پاسخ اجمالی:
«اعجاز قرآن»، يكى از مسائلى است كه شبهه «تحريف» را نفى مى كند. علما مسئله اعجاز را بزرگترين دليل بر ردّ شبهه تحريف دانسته اند؛ زيرا احتمال زيادت - چنانکه برخى از خوارج گفته اند سوره «يوسف» بر قرآن افزوده شده، چون يك سرگذشت عاشقانه است - و يا كاستن از قرآن - آن گونه كه «عبدالله بن مسعود» گفته دو سوره «معوّذتان» جزء قرآن نيستند - همچنین احتمال تبديل كلمات قرآن، چنان كه «شيخ نوری» پنداشته؛ درباره قرآن منتفى است؛ زيرا لازمه تغییر، امكان هم آوردى با قرآن است، که در این صورت شبهه تحریف با مسئله اعجاز در تضادّ است.
پاسخ تفصیلی:
يكى از مسائلى كه با شبهه «تحريف» در تضادّ است و با آن منافات دارد يا روشن تر بگوييم آن را قاطعانه نفى مى كند، مسئله «اعجاز قرآن» است. علماء مسئله اعجاز را بزرگترين دليل بر ردّ شبهه تحريف دانسته اند؛ زيرا احتمال زيادت، همان گونه كه برخى از خوارج گفته اند كه سوره «يوسف» تماما بر قرآن افزوده شده است، چون يك سرگذشت عاشقانه است و جايى در قرآن ندارد يا كاستن، آن گونه كه صحابى بزرگوار «عبدالله بن مسعود» گمان برده است كه دو سوره «معوّذتان» دو دعاى مبطل السِّحرند و جزء قرآن نيستند، درباره قرآن به كلى منتفى است؛ زيرا لازمه افزودن، امكان هم آوردى با قرآن است و آيا بشر را ياراى آن هست كه همانند قرآن بياورد، به گونه اى كه هرگز با آن تفاوتى از جهت فصاحت و بلاغت و بيان و محتوی نداشته باشد؟ هرگز! خداوند در قرآن فرموده است: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»(1)؛ (بگو اگر انسانها و پريان [جنّ] اتفاق كنند كه همانند اين قرآن بياورند، همانند آن نتوانند آورد، هر چند يكديگر را [در اين كار] كمك كنند). «وَ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ ...»(2)؛ (و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شكّ و ترديد داريد، [دست كم] يك سوره همانند آن بياوريد). «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ ...»(3)؛ (يا مي گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو اگر راست مي گوييد يك سوره همانند آن بياوريد ...). اين آيات را «آيات تحدّى» گويند؛ يعنى هم آورد طلبيدن. پس اگر كسانى سوره «يوسف» يا ديگر سوره ها را ساخته و در قرآن درج كرده اند، لازمه اين حرف شكسته شدن مرز تحدّى است و اين امر منتفى است.
همين گونه است احتمال تبديل كلمات قرآن، چنان كه «شيخ نورى» و پيش از وى «سيد جزايرى» پنداشته اند؛ زيرا هر گونه تبديل و تغيير در نظم و جمله بندى كلمات قرآن، موجب مى شود كه صورت قرآن تبديل يافته و به تبديل دهنده منتسب باشد و از صورت وحى بودن خارج شود؛ لذا نسبت دادنِ چنين كلام تبديل يافته اى، به تبديل دهنده اولويّت دارد تا سخن الهى. آنان گمان برده اند آيه «... فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ...»(4) در اصل «تبيّنت الإنس أن لو كانت الجنّ يعلمون الغيب» بوده است(5) و نيز آيه «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»(6) در اصل «خير أئمةٍ ...» بوده است.(7)
هم چنين كم نمودن از قرآن نيز موجب مى گردد تا نظم اوّلى كلام به هم بخورد و از بين برود و اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثّر است و نظم نوين (نقص يافته) نمى تواند همان سبك و اسلوب بلاغى اول را داشته باشد؛ لذا نبايد گفت كه نظم نوين همان نظم الهى و وحى است. سخيف ترين گفته ها در اين زمينه، گفته كسانى است كه گمان برده اند از ميانه يك آيه بيش از ثلث قرآن اسقاط شده است. مى گويند: از وسط آيه «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَىٰ فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ ...»(8) بيش از دو هزار آيه افتاده است و لذا نظم آيه به هم ريخته و آشفتگى در آن نمودار شده است. اين گونه ادعا درباره قرآن وهن آور و مردود است.(9) پس هرگونه گمان زيادت يا نقص يا تبديل در كلمات قرآن، با مسأله اعجاز در نظم موجود منافات دارد.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.