پاسخ اجمالی:
قرآن در آيات 58 و 59 سوره «نحل» بر انديشه جاهلى "برتري پسر بر دختر" خط بطلان كشيده؛ و به جهت تفاوتى كه اعراب ميان پسران و دختران مي نهادند، ایشان را به سختترين شكل سرزنش و توبيخ كرده است. در هيچ يك از تعبيراتِ سرزنشگرِ قرآن، نكوهشى يا خردهاى بر خود زن نيست ـ نه به تصريح و نه اشارت ـ بلكه همانا سرزنش بر عرب است كه چنين نگرش نادرستى داشتند.
پاسخ تفصیلی:
"برتری پسر بر دختر" نشانه تأثير اسلام از فرهنگ جاهلی!
برخى گفتهاند در قرآن تعبيرات بسيارى است كه اشاره به ارزش پسران و برترى آنان بر دختران دارد! و اين نشانگر تأثيرپذيرى قرآن از فضاى عرب جاهلى دارد كه دختران را از ترس ننگ، زنده به گور مى كردند: «وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالاُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ . يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ»؛(1) (و آن گاه كه يكى از ايشان را مژده تولد دخترى مى دادند چهره اش سياه مى شد و به غايت خشمناك. از شرم اين مژده از مردمان پنهان مى شد [و در انديشه] كه آيا او را با خوارى نگاه دارد يا در خاكش پنهان سازد. هان چه زشت است آنچه مى كنند).
چنان كه مى بينيم قرآن در اين آيه آنان را بر اين انديشه جاهلى زشت مى شمارد و به جهت تفاوتى كه ميان پسران و دختران می نهادند، به سخت ترين شكل سرزنش و توبيخ مى كند. ولى با اين حال گاه در مواردى مى بينيم تا اندازه اى با ايشان سر سازش دارد. عرب مى پنداشت برخى از فرشتگان مؤنث اند و دختران خداى سبحان هستند. در اين زمينه مى گويد: «فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَ لَهُمْ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِكَةَ إِنَاثاً وَ هُمْ شَاهِدُونَ أَلاَ إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ».(2) در آيات ياد شده رسوايى را از دو جهت مى داند؛ يكى اينكه برخى از فرشتگان را مؤنث پنداشته اند. ديگر اينكه آنان را دختران خدا و از صُلب او دانسته اند. در اينجا همنوا با عرب كه دختر را خوار مى شمردند مى پرسد: چگونه دختران را بر پسران برگزيدید: «أَلَكُمْ الذَّكَرُ وَ لَهُ الاُنثَى؟ تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَى»؛(3) (آيا پسران از آنِ شماست و دختران از آنِ او، اين تقسيمى ستمكارانه و ناعادلانه است). يا مى گويد: «أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَات وَ أَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ . وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَانِ مَثَلا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ . أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِين»؛(4) (آيا از آفريده هاى خود دختران را بر مى گزيند و شما را به پسران اختصاص مى دهد. و هرگاه يكى از ايشان به آنچه خود براى خدا مثال زده مژده داده مى شود چهره اش سياه گشته خشمناك مى شود. آيا آن كس كه در زيور نشو و نما يافته و در جدال ناروشن بين است؟).
در اين آيه تفاوت ميان مرد و زن را برخاسته از سرشت آنها مى داند كه زن با انگيزه فطرت زنانه اش به زيورها گرايش بيشترى دارد تا واقعيتها. و از سوى ديگر طبعى نازك دارد كه در برابر رويدادها پايدار نيست و زود واكنش نشان مى دهد. او چنان كه سرشته و پرورده است رويارويى سختي هاى زندگى را بر نمى تابد و گشودن مشكلات پيچيده را نمى تواند. ظرافت و ناتوانى را با هم جمع كرده، به عكس مرد كه از سرسختى و نيروى اراده برخوردار است. از اينجاست كه آيه در ادامه، پندار آنان را درباره فرشتگان كه دختر هستند ناپسند شمرده مى گويد: «وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ يُسْأَلُونَ».(5)
قرآن از فرشتگان با صفت مذكّر ياد مى كند: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الاَرْضِ خَلِيفَةً ... اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا ...».(6) همه اين ضميرها ضمير جمع مذكّر است، و همچنين است در ديگر آيات قرآن و به همين دليل با توبيخى گزنده مى گويد: «أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلا عَظِيماً».(7) اگر چيزى از اين همه استفاده شود تنها اندك شمردن ارزش مؤنث است كه عادت عرب بر آن بود، اما آيا قرآن نيز با آنان در اين هم نوا شده است؟ در هيچ يك از اين تعبيرات گزنده و سرزنش گر، نكوهشى يا خرده اى بر خود زن نيست ـ نه به تصريح و نه اشارت ـ بلكه همانا سرزنش بر عرب است كه چنين نگرش نادرستى درباره فرشتگان داشتند كه بسان انسان هاى مؤنث، دختران خدايند. «ايشان از سر دروغ پردازى شان مى گويند خدا فرزند آورده و فرزندان او دخترند»(8) و اين چنين «فرشتگان را دختر نام مى نهند» كه نشان از نابخردى و نهايت ناآگاهى شان از پس پرده غيب دارد. «اين است دار و ندارشان از علم، و ايشان تنها گمانه مى زنند».
آنچه نابخردى اينان را مى نماياند آن است كه چيزى را به خدا نسبت مى دهند كه براى خود نمى پسندند. جنس برتر را براى خود قرار داده اند و آن را كه زشت است ـ در پندارشان ـ براى خدا گذاشته اند، كه اين نامگذارى و تقسيمى ناعادلانه است؛ حتّى در تاريكي هاى پندار و خيال. پس آنچه در آيه نكوهش مى شود اين تقسيم ناعادلانه در فرض آنان است كه در آن هيچ تأييد و ارزش داورى براى اين برترى خيالى يا اقرار به اينكه در واقع نيز چنين است وجود ندارد. اين هرگز هم داستانى با ايشان نيست، بلكه فرافكنى آشكار بر پايه اصول جدل در گفتمان است.
اما تعبير از ملائكه با صيغه جمع مؤنّث سالم (با الف و تاء) در آيه هاى «وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطاً وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً»(9) و آيه هاى «وَ الْمُرْسَلاَتِ عُرْفاً ... فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً»(10) و آيه «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ»(11) بنابر اينكه آيه هاى ياد شده درباره ملائكه باشند كه وظايف ياد شده را بر عهده دارند، دليل آن اين است كه يادشدگان، گروه هاى فرشتگان هستند، نه افرادى از فرشتگان. پس چنان كه جماعت را به صورت «جماعات» جمع مى بنديم، گروه نازعه نيز جمع آن نازعات مى شود، و همچنين ديگر كلمات جمع در آيه هاى ياد شده، مانند شخصيت كه جمع آن شخصيات است، و چنان نيست كه هر كلمه اى كه با الف و تاء جمع بسته مى شود مؤنث باشد، بلكه هر اسم مفرد كه بيش از سه حرف داشته باشد ـ در مصدر به صورت قياسى و در ديگر كلمات به صورت سماعى ـ با الف و تاء جمع بسته مى شود؛ مانند تعريفات و امتيازات. و از كلمات سماعى مانند: سماوات و سرادقات و سجلّات و ... به همين دليل در ادامه، براى معقّبات، ضمير مذكّر آورده فرمود: «يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ» كه دليل بر همين حقيقت است. البته در اينجا ابومسلم محمّدبن بحر اصفهانى ـ بنابر نقل فخر رازى ـ سخنى دارد كه در آن ترجيح مى دهد صفات ياد شده درباره فرشتگان نباشند.(12)(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.