پاسخ اجمالی:
«معجزه» منافاتي با «قانون علّيت» ندارد. اگر حادثه اى بر خلاف علل عادى واقع شود بايد گفت: آن هم علتى دارد كه ما تاكنون آن را نشناخته ايم و چيزهاى بسيارى چنين هستند! اين علت ممكن است كه يك مبدأ ماوراء طبيعى باشد يا يك عامل طبيعى ناشناخته و در هر صورت كسى كه توانسته آن نظم عادى علت و معلول طبيعى را بر هم بزند و آن حادثه را پديد آورد يك فرد عادى و معمولى نيست؛ زيرا فرض بر اين است كه اين كار (معجزه) از هيچ بشرى، حتى نوابغ جهان، ساخته نيست و چنين كسى حتماً با مبدئى مافوق جهان طبيعت رابطه دارد.
پاسخ تفصیلی:
درباره اينكه آيا «معجزه» مي تواند «قانون علّيت» را بر هم بزند؟ گروهى مى گويند: «قبول معجزه با علم سازگار نيست؛ زيرا هر اندازه علم در مسير تكامل خود پيشرفت كرده و از اسرار تازه اى پرده برداشته اين مسئله محقّق تر شده است كه هيچ حادثه اى در جهان بدون علت نيست. جنبش برگ هاى درختان، حركت جنين ها در دل مادران، امواج خروشان درياها، صاعقه ها، گردبادها، زمين لرزه ها و ... همه داراى يك سلسله علل طبيعى هستند، و يك نظم ثابت و مُسلّم بر آنها حكومت مى كند». با اين حال چگونه مى توان باور كرد كه ناگهان درخت خشكيده اى بدون هيچ عامل طبيعى، سبز و بارور شود و يا نوزاد چند ساعته اى با نداشتن هيچ گونه آمادگى طبيعى سخن بگويد؟! براى سخن گفتن يك سلسله علل لازم است از جمله: ريه، حنجره، تارهاى صوتى، مخارج كلمات، زبان، عقل و هوش براى تنظيم و تركيب جمله ها و ... با اين وضع چگونه سخن گفتن سنگريزه اى كه هيچ يك از اين امور را ندارد قابل قبول است؟! اگر ما قبول كنيم كه چنين امورى امكان دارد، بايد اصل علّيت را به كل به هم بزنيم و بپذيريم كه ممكن است معلولى بدون هيچ گونه علّتى وجود پيدا كند و اين موضوعى است كه هيچ عالم و دانشمندى نمى تواند آن را قبول كند.
اصل علّيت نه تنها جزء اصول مُسلّم علوم طبيعى است؛ بلكه در فلسفه نيز جزء ابتدائي ترين و مسلّم ترين مسائل است؛ زيرا در فلسفه مى خوانيم: «هيچ حادثه اى بدون علت ممكن نيست». اين سخنى است كه ممكن است يك عالم مادّى در زمينه انكار معجزات بگويد؛ اما انكار معجزات تنها منطق دانشمندان مادّى نيست؛ بلكه يكى از دانشمندان خداپرست نيز مى گويد: «اصولا ما خدا را از روى نظام ثابت و مُسلّمِ جهان آفرينش شناخته ايم. اگر بنا شود اين نظام به وسيله معجزات متزلزل گردد، اساس مسئله توحيد و خداشناسى متزلزل خواهد شد، شما مى خواهيد با اثبات معجزات، پايه هاى نبوّت را محكم كنيد؛ ولى توجّه نداريد كه با اين عمل، پايه توحيد را لرزان مى سازيد!».
اما باید گفت: هرگز طرفداران اثبات معجزه نمى گويند: «معجزه يعنى معلول بدون علت، معلول چيزى كه از خود هستى ندارد». چيزى كه از خود هستى ندارد چگونه بدون هستى دهنده اى به وجود مى آيد؟ اگر بنا بود بدون علت به وجود بيايد، پس چرا هميشه به وجود نمى آيد؟ تفسير معجزه به معلول بدون علت يك اشتباه غير قابل بخشش است! بحث در اين است كه علت گاهى عادى و معمولى و گاهى غير عادى است. عللى كه ما به آن خو گرفته ايم يك سلسله علل عادى است، مثلا: ما سبز شدن و باردار شدنِ درخت را به اين شكل ديده ايم كه فصل بهارى برسد، به تدريج شاخه هاى خشكيده شكوفه، برگ و گل پيدا كنند، پا به پاى گرمى هوا پيش بروند و پس از مدتى ميوه هاى رسيده بر شاخه ها ظاهر شوند. ما سخن گفتن طفل را به اين صورت ديده ايم كه پس از گذشتنِ چندين ماه از عمر او كم كم الفاظ مفرد و ساده را به صورت بريده بريده و توأم با لكنت شروع كند و سپس روز به روز لهجه، اداء حرف و طرز جمله بندى هاى او به صورت كامل ترى در آيد تا به طور كامل بر حرف زدن مسلط شود. البته اگر از روز اول غير از اين ديده بوديم، مثلا: ديده بوديم بچه ها همانطور كه از روز اول مى خورند، مى آشامند، مى بينند و مى شنوند، سخن هم مى گويند، به همان عادت مى كرديم و هيچ جاى تعجّب هم نبود. چه مانعى داشت كه زبان به گونه اى آفريده مى شد كه از همان ابتدا به خوبىِ بزرگترها سخن مى گفت يا لااقل تمام گفته هاى ما را تقليد مى كرد؟ و يا بر عكس، چه مانعى داشت كه چشم هاى نوزاد يك مرتبه قدرت بينايى پيدا نمى كرد؛ بلكه به تدريج بعد از دو سه سال به كار مى افتاد؟
هيچ يك از اينها محال نيست و هيچ دليل عقلى بر خلاف آن وجود ندارد، تنها چيزى كه هست سلسله علل و معلول عادى اين چنين تنظيم شده كه: چشم از روز نخست ببيند؛ ولى زبان در طى ماه ها قدرت سخن گفتن را پيدا كند. حال اگر حادثه اى بر خلاف علل عادى واقع شود ما نبايد خيال كنيم معلولى بدون علّت به وجود آمده؛ بلكه بايد گفت: آن هم علتى دارد كه ما تاكنون نشناخته ايم و چيزهاى بسيارى است كه اين چنين اند! اين علت ممكن است كه يك مبدأ ماوراء طبيعى باشد يا يك عامل طبيعى ناشناخته و در هر صورت كسى كه توانسته آن نظم عادى علت و معلول طبيعى را بر هم بزند و آن حادثه را پديد آورد يك فرد عادى و معمولى نيست؛ زيرا فرض بر اين است كه اين كار (معجزه) از هيچ بشرى، حتى نوابغ جهان، ساخته نيست و چنين كسى حتماً با مبدئى مافوق جهانِ طبيعت رابطه دارد. بديهى است مبدئى كه اين نظم فعلى را در ميان علل و معلولات جهانِ طبيعت به وجود آورده و آن را به عالى ترين وجهى اداره مى كند محكوم و گرفتار اين علل نيست؛ بلكه حاكم و مسلّط بر آنها است و تغيير موقتى و استثنايى آن براى او هيچ اشكالى ندارد. همانطور كه اگر از روز نخست آن را طور ديگرى قرار مى داد مانعى نداشت.
خلاصه اينكه: معجزه يك تغيير استثنايى در نظام عادى و معمولى علل طبيعى است. با استفاده از علل ناشناخته و مرموزى كه علوم طبيعى نتوانسته پرده از روى آن بر دارد، نه استثناء از اصل قانون علّيت.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.