پاسخ اجمالی:
حقيقت قرآن غير از حقيقت قراءات است و ميان قرآن و قراءات تفاوت آشكارى وجود دارد؛ زيرا قرآن همان متن وحيانى است كه توسط جبرئيل و از سوى پروردگار بر قلب پيامبر(ص) نازل شده و هم اكنون نيز در اختيار مسلمانان است؛ ولى قرائت، اجتهادها، استنباطها و برداشتهاى قُرّاء براى دستيابى به همان متن و نصّ است که باعث پيدايش و اختلاف قراءات گرديده.
پاسخ تفصیلی:
اختلاف در «قرائت» موجب اختلاف در «محتوا»!
ابن قتيبه (213 ـ 276 ه.ق) در كتاب «تأويل مشكل القرآن»، بخش مهمى را به طرح شبهات قرآنى اختصاص داده و در بيشتر موارد، پاسخهاى استادانه و دقيقى ارائه كرده است. اكنون به بررسى پرسش و پاسخهاى وى مىپردازيم؛ ضمن اينكه در مواردى از آن، سخنان عالمان ديگر را نيز جهت پربارتر شدن بحث مىافزاييم. وى در كتاب خود بابى با عنوان «الحكاية عن الطّاعنين» گشوده و به سبب تنوّع شبههها، آن را در سه فصل تنظيم كرده است:
فصل اوّل: آيا اختلاف قراءات موجب اختلاف در قرآن مىشود؟
فصل دوم: شبهه وجود لحن در قرآن.
فصل سوم: آيات موهم تناقض و اختلاف.
آيا اختلاف قراءات موجب اختلاف در قرآن مىشود؟
در توضيح شبهه گفتهاند كه اختلاف قرائت در ميان صحابه، تابعين و نسلهاى بعدى، امرى رايج بوده است كه موارد زير نمونه هايى از آن است:
ابن عبّاس چنين مىخوانده است: «و ادّكر بعد أمه» در حالى كه ديگران «بَعْدَ أُمَّة»(1) تلاوت مىكرده اند. عايشه «إِذْ تَلِقوْنَهُ» تلاوت مىكرد و ديگران «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ».(2) ابوبكر مىخوانده است: «وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْحَقِّ بالمَوْتِ» و ساير مردم مىخواندند: «وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ».(3) بعضى قاريان مانند اعرج مىخواندند: «وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكاً» و ديگران مىخواندند: «وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَـًا».(4) ابن مسعود مىخواند: «إِن كَانَتْ إِلَّا زَقْيَةً وَاحِدَةً» و نيز «كالصّوف المنفوش» و ديگران مىخواندند: «إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً»(5) و «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».(6)
در مصحف ابن مسعود از اين نمونهها كه مخالف مصاحف قديم و جديد است، فراوان وجود داشته است. وى در مصحفش «أمّ الكتاب» يعنى سوره حمد و «معوّذتين» را نيز حذف كرده بود و مىگفت: چرا به كتاب خداوند چيزهايى را ضميمه مىكنيد كه جزو آن نيست؟! همچنين، أُبىّ بن كعب مىخواند: «إِنَّ السَّـاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا من نفسي فكيف أظهركم عليها»(7) و علاوه بر آن، بخش اوّل دعاى قنوت را تا عبارت «إنّ عذابك بالكافرين ملحق» در مصحف خود آورده بود و آن را به عنوان دو سوره قرآن تلقّى مىكرد. همچنين برخى قرّاء مواردى را مرفوع مىخواندند كه ديگران آنها را منصوب مىدانستند و مواردى را مجرور مىخواندند كه ديگران آنها را مرفوع مىدانستند و بالعكس. اين در حالى است كه هر كسى قرائت خويش را سخن پروردگار مىداند و نتيجه اين امر آن است كه گفته شود قرآن با همين اختلاف نازل شده است، پس در قرآن اختلاف و تناقض وجود دارد!
همين شبهه را مستشرق معروف آلمانى «اِگنتس گلدزيهر» نيز يادآور شده است: «مانند قرآن، هيچ كتاب قانونگذارى ديگرى را نمىيابيم كه به عنوان يك متن وحيانى و بسيار كهن، نزد امّتى ديندار به رسميّت شناخته شده باشد و با وجود اين، اضطراب، بى ثباتى و اختلاف در آن ديده شود».(8)
پاسخ: حقيقت قرآن غير از حقيقت قراءات است و ميان قرآن و قراءات، تفاوت آشكارى وجود دارد؛ زيرا قرآن همان متن وحيانى است كه توسط جبرئيل و از سوى پروردگار بر قلب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده و هم اكنون نيز در اختيار مسلمانان است. قرآن مستقيماً از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دريافت شد و سپس به گونهاى مستفيض و متواتر، از نسلى به نسل ديگر منتقل شده و بى آنكه اختلاف و تغييرى در آن رخ دهد، از آغاز براساس يگانه قرائت معروف كه همان قرائت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) باشد، تلاوت مىشد، و همين قرائت در ميان صحابه، تابعان و نسلهاى بعدى نيز رايج بوده است؛ ولى قرائت، اجتهادها، استنباطها وبرداشتهاى قُرّاء براى دستيابى به همان متن و نصّ يگانه است و تفاوت و تعدّد اجتهادهاى شخصى بود كه به پيدايش اختلاف قراءات انجاميد و اعمال سليقههاى فردى در دستيابى به متن اصلى، آن را به حدّى تشديد كرد كه قاريان در اين مسير به افراط و تفريط پرداختند و هر يك بر طبل خود مىكوبيد.(9)
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: «قرآن متنى يگانه است كه از سوى خداى يگانه نازل شده و اختلافهاى موجود از ناحيه راويان به وجود آمده است»(10) يعنى از ناحيه ناقلان متن كه همان قُرّاء هستند. از همين رو بدرالدّين زركشى نوشته است: «قرآن و قراءات دو حقيقت متفاوت است؛ زيرا قرآن همان وحى نازل بر رسول خداست و قراءات، الفاظ و تعابير مختلفى است كه حاكى از همان وحى نازل است و در مقام كتابت يا قرائت، به شكل متن وحيانى نمود يافته است».(11)
تفاوت ديگرى كه ميان قرآن و قراءات وجود دارد، اين است كه قراءات مجموعهاى از روايات مرسل است كه بر فرض برخوردار بودن از سند و صحيح بودن آن، فقط خبرهاى واحدى است كه نمىتواند چيزى از قرآن را ثابت كند؛ زيرا براى اثبات قرآن نياز به نقل قطعى و متواتر است و چنين ويژگى را فقط در قرائت حفص از امير مؤمنان(عليه السلام) مىتوان يافت، چرا كه اين قرائت داراى سندى طلايى و بى مانند است و تأييد همگان را به همراه دارد، در حالى كه ساير قراءات چنين وضع استوارى ندارد؛ مثلا در قرائت منقول از ابن عبّاس، اوّلا در اصل انتساب آن ترديد است و ثانياً از فردى مانند ابن عباس بعيد است كه نسبت به قرائت شيخ و استاد خود، علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) بى اعتنا باشد.
قرائت منقول از عايشه نيز معتبر نيست. همين قرائت منسوب به ابوبكر كه «سكرة الحق» را به جاى «سكرة الموت» خوانده، مربوط به اندكى پيش از مردن وى است كه در حال احتضار بود. چنان كه قرطبى از مسروق بن اجدع نقل كرده كه وقتى ابوبكر در حال احتضار بود، عايشه را فرا خواند، عايشه نزد ابوبكر آمد و گفت: اكنون شرايط مانند آن چيزى است كه شاعر ترسيم كرده است:
لعمرك ما يُغني الثراء و لا الغنى *** إذا حشرجت يوماً و ضاق بها الصدر
يعنى قسم به جانت، زمانى كه سينه تنگ گردد، ثروت و بى نيازى به فريادت نمىرسد.
در اين هنگام، ابوبكر به وى گفت: چرا اين سخن پروردگار را تلاوت نكردى كه فرمود: «وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْحَقِّ بِالْمَوْتِ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ». قرطبى خود پس از نقل ماجرا گفته است: اين روايت مردود است و بايد آن را بر فرض صحّت و درستى، بر فراموشى ابوبكر حمل كنيم يا بگوييم ناقلان اشتباه كرده اند.(12)
قرائت أعرج نيز شاذ و غير معتبر است. همچنين ابن مسعود معتقد بود كه مىتوان به جاى برخى از كلمات قرآن، كلماتى آسانتر جايگزين كرد؛ بى آنكه كلمات جايگزين را جزو قرآن يا وحى بدانيم. البتّه همين مقدار نيز نزد اهل تحقيق، پذيرفته نيست. در واقع آنچه از ابن مسعود يا أُبيّ بن كعب نقل شده، توضيحاتى اضافى و تفسيرى بوده كه به هدف ساده تر ساختن برخى كلمات و تعابير قرآنى افزوده شده است؛ بدون آنكه به عنوان قرآن يا وحى تلقّى شود. ضمناً مىدانيم كه اگر كلمه يا عبارتى نزد عامّه مسلمانان به عنوان قرآن پذيرفته نشود، نمىتوان آن را جزو قرآن دانست؛ چه رسد به اينكه آن را ردّ كرده باشند؛ چنان كه درباره اضافات تفسيرى أُبىّ و ابن مسعود چنين بوده است.
ابن قتيبه مىگويد: ما معتقد نيستيم كه ابن مسعود با حذف سوره فاتحه و معوّذتين از مصحف خود و أُبيّ بن كعب با افزودن دو سوره قنوت، درست عمل كرده و ساير انصار و مجاهدين به خطا رفته باشند، ولى اهل نظر معتقدند ابن مسعود فكر مىكرد معوّذتين حكم تعويذ را دارد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن دو و با تعويذ ديگرى كه با عبارت «أعوذ بكلمات الله التّامّة» آغاز مىشود، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را تعويذ مىنمود.(13) بر اين اساس، ابن مسعود مىپنداشت اين دو جزو قرآن نيست و بر اين گمان خود اصرار مي ورزيد و با همه صحابه مخالفت مي كرد. همچنان كه در مواردى ديگر نيز با همه صحابه مخالفت مىكرد.
ابىّ بن كعب نيز شبيه چنين گمانى را درباره دعاى قنوت داشت؛ زيرا او مىديد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) همواره در قنوت نماز، دعاى خاصّى را مىخواند و به گمانش اين دعا جزئى از قرآن است و بر اين گمان خود اصرار مي ورزيد و با همه مخالفت مي كرد. ابن قتيبه مىافزايد: گرچه اين گونه نقل شده كه ابن مسعود فاتحة الكتاب را كنار گذاشته و در مصحف خود نياورده است، ولى به رغم اين نقل، به پندار من او اين سوره را در مصحف خود آورده است و بر فرض آنكه بپذيريم سوره را در مصحفش نياورده، نمىتوان گفت كه وى نمىدانسته فاتحة الكتاب جزئى از قرآن است؛ زيرا وى صحابه بزرگوارى است كه بيشترين همّت و عنايت خويش را درباره قرآن به كار بست و چنين گمانى درباره او نارواست.
البته ابن قتيبه نيز مانند ساير محقّقان، معتقد است قرآن نوشته مىشده و ميان دو لوح جمع آورى مىگشته است تا از فراموشى و دستبرد مصون بماند، اما درباره سوره حمد اين نگرانى وجود نداشته؛ زيرا سورهاى كوتاه است كه در هر نماز خوانده مىشود و هر مسلمانى بايد آن را حفظ كند. بر اين اساس، نيازى به درج در مصحف نبوده است.
استاد بزرگوار ما مرحوم آيت الله خويى مىگويد: تواتر قرآن مستلزم تواتر قراءات نيست؛ زيرا همان گونه كه اگر در نقل خصوصيّات يك رخداد تاريخى (مانند هجرت رسول اكرم) اختلاف شود، اين اختلاف با تواتر اصل رخداد هيچ تنافى ندارد، در باب قراءات نيز آنچه توسّط قرّاء به ما رسيده، مربوط به خصوصيّات و ويژگيهاى قرائتهاى آنان است و اين امر با اصل قرآن هيچ تنافى ندارد؛ زيرا قرآن به گونهاى متواتر از نسلى به نسل ديگر منتقل شده و همواره در سينهها و نوشتهها حفظ مىشده و قُرّاء در اصل قرآن هيچ تصرّفى نداشته اند. از اين روست كه حتّى اگر فرض كنيم ماجراى قُرّاء و قرائتهاى آنان رخ نمىداد، باز هم به تواتر قرآن آسيبى نمىرسيد؛ زيرا عظمت و استوارى قرآن بيش از آن است كه به نقل شمار معدود قُرّاء وابسته باشد.(14)،15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.