پاسخ اجمالی:
«تحريف» در لغت از ريشه «حَرْف» به معنى كناره مى باشد، و تحريف كلام، یعنی كنار زدنِ الفاظ و عبارات از مسير طبيعى و افاده معنی حقیقی است، که در صورت انحراف از آن معانی، «تحریف» محقق می شود. در قرآن هر كجا واژه تحريف آمده تحريف معنوى اراده شده است. «تحريف» در اصطلاح نیز دارای معانی متعدد است. مانند: تحريف در دلالت كلام يعنى تفسير و تأويل ناروا، به گونه اى كه لغت با تفسير هم آهنگ نبوده و صرفا طبق دلخواه تفسير و تأويل گرديده باشد و ...
پاسخ تفصیلی:
شبهه تحريف قرآن، از دير زمان مطرح بوده و پيوسته مورد انكار و ردّ علما و محققين بزرگ اسلام بوده است. منشأ اين شبهه رواياتى است كه در كتب حديث اهل سنت و شيعه درج شده است و به ظاهر تحريف كلام الله را مى رساند. اين روايات غالبا قابل تأويل مى باشد، و در صورت عدم امكان تأويل، كنار گذاشته مى شوند. بررسى شبهه تحريف به دليل ارتباط با حجّيت ظواهر قرآن اهميت دارد، از اين رو لازم است اين مسئله از ريشه مورد ارزيابى قرار گيرد و صحت و سقم اين روايات معلوم شود.
تحريف در لغت
تحريف از ريشه «حَرْف» به معناى كناره مى باشد. در سوره «حجّ» مي خوانيم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ ...»(1)؛ (و بعضى از مردم، خدا را در كناره مي پرستند [يعنى تنها با زبان نيايش مي كنند و ايمان قلبيشان ضعيف است] پس اگر [دنيا به آنان رو كند و نفع و] خيرى به آنان برسد بدان اطمينان مي يابند، اما اگر ناگوارى براى امتحان به آنان برسد، دگرگون مي شوند [و به كفر رو مى آورند] ...).
«زمخشرى» در تفسير اين آيه مى گويد: «أي على طرفٍ من الدين لا في وسطه و قلبه»؛ اينان پيوسته بر كناره دين قرار دارند، نه در وسط و قلب دين. اين بر اثر اضطراب و تزلزل آنان در دين است و بدين لحاظ هيچ گاه آرامش خاطر ندارند، همانند كسى كه بر كناره لشكر حركت می كند تا هرگاه پيروزى و غنيمت نصيب گرديد، پا برجا و با ديگران سهيم باشد و اگر شكست فرا رسيد پا به فرار گذارده، راه نجات خود را پى بگيرد.(2)
تحريف كلام، كناره زدن از مسير طبيعى آن است. مسير طبيعىِ اَلفاظ و عبارت ها همان اِفاده معانى حقيقى و مراد واقعى آنهاست و در صورت انحراف از آن معانى، تحريف تحقّق مى يابد. لذا تحريف كلام را چنين وصف نموده اند: «تفسيره على غير وجهه»؛ (تفسير نمودنِ آن بر خلاف آنچه ظاهر آن است). اين گونه تفسير نوعى تأويل نارواست؛ يعنى دگرگون ساختن كلام و برگرداندن آن به سوى ديگر است. اين گونه تحريف را «تحريف معنوى» گويند؛ زيرا در واقع، تحريف معنوى، دلالتِ لفظ را دگرگون مى سازد و از مسير خود منحرف مى كند.
در قرآن هر كجا واژه تحريف آمده همين معنا (تحريف معنوى) اراده شده است. «طبرسى» در تفسير آيه «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ»(3) مى گويد: «اى يفسّرونه على غير ما اُنزل و هو سوء التأويل(4)؛ (آن را بر خلاف آنچه خداوند اراده كرده تفسير مى كنند و آن بد تأويل كردن است). «زمخشرى» در تفسير آيه مى گويد: «أي يميلونها عن مواضعها»(5)؛ (لفظ را از موضع خود منحرف ساخته اند)؛ زيرا اگر لفظ طبق معناى واقعى ـ كه ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد ـ تفسير و تبيين نگردد، هر آينه از موضع اصلى خود منحرف شده است.
«شعرانى» ـ در حاشيه «مجمع البيان» ـ مى گويد: «مواضع لفظ همان معانى لفظ است؛ زيرا هر لفظ براى معنايى خاص وضع شده و اگر از آن موضع زايل گردد و به معناى ديگر، كه خواسته لفظ نباشد، تفسير شود، هرآينه آن لفظ از موضع خود منحرف شده است». «زمخشرى» در اين باره مى گويد: «الفاظ مواضعى دارند كه شايسته آنها است و آن عبارت است از معانى كه موضوع له الفاظ مى باشد و سزاوار است الفاظ در همان معانى استعمال شوند؛ لذا اگر از آن معانى دور شوند، وامانده و غريب خواهند بود».(6) از امام باقر(علیه السلام) روايت شده است كه فرمود: «آنان كه كتاب خدا را پشت سر انداخته اند، كسانى هستند كه حروف و الفاظ آن را استوار داشته و حدود و اَحكام آن را تحريف كرده اند».(7) يعنى به گونه ديگر تفسير و تأويل نموده اند.
تحريف در اصطلاح
تحريف در اصطلاح به هفت معنی آمده است:
1. تحريف در دلالت كلام يعنى تفسير و تأويل ناروا، به گونه اى كه لغت با تفسير هم آهنگ نبوده و وضع و قرينه اى برآن دلالت نداشته، صرفا طبق دلخواه تفسير و تأويل گرديده باشد. اين گونه تأويل غير مستند را تأويل باطل و تفسير به رأى مى شمرند. پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله) فرموده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»(8)؛ (هر كسى قرآن را به دلخواه خود تفسير كند، بايد جایگاه خود را در آتش مشخّص سازد).
2. ثبت آيه يا سوره در مُصحف برخلاف ترتيب نزول: درباره سوره ها اين گونه جابجايى صورت گرفته است؛ ولى در آيات احتمال آن بسيار ضعيف است.
3. اختلاف قرائت كه برخلاف قرائت مشهور باشد: اين كار از صدر اول تا قرن ها ادامه داشته است و كسانى از قُرّاء بر خلاف قرائت معروف قرائت مى كرده اند.
4. اختلاف در لهجه: هر يك از قبايل عرب لهجه مخصوص به خود داشتند و بر خلاف لهجه قريش قرآن را تلاوت مى كردند؛ در حالى كه قرآن به لهجه قريش نازل شده بود؛ البته پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله) اين اختلاف لهجه ها را اجازه فرمود. حديث «نَزَلَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» ناظر به اختلاف لهجه هاست.
5. تبديل كلمات: يعنى لفظى را از قرآن برداشتن و مرادف آن را جایگزين كردن. گويند «عبدالله بن مسعود» تعويض كلمات را جايز مى دانست به شرط آنكه به اصل معنا صدمه وارد نكند. لذا كلمه هاى سخت و دشوار قرآن را به كلمات سهل و آسان تر مبدّل مى كرد.
6. افزودن بر قرآن: از «ابن مسعود» روايت شده است كه برخى كلمات را به عنوان تفسير در خلال آيه مى آورد تا مراد آيه را روشن تر سازد، چنان كه در آيه تبليغ، جمله «إنّ عليا مولى المؤمنين» را زياد نموده و آيه را چنين مى خواند: «يا أَيَّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ ـ إن عليا مولى المؤمنين ـ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(9) و نيز «عجارده» (برخى از خوارج كه اتباع ابن عجردند) گمان داشتند كه سوره «يوسف» در قرآن افزوده شده است.(10)
7. كاستن از قرآن: برخى گمان برده اند قرآن بيش از اندازه موجود بوده است و از روى سهو و اشتباه و يا عمدا از آن كاسته شده است. بيشتر بحث پيرامون مسئله تحريف در همين جاست. آيا از قرآن چيزى كم شده است يا نه؟ به دليل برخى روايات اهل سنت ـ كه «حشويه»(11) آن را روايت كرده اند، و نيز رواياتى از شيعه ـ كه «اخباريون»(12) به آن دامن زده اند ـ مسئله كاستن از قرآن مطرح شده است؛ ولى اين موضوع مورد اجماع امت است كه هرگز بر قرآن چيزى افزوده نشده است.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.