمهرة و الجوهرة فی مختصر الجمهرة نیز آمده است. حسین نصار، این کتاب را جزء کتابهای مفقود دانسته، اما آقابزرگ طهرانی، نسخهای از آن را شناسایی و معرفی کرده است. این کتاب به چاپ رسیده و در مقدمه آن، نام کتاب جوهرة الجمهرة دیده میشود. ابنتیانی اندلسی (متوفای 436ق) نیز کتاب الموعب را در جمع بین مطالب العین و جمهرة نوشته است. ابوالعلا معری (متوفای 449ق)، شواهد شعری جمهرة را به نثر درآورده و در سه جزء، با عنوان نثر شواهد الجمهرة شرح کرده است. یحییبن معطی مغربی (متوفای 628ق) جمهرة را به نظم کشیده و آن را نظم الجمهرة نامیده است.(17)
همچنین از مختصر الجمهرة محمدبن نصراللهبن عنین شاعر (متوفای 630ق) نیز نام برده شده است. به گفته حسین نصار، تمام این کتابها مفقود شدهاند، اما بروکلمان، نسخهای از مختصر جمهرة را شناسایی و معرفی کرده که مؤلف آن ناشناخته است.(18)
4. نقش گرایشی ابنفارس
ابوالحسین، احمدبن فارسبن زکریابن حبیب (د 395ق/1005م)، نحوی، لغوی، ادیب، شاعر و یکی از چهرههای درخشان ادب عرب در سده چهارم قمری.
درباره مذهب ابنفارس نیز چون بسیاری دیگر از مشاهیر اختلاف است، اما شیخ طوسی به پیروی از ابنشهر آشوب، او را در شمار شیعیان میداند. رافعی در ادامه یکی از مجلسهای املای او، روایتی از امام هشتم شیعیان(علیه السلام) از او نقل کرده و در جای دیگر به کتاب وی در معنی آل اشاره کرده است. برخی اشارات دیگر درباره شیعهبودن وی موجود است؛ از جمله اینکه گفتهاند وی از استادان شیخ صدوق بوده و شیخ صدوق در أکمال خود به این موضوع اشاره کرده است.
همچنین حدیثی مربوط به رؤیت امام دوازدهم به وی منسوب است. وی محقق و ادیبی است که در رشتههای گوناگون، مانند: نقد شعر، تفسیر قرآن، فقه، صرف و نحو دارای دانشی گسترده است، اما شهرت و اهمیت وی در لغت و نیز آثاری که در این زمینه تألیف کرده، بهگونهای است که همه آنها را تحتالشعاع خود قرار داده است.
کتاب مجمل اللغة او نیز در تاریخ فرهنگنویسی عرب که با العین خلیل آغاز و با ازهری و ابندرید اندکاندک دگرگون میشود، نقطه عطفی بهشمار میرود؛ زیرا وی، نخستین کسی است که در تنظیم مفردات لغت بهجای استفاده از مخارج اصوات، آنها را بر مبنای حروف الفبا تنظیم کرده است. غرض وی از تألیف این کتاب که یکی از مشهورترین آثار اوست، آسان ساختن معرفت به مفردات زبان عربی برای طالبان آن بود و ظاهراً به خواهش یکی از شاگردان خود آن را تألیف میکند. به همین سبب در تنظیم آن شیوهای خلاف روش معمول فرهنگنویسان عرب پیشگرفته و با شواهد شعری فراوان بر پایه نظریات لغتشناسان مشهور به توضیح معانی هر واژه پرداخته است. این کتاب به بیست و هشت بخش و سه باب اصلی تقسیم شده است.
مقاییس اللغة، از آخرین نوشتههای ابنفارس است. این کتاب بیش از دو اثر گذشته وی، اهمیت دارد: نخست آنکه وی بر پایه آنچه ابنجنی آن را اشتقاق کبیر نامیده، برای هر واژه دو حرفی یا سه حرفی یک یا چند حوزه معنایی در نظر گرفته که در همه واژههای همریشه مشترک است و معنای واژههای مختلفی که از آن ریشه مشتق میشوند، بر پایه همین حوزه معنایی مشخص میگردد. وی در این مهم میگوید: «أجمع أهل اللغة إلاّ من شذّ منهم، أنّ للغة العرب قیاساً. أنّ العرب تشقّ بعض الکلام من بعض وإنّ اسم الجنّ مشتق من الإجتنان».(19)
ایشان گستره این سخن را بر تمام کلمات عرب نمیپذیرد و در مواردی به عدم اطراد قیاس تصریح میکند.(20) اگرچه این نظریه در کتاب العین خلیل بهگونه جابهجایی حروف یک واژه مطرح شده است، ابنفارس نخستین کسی است که بر آن یک نظریه مستقل پوشانده است. این نظریه ابتدا در کتاب ثلاثة بهصورت فشرده و خام مطرح شده و سپس در مهمترین کتاب لغت وی، معجم مقاییس اللغة، بسط و گسترش یافته است. آنگاه وی بر پایه همین نظریه، به بحث دیگری که خود آن را نحت یا واژهتراشی خوانده است، کشیده شده که بنابر آن، واژههای رباعی و خماسی بر اثر آمیزش دو یا چند واژه و گاه یک جمله پدید آمدهاند؛ چنانکه حَیعَلَ از ترکیب واژه حیّ و عَلَی پدید آمده است.
5. نقش گسترشی ابنمنظور
اِبْن مَنْظور، ابوالفضل جمالالدین محمدبن مكرم رُوَیفِعى افریقى (محرم 630-شعبان 711ق/اكتبر 1232- دسامبر 1311م)، لغوی، ادیب و قاضى مصری، مؤلف لسان العرب است. بیشتر مآخذ كهن، او را ابنمكرم خواندهاند. كنیه مشهور وی برگرفته از نام هفتمین جدش، منظوربن معافى است. ابنمنظور نسب خود را با هجده واسطه به رویفعبن ثابت انصاری (د56ق)، صحابى پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) كه از سوی معاویةبن ابىسفیان در 46ق، امارت طرابلس غرب را عهدهدار شد، میرساند.
مقریزی، ابنمنظور را از فقهای برجسته شافعى شمرده است؛ درحالىكه دیگران وی را شیعه دانستهاند. ابنمنظور در لغتنامه لسان العرب در واژه وصی میگوید: «به حضرت علی(علیه السلام) وصی میگویند؛ زیرا نسب و سبب و عقیده او متصل به آقای ما حضرت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) است و من میگویم این صفات آن حضرت است نزد سلف صالح ما».
ابنمنظور در واژه ولی به سخن رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) اشاره دارد که فرمود: «من کنت مولاه، فهذا علیّ مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، علی هم مولای اوست».
وی ظاهراً شیعهبودن خود را پنهان میکرده است؛ زیرا خود در دیوان انشا و پست قضاوت بوده است و نمیتوانسته شیعهبودن خود را آشکار سازد.
ابنمقیر، عبدالرحمانبن طفیل، یوسفبن مخیلى و صابونى از مشایخ وی در روایت حدیثاند. به گفته ذهبى، وی حضوراً از مرتضىبن حاتم روایت كرده است، با اینکه وی وفات ابنحاتم را در 634ق، یعنى در چهار سالگى ابنمنظور، نوشته است. بسیاری هم از وی حدیث شنیدهاند كه از آن جمله، ذهبى و تقىالدین سبكى را مىتوان نام برد. او از قریحه شعری نیز بهره داشت. قطعاتى چند از سرودههای او به نقل صفدی در دست است.
ابنمنظور، نویسندهای پركار بود و بهسبب كتابت مدام در آخر عمر نابینا شد. صفدی از قول فرزند وی، قطبالدین، دستنوشتههای بازمانده او را پانصد جلد نوشته است.
مایه عمده شهرت ابنمنظور، لغتنامه بزرگ لسان العرب است. این كتاب از نظر تفصیل و كثرت مواد لغات و فراوانى شواهد و توجیهات زبانى، در میان قاموسهای زبان عربى بىهمتاست. ابنمنظور این اثر را بر مبنای تهذیباللغة ابومنصور ازهری (د 370ق)؛ المحكم و المحیط ابنسیده (د 458ق)؛ الصحاح جوهری (د 393ق)؛ حواشى ابنبری (د 582ق) بر الصحاح و النهایة فى غریب الحدیث و الأثر ابناثیر (د 606ق) تألیف كرده است.
گویا بنابر آنكه ابنمنظور در مواردی از جمهرة ابندرید (د 321ق) نقل كرده، جمهرة را نیز از منابع لسان شمردهاند، اما بهنظر مىرسد وی مستقیماً از این کتاب بهره نبرده، بلكه منقولات او از ابندرید بهطور غیرمستقیم و از منابع دیگر بوده است. ازاینرو، شاید نتوان جمهرة را از منابع لسان بهشمار آورد.
از دیدگاه ابنمنظور، هیچیک از لغتنویسان پیشین دو جنبه گردآوری و ساماندهى را یكجا به كمال نرساندهاند.(21) او ویژگى آثار لغوی دیگر را تأكید بر مآخذ و روایتهای شفاهى مىدانست و تازگى كار خود را در تكیه كامل بر كتابهای لغت مىدید. ابنمنظور به عقیده خویش توانسته است آرای پراكنده لغویان مشرق و مغرب را گردآورد و جامعیتى به لسان دهد كه گذشتگان بهسبب عدم نقل تمام از دیگر لغتنامهها، به آن نرسیده بودند. با این همه، بهسبب آنكه منابع اصلى وی به آثار یاد شده محدود است، نمىتوان لسان او را لغتنامه كامل زبان عربى دانست. وی چنانكه خود مىگوید، در نقل از منابع امین است، جز آنكه غالباً مأخذ قول را ذكر نكرده و گاه در نقل از متن اصلى، عبارتى را از قلم انداخته است. همچنین كثرت لغات و شواهد و عدم تلفیق نقلهای گوناگون، در مواردی سخن او را به آشفتگى و تكرار كشانده است.
6. نقش گسترشی سید علیخان مدنی
سید علیخان مدنی شیرازی (م 1120ق) از علمای بزرگ شیعه در قرن یازدهم و دوازدهم است.(22)
سید علیخان، در رسالهاش، پنج حدیث را که با سند مسلسل از اجدادش به او رسیده، شرح کرده است.(23)
الطراز الأول را میتوان یکی از مهمترین کتابهای لغت بهشمار آورد. سید علیخان، نظم بسیار ارزشمندی به آن داد، ضمن آنکه ویژگیهای بسیار مهمی را بدان افزود و پایه و اساس کتاب خود را بر آن استوار کرد و آن شیوه استدراکی است. او در حد مقدور سخنان لغویها را مورد ارزیابی قرار میدهد و نقدها را بیان و مواردی را که لغویان از آن غافل بودهاند استدراک میکند. وی در این کتاب، ضمن دفاع از جوهری، به نقدهای فیروزآبادی پاسخ گفته است.
مؤلف در مقدمه کتاب روش خود را توضیح میدهد و ترتیب کتاب او اینگونه است:
- لغت عامه و مجاز؛
- کتاب؛
- أثر؛
- مصطلح؛
- مثل.
این روش جدید که سید بهکار گرفته، در هیچیک از کتابهای لغوی گذشته وجود نداشته، بلکه سبکی ابتکاری از سوی اوست؛ چه اینکه قدما، بلکه متاخران، مجاز و حقیقت را مخلوط آورده و بین آنها جدایی نینداخته، بلکه گاه مجاز را بر حقیقت مقدم داشتهاند، لابهلای بحثهای لغت، گاه به شرح متوسط و تفسیر پارهای الفاظ قرآن میپردازد و گاه لغتی را از حدیث آورده و در پارهای موارد به مثلها اشاره کرده است. همچنین بعضی مصطلحات را که ارتباطی با لغت داشته را نیز آوردهاند؛ ولی به دیگر مصطلحات که از این اصل لغوی گرفته شده، اشاره نکردهاند. لغویین در ذکر این امور، سبک و منهج خاصی ندارند؛ گاه ابتدا از حقیقت و گاه از مصطلح و مثل بحث میکنند و افزون بر آن، گاه در تفسیر لغات قرآن و حدیث و مثل و اصطلاح، فقط متعرض یک معنا شدهاند.
اما سید مصنف، این موارد را از یکدیگر جدا و از خلط بین آنها پرهیز کرده است. او ابتدا به بررسی حقیقت و مجاز میپردازد و البته مجاز را پس از حقیقت قرار میدهد؛ یعنی ابتدا فصل بین حقیقت و مجاز ایجاد میکند و همان راه صحیح را میپیماید؛ برخلاف آنچه در کتابهای لغت مشهور و معروف بود که از مجاز و حقیقت با هم بحث میکردند و اولین کسی که متوجه این خلل بزرگ در کتابهای لغت شد، زمخشری بود. او گوی سبقت را از دیگران ربود و در کتاب أساس البلاغة به بیان لغات مجازی و بیان معنای آنها پرداخت؛ جدایی بین حقیقت و مجاز بسیار سخت است و راهی است که پیمودن آن جز برای کسی که در اوج بهرهمندی از ادب عربی باشد، میسر نخواهد بود. سید علیخان، راه زمخشری را پیمود و حقیقت را از مجاز جدا کرد. بسیاری از کاربردهای استعمالات مجازی را آورده و گاه وجه مجازیت آن و رابطه معنای حقیقی با معنای مجازی را بیان کرده است.
دقتهای سید علیخان مدنی را میتوان در نُه محور بیان کرد:
- توسعه این کتاب و گردآوری کاربردهای گوناگون با ذکر نکته و تکههای نمکین؛
- رعایت مناسب در تحریر و سوق کلام؛ به این صورت که ابتدا به شرح فعل ثلاثی میپردازد، آنگاه رباعی را شرح میدهد و پس از آن، دیگر صیغهها را توضیح میدهد؛
- همیشه لفظ را در مقام توضیح لفظ دیگری تشبیه و تمثیل میکند تا ضبط آن دقیق صورت گیرد؛
- آنچه از ائمه لغت آمده، گردآورده و در مواضع اختلاف، به ارزیابی، نقد و ارائه نظر صحیح پرداخته است؛
- به شدت از تصحیف و تحریف دوری گزیده است؛
- عبارت را سلیس، روان و گویا بیان میکند؛
- لغت فصیح را ضبط کرده است؛
- به ذکر آحاد از لغات و متواتر آنها پرداخته است؛
- نوادر لغات را نیز یادآور شده است.
7. نقش گرایشی ابوهلال
حسنبن عبدالله سهل (د ح 400ق/1010م) شاعر، ادیب، لغتشناس و استاد در صنایع شعری، در استان خوزستان زاده و مشهورترین دانشمند، آن خطّه شد. تردیدی نیست که این شهر با وجود مهاجران و فاتحان عرب، شهری ایرانی است و عامه مردم آن به زبان فارسی سخن میگفتند. ابوهلال نیز چنانکه خواهیم دید، گویی فارسی را زبان اصلی خود میدانسته است.
نخستین کسی که ابوهلال او را شیعه دانسته، حسن صدر در الشیعة و فنون الإسلام است. صاحب أعیان الشیعة نیز این قول را نقل کرده است. استاد وی، ابواحمدعسکری، شیعیمذهب بودهاند.
کتاب الفروق فی اللغة، شامل انبوه کلمات مترادفنما در زبان عربی است؛ هرچند ابوهلال خود به ترادف کلمات، یعنی وجود چندین واژه به یک معنا اعتقاد ندارد و میپندارد اختلاف کلمات لاجرم موجب اختلاف معنی میشود.
وی در مقدمه این کتاب میگوید: «در رشتههای ادبیات عرب نظر افکنده و فعالیتهای ادیبان را در قالب تألیف و تصنیف کتاب دیده است، مگر در فرق بین معانی همسو».
وی نبود پژوهش در لغت را باعث مشکلشدن فرق بین لغات عنوان میکند و نبود کتابی که دانشپژوهان را بینیاز کند، انگیزه تألیف کتاب خود دانسته است.
ابوهلال، قرآن و محاورات مردم را محور فعالیتهای خود قرار میدهد و از ذکر واژگان غریبی که کاربرد آنها بسیار کم است، میپرهیزد تا سطح این کتاب متوسط باشد؛ نه در حد تخصصی و نه در حد ابتدایی.
این کتاب در سی باب ساختاربندی و هر باب با الفاظ همسو به یک موضوع اختصاص داده شده است؛ مثلاً باب بیستم در فرق الکبر، التیه، الجبریة و واژگانی که معنای مخالف آنها را دارند، مثل الخضوع و الخشوع است و باب بیست و یکم در فرق بین واژگان العبث، الهزل، المزاح، الإستهزا، السخریة، و نشانههای آن است و آخرین باب را به فرق بین اشیای گوناگون اختصاص داده است.
از مهمترین مباحثی که نویسنده در باب یکم مطرح کرده، نظریه مترادفنبودن و معیارهای کشف فرقهاست.
ابوهلال، ترادف در یک لهجه را به علت بیفایدهبودن نمیپذیرد و هشت معیار برای کشف فرق لغاتی که معانی همسو دارند، به شرح زیر ارائه میدهد:
- اختلاف در کاربرد: مثلاً بین واژه العلم و المعرفة اختلاف در کاربرد است؛ زیرا واژه اولی دومفعولی و واژه دوم تکمفعولی است.
- اختلاف در صفات: مثلاً بین واژه الحلم و الإمهال اختلاف در صفات است؛ زیرا اولی فقط در نیکویی بهکار میرود و دومی در نیکویی و قبح.
- اختلاف در آثار: مثلاً بین واژه المزاح و الإستهزاء فرق در آثار است؛ زیرا اولی اقتضای تحقیر مخاطب را ندارد، برخلاف دومی.
- اختلاف در حرف تعدیه: مثلاً عفو و غفران که اولی با حرف جرّ عن متعدی میشود و به معنی از میان برداشتن کیفر است و دومی با لام و بهمعنای پوشاندن گناه و بیآبرو نکردن گنهکار است.
- اختلاف نقیض: مثلاً الحفظ و الرعایة. نقیض اولی اضاعة است و نقیض دومی اهمال.
- اختلاف در اصل اشتقاق: مثلاً التلاوة و القرائة، اولی بهمعنای درپی هم درآمدن است، پس در تلفظ به یک لغت، کاربرد ندارد، ولی دومی کاربرد دارد؛ ازاینرو، صحیح است بگوییم: فلان قرأ إسمه و غلط است بگوییم: فلان تلا إسمه.
- اختلاف در هیئت: مثلاً الإستفهام و السؤال، اولی به علت هیئت استفعال که اقتضای طلب دارد، فقط در مواردی بهکار میرود که شخص نسبت به مطلبی جهل دارد، ولی دومی در اعم از ندانستن و دانستن مطلبی بهکار میرود.
- اختلاف در حقیقت: مثلاً حنین و اشتیاق، اولی در حقیقت صدایی از شتر است، زمانی که خواهان وطن خود شده است، ولی آنقدر ناروا استعمال شده که این دو واژه به جای هم بهکار برده میشوند.(24)
ابوهلال همچنین در بسیاری از الفاظ، از راه اشتقاق و اصل وضع وارد میشود؛ چنانکه به اعتبارات غیر لغوی، همانند اعتبارات نحوی، صرفی، منطقی و عقلی نیز بها میدهد.
8. نقش گرایشی طریحی
طُریحی، فخرالدینبن محمدعلی (م 1087ق)، از علمای امامیه در سده یازدهم قمری ومؤلف کتاب مَجمع البَحرَین است. وی در 979ق در نجف بهدنیا آمد و ازاینرو به نجفی شهرت یافت. خانواده طریحی از خاندانهای کهن و مشهور نجف بودند که بنابر نام جد اعلایشان، طُریح، به طُریحی شهرت یافتند. نسب این خاندان به حَبیببن مُظاهر اسدی، صحابی مشهور امام علی و امام حسین(علیه السلام)، میرسد. بسیاری، طریحی را ستودهاند تا آنجا که افندی وی را از عابدترین افراد زمان خود برشمرده است.
نام طریحی در سند اجازهنامههای روایتی آمده و خود او نیز دارای اجازه روایت و سماع بوده است.
از مهمترین کتابهای طریحی، مَجمع البحرین و مَطلع النیرین است. این کتاب نخستین اثر شیعی است که به توضیح واژگان مشکل قرآن و حدیث کنار هم، پرداخته است. وی این کتاب را پس از تألیف دو کتاب دیگرش، غریب القرآن و غریب الحدیث، نگاشت. ظاهراً طریحی در تألیف این کتاب، از آثاری چون الصحاح جوهری (متوفای 393ق)، معجم مقاییس اللغة و مجمل اللغة اثر احمدبن فارس (متوفای 395ق)، النهایة فی غریب الحدیث ابناثیر جزری (متوفای 606ق) و القاموس المحیط اثر مجدالدین فیروزآبادی (متوفای 817ق)؛ بیشترین تأثیر را گرفته است.
وی در روش بیان معانیِ واژگان مشکل احادیث، بیشتر به روش ابناثیر متمایل است. او واژگان را همچون کتاب الصحاح جوهری، به روش قَوافی مرتب کرده است. طریحی درباره معنای هر واژه، ابتدا شواهد قرآنی را ذکر و وجوه معنایی یک کلمه را در کاربردهای مختلف، تبیین میکند. در برخی موارد نیز برای توضیح معنای واژگان در آیات، از احادیث تفسیری بهره گرفته است. وی گاه، هنگام بررسی معنای واژگان آیات، به مناسبت، برخی قواعد نحوی را نیز بیان کرده است. طریحی پس از بیان وجوه معنای یک واژه در آیات، به بررسی معنای واژه در احادیث نیز پرداخته است. احادیث مورد استشهاد طریحی در این کتاب، بدون ذکر سند و به ندرت با ذکر نام منبع است. طریحی با عناوینی چون «قال بعض الشارحین» و «قال بعض الأفاضل» به توضیح روایات پرداخته است.
او در مواردی که هیچ شاهد قرآنی برای واژگان نیافته، به ذکر شواهدی از احادیث بسنده میکند؛ حتی در جایی که هیچ شاهدی از قرآن و حدیث نیافته، صرفاً به بیان معنای واژه بسنده كرده است. در مواردی نیز به دفاع از دیدگاههای شیعه امامی پرداخته و برای ترجیح برخی آرای لغوی، از احادیث ائمه بهره میبرد. گفتنی است که وی در برخی موارد به شرححال بعضی از عالمان نیز اشاره کرده است.
طریحی افزون بر منابع لغوی، از منابع حدیثی و رجالی و اخلاقی نیز بهره برده است. مهمترین منابعی که در متن به آنها اشاره شده، عبارتاند از: الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الأحکام، تفسیر القمی، مجمع البیان طبرسی، الکشاف زمخشری و اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی.
گفتهشده است که اثر طریحی در بیان معنای واژگان دشوار احادیث، جامع نیست. طریحی تألیف این کتاب را در اوایل اقامتش در مشهد، در شانزدهم رجب 1079ق به پایان رساند. این کتاب از همان آغاز نگارش، مورد توجه و استفاده عالمان و فقیهان شیعه، همچون بحرانی در الحدائق الناضرة بوده است.(25)
او در ترتیب واژهها، از روش جوهرى در الصحاح اقتباس كرد و آنها را مطابق ماده كلمه طبق حرف آخر، ترتیب الفبایى داد. او براى آسان كردن دستیابى مراجعهكنندگانى كه از علم صَرف و اشتقاق، اطلاع چندانى نداشتند، حرف همزه و الف منقلب از واو و یا را یكسان بهشمار آورده و همه كلمات مهموز اللام و ناقص را در حرف الفِ كتاب جاى داده است. طریحى در تفسیر و شرح حدیث و واژههاى غریب آن به خاستگاه آنها هم نظر داشته و کوشیده است خود را از تفسیرهاى مكرر، ولى بدون سند و اعتبار كه ساخته و پرداخته اخبارگویان و قصهپردازان، و نه گفته راویان وحى، است، دور نگه دارد. او همچنین بر اساس بهرهگیرى از علم اهلبیت(علیهم السلام)، گاه مصداقهاى منطبقشده را بهعنوان معانى واژهها ذكر مىكند.(26)
طریحی خود و پسرش، شیخ صفیالدین طریحی (متوفای پس از 1100ق)، حاشیههای فراوانی بر این کتاب نوشتهاند. (افزون بر این، شیخ صفیالدین طریحی، مُستدرکی بر این کتاب نگاشته است. تعلیقههای شیخ صفیالدین، محمدبنعلی بهاالدین طریحی و سیدشبر نجفی بر نسخه خطی موجود در کتابخانه علی کاشف الغطا موجود است).
اثر دیگر طریحی در بیان معنای واژگان مشکل قرآن کریم، کتاب غریب القرآن است که با عنوان تفسیر غریب القرآن چاپ شده است. به گفته آقابزرگ طهرانی، طریحی تألیف این کتاب را پیش از مَجمع البحرین، در 1051ق به پایان رسانده است. ظاهراً طریحی در این اثر، کتاب نزهة القلوب و فرحة المکروب ابوبکر محمدبن عزیز سجستانی (متوفای 330ق) را برای استفاده آسانتر، بهترتیب الفبایی و با افزودن برخی مطالب، تدوین کرده است. وی به تمایز کتاب غریب القرآن با دو اثر دیگر وی، نُزهة الخاطر و سُرور الناظر و کشف غوامض القرآن، تأکید کرده، اما جعفر آلمحبوبه میگوید میان این آثار تفاوتی نیست و هر سه، نامهای متفاوتی برای یک کتاب است.
9. نقش گرایشی جزایری
جزایری، سیدنورالدین، محدث، ادیب و لغوی امامی در قرن دوازدهم قمری است. برخی تذكرهنویسان، به اشتباه نام او را علی و لقبش را نورالدین ذكر كردهاند. منشأ این اشتباه، دیدگاه خوانساری است كه احتمالاً وی را با سیدنورالدین، علیبن علیبن حسینبن ابیالحسن موسوی عاملی (متوفای 1068ق) خلط كرده است.
نورالدین در 1088ق در شوشتر بهدنیا آمد. وی بزرگترین فرزند سید نعمتالله جزایری، محدثِ نامآور شیعی بود. مقدمات علوم دینی را نزد پدرش آموخت و سپس برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و از محضر عالمان آن دیار بهره فراوان برد. در اصفهان، در شمار نزدیكانِ شاهحسین صفوی گردید و به فرمان وی كتابهایی نوشت.
نورالدین در كودكی، در سفری به مشهد مقدس، با شیخحر عاملی، محدث پرآوازه شیعی، ملاقات و از وی اجازه روایی اخذ كرد.
وی پس از اتمام تحصیلات، به شوشتر بازگشت و پس از وفات پدرش، عهدهدار وظایف شرعی و دینی شد و خیلی زود مرجع و مقتدای عام و خاص گشت. حزین لاهیجی (متوفای 1180ق)، كه در همین دوره از شوشتر دیدن كرده، نورالدین جزایری را فاضل میخواند و وی را در زمره اعیان و بزرگانِ آن شهر میآورد. نورالدین، كه روزگاری را صرف تدریس علوم دینی كرده بود، به شهرهای ایران و حجاز و عراق سفر و با عالمان و اعیان و بزرگان دیدار كرد.
كتاب فروق اللغات فی التمییز بین مُفاد الكلمات، مشهورترین اثر نورالدین جزایری، به اختصار به فروق نیز مشهور است. خوانساری به اشتباه این كتاب را از تألیفات پدر نورالدین دانسته است.(27)
جزایری در این اثر، از شیوه ابراهیمبن علی كفعمی (م 905ق) در كتاب لُمَعُ البَرْق فی معرفة الفَرْق، پیروی كرده است. روش تدوین كتاب فروق اللغات، الفبایی، با رعایت حرف اول واژهها نه ریشه آنهاست. این كتاب بخش دومی دارد كه در آن بهصورت موضوعی (نه الفبایی) به بعضی از فروق لغوی اشاره شده است و از این حیث با شیوه نگارش فقه اللغة اثر عبدالملک ثعالبی شباهت دارد.
نورالدین در همین بخش، لغات اضداد و نیز لغاتی كه معنای آنها به تبع تغییر حركاتشان تغییر مییابد را بررسی میکند. فروق اللغات پیوستی نیز دارد كه در آن مطالب گوناگونی در ادبیات و لغت مطرح شده است؛ مانند چند خطبه و لغز و قطعهای ادبی كه به شیوه مقامات نگاشته شده است. این مطالب موضوعات مختلفی دارند؛ از جمله برانگیختن مردم برای جهاد با افغانها، همزمان با ورود طهماسب دوم صفوی به اصفهان و شكست اشرف افغان از سپاه طهماسبقلی (نادرشاه) در جمادیالاولی 1142ق. نورالدین جزایری در مقدمه این كتاب، با بیان وجود تفاوت میان واژههای مترادف در زبان عربی، نظر قائلان به ترادف را نقد كرده است. سخنان و دلایل جزایری در این زمینه، یادآور سخنان لغوی مشهور، ابوهلال عسكری، در مقدمه كتاب الفروق اللغویة است.
جزایری در مقدمه این كتاب، سبب تألیف آن را فقدان كتابهای مدون در این زمینه معرفی كرده است. این سخن، باتوجه به كتابهای معتبری كه در این زمینه نوشته شده، از جمله الألفاظ المترادفة اثر ابوالحسن علیبن عیسی رمانی و ما اختلفت ألفاظه واتفقت معانیه اَصمعی و كتاب الفرق ثابتبن ابیثابت، چندان توجیهپذیر نیست. روش جزایری در نگارش كتاب فروقاللغات كه خود از آن به قانون تعبیر كرده (ص 16)، به وضوح از روشهای معمول در فقه متأثر است. بدینترتیب كه پس از ذكر تفاوتهای میان واژهها، به كتاب، سنت یا كاربردهای زبانی استناد كرده؛ چنانكه به آرا و اصطلاحات فقیهان نیز توجه كامل داشته است. خصلت و گرایش حدیثی وی در سراسر كتاب، آشكار است.(28) در كتاب فروقاللغات، برای بیان فروق لغوی، به كتابهای ادعیه مأثور، از جمله صحیفه سجادیه، استناد شده است.(29)
جزایری در این كتاب، افزون بر كتابها و مجموعههای حدیثی، از كتابهای تفسیر و آثار مفسرانی چون زمخشری، بیضاوی و بهویژه طبرسی، بهره فراوان برده است. همچنین به پارهای كتابهای لغت و ادب، مانند دُرة الغَواصِ اثر حریری (ص 53، 73، 96)، قاموساللغة اثر فیروزآبادی (ص 122) و اَدَبُ الكاتبِ اثر ابنقتیبه (ص 53، 124) استناد كرده است. هانری لامنس، شرقشناس بلژیكی (م 1316)، كتابی با عنوان فرائد اللغة فی الفروق منتشر كرده كه در نگارش آن از كتاب فروق نورالدین جزایری بهره برده است. ظاهراً لامنس بخش اعظم كتاب جزایری را عیناً در كتاب خود درج و در موارد بسیاری نیز به كتاب جزایری اشاره كرده است. افزون بر این، اوگوست هافنر با همكاری لویس شیخو، در 1332ق مجموعه رسالههایی را در لغت عربی با عنوانِ البلغة فی شذور اللغة منتشر كردهاند كه رسالة فی المؤنثات السماعیة نورالدین جزایری از جمله آنهاست (نام نورالدین در آن به غلط نورالدین محمدبن نعمة الله درج شده است.) این رساله، چنانكه گردآوردندگان كتاب اشاره كردهاند، بخشی از كتاب فروق اللغات است.
فروقاللغات نخستینبار در 1274 بهگونهای ناقص، به همراه كتابهای السامی فیالأسامی میدانی، سرّ الأدب فی مجاری لغة الكلام العربِ ثعالبی و شرح قصیده كعببن زهیر به چاپ رسید. سپس در 1380، با تحقیق و مقابله اسدالله اسماعیلیان و براساس دو نسخه خطی و نیز نسخه چاپ شده، در تهران چاپ شد. این كتاب به كوشش محمد رضوانالدایه، از سوی رایزن فرهنگی ایران در دمشق، منتشر گردید. چاپی هم از این كتاب به همراه كتاب ابوهلال عسكری، با عنوان معجمالفروق اللغویة در ایران، قم و در سال 1412ق، صورت گرفته است.
گفتنی است كه ظاهراً در نسخه خطی، در پایان امثال منظوم، افتادگی وجود دارد كه مصحح به آن اشاره نكرده است، اما در چاپ نجف ابیات منظومه تا پایان بیان شده و پس از آن، فصل قطعات منثور آمده است. گفتنی است چاپهای این كتاب در تهران و نجف و دمشق، در ترتیب مطالب، اختلافات فراوانی دارند.(30)
نتیجهگیری
بخشی از پیشرفتهای دانش لغت عربی بهدست عالمان شیعه و دستکم متشیع در قالبهای گوناگون رقم خورده است. این قالبها را میتوان در پنجگونه به شرح زیر، رصد کرد: پیدایشی، تبویبی، اصلاحی، گسترشی و گرایشی. این پیشرفتها بهدست عالمانی چون خلیلبن احمد فراهیدی، یعقوببن اسحاق ابنسکیت، ابندرید، ابنفارس، ابنمنظور، سید علیخان مدنی شیرازی، ابوهلال عسکری و فخرالدین طریحی رقم خورده است.(31)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.