پاسخ اجمالی:
مردم در تمامى دوره ها نسبت به قرائت شخصيّت هاى معروف و حفظ و پذيرش همه آنها اهتمام داشتند؛ لذا اجتهاد در انتخاب قرائت، مورد توجه مسلمانان قرار داشت. تا آنکه «ابن مجاهد» ظاهر گردید. وی که پایبند به تقلید از قرائت پیشينیان بود، تمام کوشش خود را برای سدّ باب اجتهاد در قرائت به کار برد. «ابومحمد مكّى بن ابى طالب» مى گويد: «كليه قرائت هاى هفت گانه جزئى از احرف سبعه است؛ اما اشتباه بزرگى است كه كسى تصور كند قرائت هر يك از اين قُرّاء سبعه يكى از احرف سبعه است؛ زیرا لازم می آید، هر قرائتى كه قُرّاء سبعه بدان تمسك نكرده باشند، متروك و مطرود باشد».
پاسخ تفصیلی:
در تمامى دوره ها مردم نسبت به قرائت شخصيّت هاى معروف و حفظ و تدوين و پذيرش همه آنها اهتمام مى ورزيدند. هم چنين مردم هر منطقه اى به قارى محلى و منطقه خود توجه بيشترى داشتند و هيچ كس اعم از عامّه و خاصّه بر اين سيره مستمر اعتراض نداشته است. بدين ترتيب اجتهاد و تحقيق قُرّاء در انتخاب و اختيار قرائت مورد توجه همه مسلمانان قرار داشت و مسلمانان در چارچوب شروط خاصى، قرائت را فرا گرفته و مى پذيرفتند. اين روش هميشگى در فراگيرى و آموزش قرائت تا اوايل قرن چهارم ادامه داشت، تا اينكه نابغه فرزانه بغداد، يعنى «ابن مجاهد» - كه در جذب قلوب مردم و نفوذ در ميان سران و مقامات دولتى ورزيدگى داشت - ظاهر گرديد. وى كرسى شيخ القُرّاء را به طور رسمى به خود اختصاص داد و عامّه مردم به او روى آوردند؛ ولى رقيبانى داشت كه برتر از وى بودند و در علوم قرآن سابقه اى بيشتر داشتند. آنان «ابن مجاهد» را به علت قلّت بضاعت علمى و كمى روايت از شيوخ و سفر نكردن در طلب علم و بى اطلاعى از فنون قرائت و انواع قرائت هاى منقول از ائمه بزرگ، تحقير مى كردند.
«المعافى ابوالفرج» مى گويد: «روزى نزد ابن شنبوذ رفتم. در مقابل وى انبوهى از كتاب قرار داشت. به من گفت: درِ كتابخانه را باز كنم، گشودم. در آن كتابخانه، قفسه هايى بود و در هر يك، كتاب هاى خاصّ يك فنّ و يك علم قرار داشت و من هيچ كتابى را برنداشتم و نگشودم، مگر اينكه ابن شنبوذ، آن را همانند سوره حمد از بر مى خواند». وى آن گاه گفت: «با اين حال، بازار داغ از آنِ ابن مجاهد است». «العلاف» نيز نقل كرده است كه از ابوطاهر پرسيدم: «ابوبكر ابن مجاهد و يا ابوالحسن ابن شنبوذ كدام افضل و برتر از ديگرى است؟» ابوطاهر گفت: «عقلِ ابن مجاهد بالاتر و بيشتر از علمش و علمِ ابن شنبوذ برتر و بيشتر از عقلش مى باشد!».(1)
«ابن الجزرى» گفته است: «همان طور كه در بين اقران و همگنان اتفاق مى افتاد، بين ابن مجاهد و ابن شنبوذ نيز اختلاف افتاد، تا آنجا كه ابن شنبوذ كسى را كه شاگردى ابن مجاهد را مى داشت به شاگردى نمى پذيرفت و مى گفت: اين شخص پاهاى خود را در راه كسب دانش به غبار نيالوده است». كنايه از آنكه رنج سفر در طلب علم را نبرده است.
«ابن مجاهد» بسيار خشك و غير قابل انعطاف و سخت پاى بند به تقليد از قرائت پيشينيان بود. «عبدالواحد بن ابى هاشم» مى گويد: «كسى از ابن مجاهد پرسيد: چرا شيخ قرائتى خاص اختيار نمى كند؟ او در پاسخ گفت: نياز ما در حفظ دستاوردهاى ائمه پيشين، بيش از آن است كه قرائتى اختيار كنيم تا پس از ما رواج يابد».(2) «ابن مجاهد» كسى است كه «ابن مقله» وزير را بر آن داشت كه «ابن شنبوذ»(3) و «ابن مقسم»(4) را احضار كند و هر يك از آن دو را در محضر جمعى از فقها به محاكمه بكشد تا مانع از اجتهاد و اختيار قرائت شود. دكتر «صبحى الصالح» مى گويد: «هر دو جلسه محاكمه به دستور شيخ القُرّاء [ابن مجاهد] تشكيل گرديد و او اولين كسى است كه قرائت هاى هفت گانه را جمع آورى كرد. «ابن مجاهد» قرائت را از «ابن شاذان رازى» فرا گرفت. «ابن مقسم» و «ابن شنبوذ» نيز از شاگردان «ابن شاذان» بودند؛ امّا اشتراك اين سه تن در استاد و اخذ قرائت از يك شيخ، مانع از تشدّد «ابن مجاهد» با دو هم رديف خود نگرديد».(5)
اعتراض «ابن شنبوذ» نسبت به اين روش «ابن مجاهد»(حصر قرائات در هفت قرائت) بسيار شديد بود. «ابن مقسم» نيز نسبت به سدّ باب انتخاب و اختيار قرائت شديدا اعتراض كرد و گفت: «همان طور كه «خلف بن هشام» و «ابى عبيد» و «ابن سعدان» مى توانستند قرائتى اختيار كنند و اين كار براى آنان جايز بود؛ ديگران نيز كه پس از آنان آمده اند، مى توانند به همان نحو عمل كنند».(6) ابن مجاهد تمام كوشش خود را براى سدّ باب اجتهاد در قرائت به كار برد و به طور نسبى توفيقى حاصل كرد؛ زيرا شرايط حاكم بر آن دورانِ تاريك و نابسامانِ جامعه اسلامى او را كمك كرد تا در خواسته هايش پيروز شود، و مخالفان خود را منزوى سازد. مسئله حصر قرائات در هفت قرائت از جمله كارهاى اوست و اگر ناهمگونى و نقصى در اين كار وجود دارد، بر عهده او است كه شتاب زده به چنين عمل خطيرى دست زد.
دكتر «صبحى صالح» مى گويد: «بيشترين سهم سرزنش اين عمل توهّم آفرين (كه تنها قرائت معتبر قرائت قرّاء سبعه است) متوجه ابن مجاهد است كه در رأس قرن سوم هجرى در بغداد، به جمع آورى هفت قرائت از هفت تن از ائمه مكّه و مدينه و بصره و كوفه و شام دست زد و تنها اينان به وثوق و امانت و دقّت در ضبط قرائت معروف شدند؛ در حالى كه اين عمل، ملاكى واقعى نداشته و صرفا يك تصادف و اتفاقى است؛ زيرا در بين ائمه قُرّاء افراد بسيار و قابل توجّهى هستند كه از قُرّاء سبعه برترند».(7)
آرى، به هنگامى كه دانشمندانى مانند: «ابوعبيد قاسم بن سلام» و «ابوجعفر طبرى» و «ابوحاتم سجستانى» و ديگران، كتاب هايى در فنّ قرائت نگاشته و فراهم مى ساختند، اصطلاح «قرائت هاى هفت گانه» مطرح نبود و چندان شهرتى نداشتند و آنان در تأليفات خود، قرائت هاى بيشترى را يادآور شده اند. اين عبارت «قرائت هاى هفت گانه» در اول قرن چهارم به دست ابن مجاهد كه احاطه اى بر روايات و در راه كسب علم سفرى نداشت(8) رواج يافت. در نتيجه مردم عوام تصوّر كردند كه منظور از «قرائت هاى سبعه» همان «احرف سبعه» است كه در حديث نبوى آمده است. از اين رو بزرگان و نقّادان، همگى سرزنش و ملامت تند خود را متوجه ابن مجاهد كردند؛ كه عمل او است كه اين تصوّر عاميانه را به وجود آورده و ايجاب كرده است تا عظمت و شؤون ائمه ديگر كه برتر و بالاتر از قُرّاء سبعه اند، ناچيز و بى ارزش جلوه كند!.
اعتراض به موضع «ابن مجاهد»
بسيارى از بزرگان شتاب زدگى و نا استوارى «ابن مجاهد» را در انتخاب قرائات سبع، شديدا مورد نكوهش قرار داده اند كه نمونه هايى از آن ذيلا نقل مى شود: امام «ابوالعباس احمد بن عمار مهدوى»؛ قارى و مفسّر قرآن، «ابن مجاهد» را سخت سرزنش مى كند و مى گويد: «بنيانگذار انحصار قرائت ها در هفت قرائت، عملى ناشايسته انجام داد و اين توهّم را بر عامّه كوته نظر آورد كه اين قرائت هاى هفت گانه، همان احرف سبعه است كه در حديث آمده است و شايد اگر او قرائت ها را در عددى زير عدد هفت و يا بيشتر قرار مى داد، اين اشكال و توهّم به وجود نمى آمد و شبهه از ميان مى رفت. علاوه بر اين، وى در مورد هر امامى به دو راوى اكتفا كرده و اين موجب شده كه اگر كسى قرائتى را بشنود كه ثالثى غير از آن دو نقل كرده باشد، نپذيرد و آن را باطل بداند. در حالى كه چه بسا اين قرائت مشهورتر و صحيح تر باشد و ممكن است كه نادانانى در اين مورد دچار مبالغه شوند و امر آنان به خطا و كفر بيانجامد».(9)
«ابوبكر ابن العربى» در همين زمينه گفته است: «تنها قرائت هاى هفت گانه نيست كه روا باشند تا اينكه گفته شود قرائت هاى ديگر مانند: قرائت ابوجعفر و شيبه و اعمش كه همانند قُرّاء سبعه و يا برتر از آنان بوده اند، غير مجاز است!». «جلال الدين سيوطى» پس از نقل اين مطلب از «ابن العربى»، مى گويد: «كسان ديگرى نيز اين سخن را گفته اند كه از جمله آنان: ابومحمد مكّى بن ابى طالب و ابوالعلاء همدانى و ديگر ائمه قُرّاء را مى توان نام برد».(10)
«اثيرالدين ابوحيان اندلسى» مى گويد: «در كتاب ابن مجاهد و كسانى كه از وى تبعيت كرده اند، تنها تعداد كمى از قرائت هاى مشهور آمده است. در مورد ابوعمرو بن العلاء، هفده راوى نام برده شده كه از وى نقل كرده اند؛ ولى در كتاب ابن مجاهد تنها به «اليزيدى» اكتفا شده است. ده كس از «اليزيدى» روايت كرده اند و ابن مجاهد تنها به السوسى و الدورى بسنده كرده است؛ در حالى كه اين دو بر ديگران مزيّتى ندارند و همه آنان در انضباط و استوارى و اخذ قرائت مشترك بوده اند و ما علتى براى اين كار نمى بينيم مگر اندك بودن دانش او!».(11)
امام استاد، «اسماعيل بن ابراهيم ابن القراب»، در اول كتاب خود به نام «الشافى» مى گويد: «تمسك به قرائت هاى هفت گانه و عدم تمسّك به ديگر قرائت ها، مبتنى بر هيچ سند و نصّ و روش و سنتى نيست؛ و فقط ناشى از اين است كه برخى از متأخران [منظور او ابن مجاهد است] كه به بيش از هفت قرائت آشنايى نداشته اند، كتابى به نام «السبعه» منتشر كرده كه فقط حاوى هفت قرائت است و به علت شهرت و معروفيت مؤلّف كتاب، عامّه مردم تصوّر كردند كه تمسك به قرائت هايى غير از اين قرائت هاى هفت گانه جايز نيست. افراد بسيار ديگرى پس از ابن مجاهد درباره قرائت، كتاب هايى تأليف كرده و براى هر امام از ائمه قُرّاء روايات بسيار و انواع اختلافات نقل كرده اند و هيچ كس نگفته است كه قرائت به موجب اين روايات، به جهت آنكه در كتاب ابن مجاهد نيامده است، جايز نيست».(12)
«ابوالحسن على بن محمد»(شيخ و استاد ابوشامه) مى گويد: «در اوايل قرن چهارم، ابوبكر ابن مجاهد كه رياست قرائت به وى منتهى گرديد و مقدّم بر مردم زمان خود بود، قرائت هايى را كه با رسم الخط مُصحف موافقت داشت، اختيار كرد و قُرّائى را كه قرائتشان شهرت داشت، برگزيد و با توجه به تعداد مُصحف هايى كه عثمان به مراكز مهم اسلامى فرستاده بود و با توجه به گفته پيامبر(صلی الله علیه و آله) كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ برآن شد كه هفت قارى و قرائت هاى آنان را انتخاب كند و آنان را ائمّه بلاد و مناطق مختلف به حساب آورد. بنابراين، ابن مجاهد اولين كسى است كه به اين هفت تن اكتفا كرده و كتابى پيرامون قرائت هاى آنان تأليف كرده است و مردم نيز در اين مورد از وى تبعيت كرده اند و هيچ كس در جمع آورى قرائت هاى اين هفت نفر، پيش از وى اين كار را نكرده است».(13)
«ابومحمد مكّى بن ابى طالب» نيز در همين زمينه مى گويد: «كليه اين قرائت هاى هفت گانه جزئى از «احرف سبعه» است كه قرآن بر آن مبنا نازل شده است؛ اما غلط و اشتباه بزرگى است كه كسى تصور كند كه قرائت هر يك از اين قُرّاء سبعه يكى از احرف سبعه است؛ زيرا نتيجه اين اعتقاد اين است كه هر قرائتى را كه قُرّاء سبعه بدان تمسك نكرده باشند، متروك و مطرود باشد». وى اضافه مى كند كه ائمّه در كتاب هاى خود بيش از هفتاد تن كسانى را ياد كرده اند كه داراى مقامى بالاتر و شأنى عظيم تر از اين هفت تن بوده اند. علاوه بر آن كه گروهى از دانشمندان از ذكر برخى از اين قُرّاء سبعه در كتاب هاى قرائت خود، خوددارى كرده و آنان را كنار گذارده اند. في المثل ابوحاتم و دانشمندان ديگر، حمزه و كسائى و ابن عامر را در كتاب خود ذكر نكرده و در حدود بيست تن از ائمه قُرّاء را كه برتر از قُرّاء سبعه بوده اند، ذكر نموده اند. هم چنين «طبرى» در كتاب «قرائات» خود علاوه بر قُرّاء سبعه، از 15 تن ديگر نام مى برد. ابوعبيد و اسماعيل قاضى نيز به همين نحو عمل كرده اند. او مى گويد: «بنابراين، چگونه روا باشد كه كسى گمان كند قرائت هاى اين هفت تن از متأخرين همان «أحرف سبعه» است؟ اين اشتباهى بزرگ است. آيا اين ادعا بر نصّى از پيامبر(صلی الله علیه و آله) مبتنى است يا مبناى ديگرى دارد؟! و چگونه قابل قبول است كه كسائى در ايام مأمون همين ديروز به قُرّاء سبعه ملحق شود؛ در حالي كه هفتمين نفر از قُرّاء سبعه يعقوب حضرمى بوده است و ابن مجاهد، در حوالى سال سيصد، كسائى را به جاى يعقوب تعيين كرد!». وى سخن در اين زمينه را به درازا كشانده كه به همين اندازه اكتفاء مى شود.(14)
حافظ «ابن الجزرى» مى گويد: «از بعضى كه دانشى ندارند شنيده ام كه قرائت هاى صحيح همان هاست كه از قُرّاء سبعه است؛ بلكه بسيارى از جهّال و نادانان برآنند كه قرائت هاى صحيح همان است كه در «الشاطبى» و «التيسير» آمده است. حتى برخى قرائت هايى را كه در دو كتاب مذكور نيامده و يا از قُرّاء سبعه نيست، شاذّ و خلاف قاعده مى دانند؛ در حالى كه چه بسيار قرائت هايى كه در دو كتاب يادشده نيامده و يا از قُرّاء سبعه نيست؛ ولى صحيح تر از قرائت هايى است كه در اين دو كتاب آمده و يا از قُرّاء سبعه است. اين شبهه از آنجا نشأت گرفته كه گمان برده اند قرائت هاى هفت گانه همان «أحرف سبعه» است كه در حديث بدان اشاره شده!». وى اضافه مى كند: «گروه زيادى از ائمه پيشين، عمل ابن مجاهد را مبنى بر اكتفاء به هفت تن از قُرّاء مورد نكوهش قرار داده و در اين مورد به او نسبت خطا داده و گفته اند: اگر عددى كمتر از عدد هفت و يا بيشتر انتخاب مى نمود و يا مقصود خود را به وضوح بيان مى كرد، نادانان از اين شبهه رهايى مى يافتند».(15)
«جلال الدين سيوطى» گويد: «بزرگان پيشين نسبت به كسانى كه گمان كرده اند كه قرائت هاى معروف همان است كه در كتاب هايى مانند التيسير و الشاطبيه آمده كاملاً اعتراض دارند و آخرين كسى كه به آن تصريح نموده، شيخ تقى الدين سبكى است».(16) اين بود اعتراضات بزرگان فنّ نسبت به ابن مجاهد، درباره حصر قرائات در سبعه، كارى كه ديگران نكرده بودند؛ ولى آيا اين اعتراضات تأثيرى داشته است؟!
بررسى آثار موجود نشان مى دهد كه طبقه عامّه از آغاز قرن چهارم، همان رويّه اوليّه را ادامه داده و به پيروى تقليد گونه محض، به همان قُرّاء سبعه اكتفا كرده اند؛ اما علما و دانشمندان كه در زمان هاى بعد آمده اند، به رعايت بى طرفى و اتخاذ روشى بر خلاف نظر عامّه قادر نبوده اند؛ و عملاً هماهنگ و همراه با عامّه در سرازيرى مسيل حركت كرده اند. نمونه اين دانشمندان، ابو محمد مكّي(متوفاى 437) است كه سرسخت ترين مخالفانِ انحصار قرائات به هفت قرائت است. مع الوصف كتاب خود را به نام «الكشف عن وجوه القراءات السبع» به قرائت هاى سبعه اختصاص داده است. ديگرى «ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى»(متوفاى 444) است كه كتاب خود را به نام «التيسير» منحصرا پيرامون قرائت هاى هفت گانه نگاشته است. نمونه ديگر «ابو عبدالله، محمد بن شريح اشبيلى» است كه به سال 476 وفات يافته و در كتاب خود به نام «الكافى» تنها درباره قرائت هاى هفت گانه و روات آن بحث كرده است. هم چنين «ابوحفص بن عمر بن القاسم انصارى اندلسى» كتاب خود را به نام «المكرر» به قرائت هاى سبعه منحصر كرده است. «ابومحمد قاسم بن فيره شاطبى»(متوفاى 590) قصيده اى به نام «حرز الأماني و وجه التهاني» درباره قرائت هاى سبعه سروده و همان گونه كه عامّه به تقليد از ابن مجاهد معتقدند، براى هر قارى دو راوى ذكر نموده است. مؤلّفان ديگرى نيز تأليفاتى به همين نحو به نگارش درآورده اند و همه آنان قرائت ها را در عدد هفت منحصر كرده اند.
تنها برخى از متأخران سه تن را به هفت قارى معروف اضافه كرده و به پيروى از ابن مجاهد براى هر يك از آن سه، دو راوى بر شمرده اند. از جمله اينان: «شمسالدين ابوالخير ابن الجزرى» است كه به سال 833 در گذشته است. وى كتابى در دو جلد به نام «النشر في القراءات العشر» تأليف كرده و پس از آن كتابى ديگر به نام «التحبير في قرائات الأئمّة العشرة» تأليف كرده و قصيده اى نيز به نام «طيبة النشر في القراءات العشر» سروده كه به همين نمط است. پس از ابن الجزرى تا عصر اخير، همه مؤلفان كتب قرائات از وى پيروى كرده اند؛ كه از آن جمله نويسنده معاصر، «محمد سالم محيسن» كتابى به نام «المهذب في القراءات العشر» تأليف كرده است. برخى نيز چهار قارى از قُرّاء شواذ را بر اين قُرّاء ده گانه اضافه كرده اند، تا قَُرّاء مورد اعتماد (به عقيده آنان) به چهارده تن برسند. كتاب «اتحاف فضلاء البشر في القراءات الأربعة عشر» تأليف احمد بن محمد دمياطى (متوفاى 1117) مبتنى بر همين اساس اِبداعى و نوآورى است.(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.