پاسخ اجمالی:
كاربرد «فوقيّت» يا «في السماء» درباره پروردگار، يا «نُزُول» و «صُعُود» همگى جنبه معنوى و اعتبارى دارند، نه حقيقى و جهت داشتن؛ يعنى جهانى برتر و بالاتر از اين جهان خاكى است كه تمامى خيرات و بركات از آن سرازير مى شود. از اين رو براى آنكه به آن جهان روى كند، به خارج از محيط كره زمين روى مى كند، که لازمه آن روى كردن به طرف آسمان است؛ زيرا اين آسمان است كه بيرون و خارج از محيط زمين قرار دارد، و انسان بر اساس همين پندار به خارج از محيط خود توجه کرده و مسئله فوقيّت جایگاه الهى انتزاع می شود.
پاسخ تفصیلی:
كاربرد «فوقيّت» يا «في السماء» درباره پروردگار، يا «نُزُول» و «صُعُود» همگى جنبه معنوى و اعتبارى دارند، نه حقيقى و جهت داشتن؛ يعنى جهانى برتر و بالاتر از اين جهانِ خاكى است كه تمامى خيرات و بركات از آن جهان به خاكيان سرازير مى شود. جایگاه خدا ـ اگر بتوان براى او جایگاهى تصوّر نمود ـ در جهانى برتر و بالاتر از جهان خاكى است كه رحمت از سوى او سرازير مى شود، عمل صالح بندگان به سوى او صعودِ مرتبه پيدا مى كند، و گرنه خداوند در جهت خاصّى قرار نگرفته «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ»(1)؛ (پس به هر سو رو کنید، رو به خدا کرده اید). اين كه مرسوم شده بندگان، هنگام نيايش به درگاه احديّت و درخواست حاجت، رو به سوى آسمان كرده، دست هاى خود را به طرف بالا مى برند، رمزى است كه منشأ بركات را خارج از محيط دايره جهان خاكى نشان مى دهد. انسان خو گرفته است كه نياز خود را از جهانى ديگر و برتر از اين جهان خاكى درخواست و جستجو كند و چون خود را در اين كره خاكى مى بيند، طبيعتا جهان ديگر را بيرون از محيط كره زمين مى پندارد؛ از اين رو براى آنكه به آن جهان روى كند، به خارج از محيط كره زمين روى مى كند و لازمه روى كردن به خارج از محيط كره زمين، روى كردن به طرف آسمان است؛ زيرا اين آسمان است كه بيرون و خارج از محيط زمين قرار دارد. انسان در هر نقطه از زمين كه باشد، روى همين پندار به خارج از محيط خود توجه مى كند. از همين جا، مسئله فوقيّت جايگاه الهى و «فى السماء» بودنِ خدا انتزاع (اعتبار) شده است. لذا روى كردن به طرف بالا رمزى بيش نيست.(2)
«وَ إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(3)؛ (و هیچ چیز نیست، مگر آنکه خزاین آن نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازه معیّنى آن را نازل نمى کنیم). كه اين فرو فرستادن كنايه از تَنَزُّلِ از مقام رفيع جهان مافوق ماده است. تمام واژه هاى نزول و انزال و تنزيل كه در آيات به كار رفته(4) از همين مقوله است، و اما آياتى كه در آنها از آمد و رفت پروردگار «جاءَ رَبُّکَ»(5)، «يَأْتِيَهُمُ اللهُ»(6) سخن رفته، در تمامى اين آيات يك گونه مجاز (مجاز حذف) به كار رفته است، كه از متداول ترين انواع مجاز در استعمالات جارى عرب است؛ مثلا در همين آيه «وَ جاءَ رَبُّکَ» ـ كه به ظاهر، آمدن را به خدا نسبت داده ـ در تقدير «جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ» مى باشد؛ مانند «وَ اسْأَلِ الْقَرْيَةَ»(7) كه در تقدير «وَ اسْأَلْ أَهْلَ الْقَرْيَةِ» مى باشد. شاهد بر اين حذف يا تقدير، آيات ديگرى است كه در آنها تصريح شده: «فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ».(8)«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ».(9) خلاصه اين گونه اظهار و تقدير كه در يك جا اظهار و در جاى ديگر تقدير گرفته شود، در استعمالات قرآنى فراوان و همگون با استعمال متداول عرب مى باشد. در يك جا مي گويد: «أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ»(10) و در جاى ديگر: «أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّکَ».(11) همچنين در رابطه با «قبض ارواح» در سوره «زمر» آمده: «اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»(12) و در سوره «سجده» گويد: «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»(13)؛ زيرا آنجا كه مستقيما به خود نسبت مى دهد چون با دستور او است و آنجا كه به «ملک الموت» نسبت مى دهد چون با مباشرت وى انجام مى گيرد، گرچه با اذن و دستور پروردگار است. لذا اين گونه آيات، تعارضى با هم ندارند و از ديدگاه عرب ـ با توجّه به مسئله مجاز حذف و تقدير ـ مفهوم واقعى كلام روشن است.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.