پاسخ اجمالی:
استوارترين دليلى كه ما را بر عدم اعتراف ائمه پيشين به تواتر قرائت ها راهبرى مى كند، مخالفت آنان با بسيارى از قُرّاء معروف و حتى «قُرّاء سبعه» است. چگونه يك مسلمان محافظه كار جرأت مى كند قرائت متواتر از پيامبر(ص) را مورد انكار قرار دهد و حال آنکه «احمد بن حنبل» با بسيارى از قرائت هاى «حمزه» مخالفت مى نمود و خواندن نماز با امام جماعتى كه حمد و سوره را به قرائت «حمزه» مى خواند ناپسند می دانست. بنابراین اگر قرائت «حمزه» و سایر قرائت ها به تواتر از پيامبر(ص) نقل شده باشد، چه كسى مى تواند آن را ناپسند بداند؟
پاسخ تفصیلی:
استوارترين دليلى كه ما را بر عدم اعتراف ائمه پيشين به تواتر قرائت ها راهبرى مى كند، مخالفت آنان با بسيارى از قُرّاء معروف و حتى «قُرّاء سبعه» است. چگونه يك مسلمانِ محافظه كار جرأت مى كند قرائتِ متواتر از پيامبر(صلی الله علیه و آله) را مورد انكار قرار دهد؟
امام «احمد بن حنبل» با بسيارى از قرائت هاى «حمزه» مخالفت مى نمود و از خواندن نماز با امام جماعتى كه حمد و سوره را به قرائت «حمزه» مى خواند پسند نداشت. اگر قرائت «حمزه» - كه يكى از «قرّاء سبعه» است - متواتر از پيامبر(صلی الله علیه و آله) باشد و پيامبر(ص) به همين نحو قرائت كرده و به تواتر قطعى به «حمزه» رسيده است، چه كسى مى تواند آن را ناپسند بداند؟ «ابوبكر بن عياش» مى گفت: «از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است». «ابن دريد» مى گويد: «من علاقه مند بودم كه قرائت حمزه را در كوفه ممنوع كنم». «ابن المهدى» گفته است: «اگر من قدرت داشتم بدن كسانى را كه قرآن را بر وفق قرائت حمزه مى خوانند، داغ مى كردم». «يزيد بن هارون» نيز نسبت به قرائت «حمزه»، كراهت شديدى داشت.(1)
دانشمندانِ نحو و ادب در مورد غلط بودن بسيارى از قرائت هاى قُرّاء بزرگ سخنانى دارند. «مُبَرّد» با قرائت «حمزه» كه «الأَرْحام» را مجرور و «مُصرخى» را به كسر ياء خوانده مخالفت كرده است. «ابن عصفور»، قرائت «ابن عامر» را كه آيه: «قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ»(2) را به رفع «قتل» و نصب «أولادهم» و جرّ «شركاؤهم» خوانده است، مخالف قواعد مى داند.(3) «فارسى» نيز قرائت «ابن عامر» را نسبت به «ارجئه» غلط تلقى كرده است(4)، كه در اين باره در کتاب «التمهید» به تفصيل سخن گفته شده است.(5)
آيا مسلمانى جرأت مى كند با قِرائتى كه متواتر از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) است مخالفت ورزد و يا نسبت غلط بدهد؟! هرگز چنين نيست. اينان با قرائت متواتر از پيامبر(ص) مخالفت نكرده اند؛ بلكه با آنچه كه به خود قُرّاء منسوب است مخالفت ورزيده اند. اينان گاه علتِ مخالفت خود را بيان كرده اند و اين خود نشان مى دهد كه مخالفتِ آنان با خطاها و اشتباهاتِ قاريان است. «ابوالعباس مبرّد» با قرائت اهل مدينه كه كلمه «اطهر» در آيه «هَٰؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»(6) را منصوب مى خوانده اند، مخالفت كرده و در علت مخالفت خود مى گويد: «اين قرائت ابن مروان است كه در دانش و ادب عربى آگاهى نداشته است».(7) البته از اين قبيل نمونه ها بسيار است.
«ابن قتيبه»، در فصلى از كتاب خود، نمونه هايى از خطاها و غلط هاى قُرّاء معروف را، از جمله «حمزه» و «نافع» - كه از «قُرّاء سبعه» هستند - جمع آورى كرده و مى گويد: «كمتر كسى از اين طبقه است كه دچار غلط و اشتباه نشده باشد».(8) چنان كه «محمد عضيمه» بسيارى از اشتباهات و خطاهاى نحويان را كه برخى از آنان نيز قارى بوده اند، در اين زمينه جمع آورى كرده و آنان را به ضعف درك و شناختِ كم متهم كرده است. از «ابن جنّي» نقل مى كند كه وى در كتاب خود به نام «الخصائص» به طور كلى، قُرّاء را به ضعف درايت(9) و در كتاب ديگر خود به نام «المنصف» آنان را به داشتنِ اشتباهات و خطاها وصف مى كند(10)؛ زيرا آنان مبنايى براى قياس ندارند.(11)
در كتاب «المرشد الوجيز» بابى است پيرامون ايرادات ارباب لغت و ادب(12) بر برخى از قرائت هاى قُرّاء كه از جمله آنها موارد زير است:
1. ايراد بر «البزىّ» كه در 31 مورد از قرآن، «تاءِ» اولِ افعال مستقبل را در حال وصل، مشدّد خوانده است، مانند: «وَ لَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ».(13)
2. ايراد بر «ابوعمرو» در مورد ادغام؛ وى اگر دو حرف همانند را كه در دو كلمه مجاور يكديگر قرار گيرند، اعم از آنكه ماقبل آن ساكن باشد و يا متحرّك، ادغام مى كند؛ مانند: «شَهْرُ رَمَضانَ»(14) و «ذاتِ الشَّوكَةِ تَكُونُ».(15)
3. ايراد بر «حمزه» در مورد قرائت «فَمَا اسْطَاعُوا»(16) كه آن را به صورت «فما اسطاعوا» به تشديد «طاء» خوانده است، يعنى «تاء» را در «طاء» ادغام كرده است.(17) در اين باب از اين قبيل خطاهاى قُرّاء بسيار آورده شده و آنان را به توهّم و ضعف درايت وصف كرده است.(18)
ايرادهاى عامّه مردم بر بسيارى از قرائت هاى هفت گانه نيز قابل ذكر است. چه بسا اعتراضات عامّه مردم، قُرّاء را بر آن مى داشت تا از قرائتِ مورد نظرِ خود عدول كرده و قرائتِ مورد قبولِ آنان را بپذيرند و اين خود دليل بر آن است كه آنان قرائتى را كه پذيرفته بودند از روى اجتهادِ خودشان بوده است!
از جمله اعتراض مردم بر «كسائى» است. طبق نقل «ابن اثير» در «نهايه»، سالى كه «مهدى» خليفه عبّاسى به حجّ رفت، در مدينه به «كسائى» گفت: كه امامتِ جماعت را به عهده گيرد. او در نماز، «نبىّ» را با اشباع و توليدِ همزه قرائت كرد.(19) مردم به او اعتراض كردند كه در مسجد پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را اين چنين مى خوانى، در حالى كه قريش اين قرائت را نپذيرفته است، چنان كه مردى پيامبر(ص) را به عنوان «يا نَبيءَ الله» خطاب كرد و پيامبر(ص) او را نهى كرد و گفت: «ما جماعت قريش، نبى را با اشباع همزه نمي خوانيم»(20) و در روايت ديگر آمده كه پيامبر(ص) گفت: «نام مرا به اين گونه تلفّظ نكنيد».(21)
«ابن مجاهد» گويد: «قنبل[يكى از راويان ابن كثير] براى من نقل كرد كه «القواس» در سال 237 به وى گفت: با «البزّى»(يكى ديگر از راويان ابن كثير) ملاقات كن و به او بگو كه تو «وَ مَا هُوَ بِمَيِّتٍ»(22) را مُخفّف مى خوانى؛ در حالى كه با قرائت ما منطبق نيست. وى اين موضوع را با «البزّى» در ميان مى گذارد و او نيز از اين قرائت باز مى گردد».(23) اگر «بزّى» اين قرائت را به اجتهاد خود نپذيرفته؛ بلكه متواترا از پيامبر(ص) دريافت كرده بود، بازگشتِ وى از آن معقول نبود و نيز اعتراض بر او مورد نداشت.
هم او [ابن مجاهد] نقل مى كند كه «محمد بن صالح» مي گويد: «شنيدم مردى به ابوعمرو ابن العلاء مى گفت: كلمه «لا يعذّب» از آيه «فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَ لَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»(24) را چگونه مى خوانى؟ وى گفت: آن را به كسر ذال مشدّد قرائت مى كنم. آن مرد گفت: چرا؟ در حالى كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده وى آن را به فتح ذال مى خوانده است. ابوعمرو به او گفت: اگر كسى بگويد من از پيامبر(ص) قرائتى را شنيده ام، آن را نمى پذيرم، آيا مى دانى چرا؟ زيرا گفته كسى را كه بر خلاف قرائت عامّه مردم است، باور ندارم و گفته يك فرد، مورد شك و ترديد است».(25) سخن «ابوعمرو» در اينجا قابل ملاحظه است تا چگونه بر آنچه عامّه مسلمانان پذيرفته اند، اعتماد مى كند و نقل واحد را ردّ مى كند و مورد توجه قرار نمى دهد؛ در حالى كه «كسائى» از «قُرّاء سبعه» و «يعقوب» از «قُرّاء عشره» و «حسن» از «قُرّاء اربعه»، «لَا يُعَذَّب» را به فتح ذال مشدّد خوانده اند.(26)
آيا معقول است كه روايت متواترى وجود داشته باشد و در اختيار «كسائى» - كه در آخر قرن دوّم مى زيسته - قرار گيرد و «ابوعمرو» - كه در آغاز اين قرن زندگى مي كرده است - از آن بى خبر باشد؟! «ابن جزرى» معتقد است: «برخى از قرائت هايى را كه شخص مورد وثوقى نقل كرده است، اگر با توجه به قواعد عربى قابل توجيه نباشد، قابل قبول نيست گرچه با رسم الخط مُصحف منطبق باشد. چنين قرائتى قطعا ناشى از اشتباه و فراموشى و عدم ضبط صحيح آن است. اين بر اهل تحقيق و حافظانِ درستكار پوشيده نيست گرچه اندك است و شايد يافت نشود».
گويد: «برخى، روايت خارجه را از نافع در مورد «معائش» با همزه، از اين قبيل دانسته اند. روايت «ابن بكار» از «ايوب» از «يحيى» و از «ابن عامر» درباره «أَدْرِي أَ قَرِيبٌ»(27) به فتح ياء و اثبات همزه نيز از همين قبيل است، و روايت «ابوعلى عطار» از «عباس» از «ابوعمرو» درباره «سِحْرَانِ تَظَاهَرا»(28) به تشديد ظاء نيز اين چنين است، و نيز آنچه را كه برخى از شارحان شاطبيّه درباره وقف «حمزه» نقل كرده اند، در مورد «اسمايهم» و «اوليک» (با ياء) و يا مانند «شركاوهم» و «احبّاوه» (با واو) و مثل «بداكم» و «اخاه»(29) (با الف) از همين مقوله است. نيز قرائت «را» به جاى «رأى» و «ترا» به جاى «تراءى» و «اشمزت» به جاى «اشمأزت» و «فادارتم» به جاى «فادّارأتم» كه آنها را «تخفيف رسمى» مى نامند، در زبان عرب وجهى ندارند». «ابن جزرى» اضافه مى كند: «اين موارد ولو آنكه از شخص موثّقى هم نقل شده باشد، قابل قبول نيست؛ زيرا وجهى براى صحّت آن وجود ندارد».(30) بنابراين بايد گفت: اين گفتار قوى ترين دليل بر آن است كه قرائت هاى هفت گانه به تواتر از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل نشده است وگرنه ردّ آن هرگز جايز نبود و مى بايست بدون چون و چرا آن را پذيرفت.(31)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.