پاسخ اجمالی:
گروهی بر این باورند كه شکل فعلی رسم الخط قرآن به دستور خاصّ پيامبر(ص) بوده و نويسندگان اوليه دخالتى در نحوه نوشتن كلمات نداشته اند و در پس اين ناهنجارى هاى نوشتارى، سرّى پنهان و حكمتى نهفته است كه جز خدا، كسى از آن آگاه نيست؛ اما دكتر «صبحى صالح» مى گويد: «ترديدى نيست كه اين مطالب، غلوّ و مبالغه اى است درباره تقديس رسم الخط مُصحف عثمانى و تكلّفى است كه مافوق آن تصور نمى شود؛ زيرا از منطق به دور است كه رسم الخط را امرى توقيفى و با دستور پيامبر(ص) بدانيم و يا تصور كنيم كه مشتمل بر اسرار است».
پاسخ تفصیلی:
برخى از كسانى كه به آداب و رسوم گذشته سخت پايبندند، تصور كرده اند كه رسم الخط مُصحف به دستور خاصّ پيامبر(صلّی الله علیه و آله) به همين گونه و شكل فعلى تدوين شده است و نويسندگانِ اوليه دخالتى در نحوه نوشتن كلمات نداشته اند و در پس اين ناهنجارى هاى نوشتارى، سرّى پنهان و حكمتى نهفته است كه جز خدا، كسى از آن آگاه نيست.
«ابن المبارك» از شيخ و استاد خود، «عبدالعزيز الدّباغ» نقل مى كند كه او گفته است: «رسم الخطِ قرآن، سرّى از اسرار خداوند است و تعيين آن از پيامبر(صلی الله علیه و آله) است. آن حضرت دستور داده است كه قرآن را به اين شكل بنويسند و نويسندگان برآن چه از پيامبر(ص) شنيده اند، هيچ نيفزوده اند و از آن هم چيزى نكاسته اند ... گويد: ... صحابه و ديگران به اندازه سر مويى در رسم الخطِ مُصحف دخالت نداشته اند و آن، صرفا توقيفى و تعيين شده از جانب پيامبر(ص) است. اوست كه فرموده به اين شكل تدوين شود؛ جايى با الف زايد و جايى بدون الف، آن را بنويسند؛ زيرا اينها اسرارى است كه عقل ها بدان راه نمى برد و سرّى از اسرار خداست كه خاصِّ كتابِ عزيز اوست؛ نه ديگر كتاب هاى آسمانى. همان گونه كه نظمِ قرآن، معجزه است، رسم الخط آن نيز معجزه مى باشد. عقل ها چگونه به سرِّ آوردنِ الف در «مائة» و حذف آن از «فئة» و اضافه كردنِ «ياء» به «بأيد» و «بأيّكم» و نوشتن آنها به صورت «بأييد» و «بأييكم» پى مى برد و يا چگونه مى توان فهميد كه چرا در كلمه «سعوا» در سوره «حجّ» با الف نوشته مى شود؛ ولى همين كلمه در سوره «سبأ» بدون الف «سعو» نوشته مى شود. باز چرا كلمه «عَتَوْا» در هر جا كه باشد با اضافه الف و تنها در سوره «فرقان»، بدون الف و به صورت «عَتَوْ» نوشته مى شود؟ و از همين قبيل است سرّ زيادتِ الف در «آمنوا» و حذف آن از «باؤ» و «جاؤ» و «تَبوّؤ» و «فاؤ» در سوره «بقره». تمام اينها اسرارِ الهى و اغراضِ حكمت آميز پيامبر(ص) است كه بر مردم پوشيده مى باشد؛ زيرا اينها اسرار باطنى است كه جز از طريق موهبت الهى، قابل درك نيست و مانند الفاظ و حروف مقطعه اى است كه در اوايل سُوَر است و داراى اسرارى بزرگ و معانى بسيارى است كه بيشترِ مردم بدان اسرار پى نمى برند و چيزى از معانى الهى كه بدانها اشاره شده، درك نمى كنند و رسم الخطى كه در قرآن به كار رفته از همين قبيل است».(1)
برخى تلاش كرده اند تا اسرار اين نحو از رسم الخط را كشف كنند. لذا با تكلّفِ آشكار اظهار نظرهايى كرده اند. مثلا تصور كرده اند كه زيادت الف در «لاَذْبَحَنَّهُ» دلالت بر آن دارد كه ذبح واقع نشده است، و زيادت «يا» در «وَ السَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْيْدٍ»(2) براى اشاره به تعظيم قدرت الهى است كه به وسيله آن، آسمان را بنا نهاده است و با هيچ قدرت و نيروى ديگر مشابهت ندارد و اين به مقتضاى اين قاعده معروف است كه «زيادةُ الْمَبَانِي تَدُلُّ عَلَى زِيادَةِ الْمَعَانِي».(3)
«ابوالعباس مراكشى» معروف به «ابن البناء»(متوفاى 721) در كتاب خود «عنوان الدليل في مرسوم التنزيل» به تفصيل در اين زمينه توضيح داده است. او تشريح كرده كه وضعيت اين حروف در خط، بر حسب اختلاف و چگونگى معانى كلمات است كه از اسرار و حكمت هاى پنهانى حكايت دارد. از جمله اين حكمت ها توجه به عوالمِ غيب و شهود و مراتبِ وجود و مقامات است. در ذيل گزيده اى از گفته هاى او را مى آوريم كه نشان دهنده ميزان غلوّ و مبالغه او درباره رسم الخط مي باشد:
1. اضافه كردن الف در «لاَذْبَحَنَّهُ» براى توجّه دادن به اين معنا است كه ذبح از عذابى كه در صدر آيه ذكر شده شديدتر است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ».(4)
2. الف در «يرجوا» و «يدعوا» اضافه شده است تا بر آن دلالت كند كه فعل به علت در برداشتن ضمير فاعل، از اسم سنگين تر است. از اين رو وقتى فعل را خفيف و سبك به حساب مى آورند، هرچند كه جمع باشد، الف آن حذف مى شود. مانند «وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ»(5)؛ (و کسانى که سعى در [تکذیب] آیات ما داشتند و گمان کردند مى توانند از حوزه قدرت ما بگریزند، [و به اراده حتمى ما غالب شوند])؛ زيرا سعى در اينجا سعى باطل است و ثبوتى در عالَم وجود ندارد.
3. در آيه «كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»(6)؛ (همچون مروارید [در صدف] پنهان)، الف بعد از همزه اضافه شده است تا بر سفيدى و جلاى آن نسبت به مرواريدِ غير مكنون و غير پوشيده دلالت داشته باشد، لذا در آيه «کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ»(7)؛ (همچون مرواریدهاى پوشیده) الف اضافه نشده است.
4. الف در «مائة» اضافه شده؛ ولى در «فِئَة» نيامده است؛ زيرا «مائة» مشتمل بر كثرت از نظر دو رتبه آحاد و عشرات است.
5. در آيه «وَ جِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»(8)؛ (و در آن روز، جهنّم را حاضر مى کنند) الف اضافه شده و به صورت «وَ جاىءَ يَوْمَئِذٍ» نوشته شده تا دليل بر آن باشد كه اين مجيء و آمدن، آشكار است.
6. در «سَأُوْرِيكُمْ آيَاتِي»(9)؛ (بزودى آیاتم را به شما نشان خواهم داد!). واو اضافه شده است تا بر آن دلالت كند كه عالَم وجود در بالاترين مرتبه وضوح است.
7. در آيه «وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْيْدٍ»(10)؛ (و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم) يا اضافه شده است تا تفاوت آن را با «الأيدى» كه جمع «يد» است، نشان دهد؛ زيرا منظور در آيه، يَدِ به معناى دَست نيست؛ بلكه منظور قدرت و قوّتى است كه خداوند به وسيله آن آسمان را بنا كرده است. اين قدرت و قوّت براى ثبوت در وجود، سزاوارتر از «الايدى» جمع «يد» است و به همين مناسبت «يا» به آن اضافه شده است.
8. واو از آيه «سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ»(11)؛ (ما هم بزودى مأموران دوزخ را صدا مى زنیم [تا او را به دوزخ افکنند]!) ساقط شده براى اينكه در آن سرعت فعل و اجابت شعله جهنّم و شدّت عمل، مقصود است.
9. واو از «وَ يَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ»(12)؛ (انسان [بر اثر شتابزدگى]، بدیها را طلب مى کند) حذف شده تا بر آن دلالت كند كه انجام كار بد و شرّ براى انسان آسان است و انسان در انجام شرّ سرعت به كار مى برد، همچنان كه در انجام كار خير سستى مى ورزد.
10. در سوره «بقره» آيه 247 كلمه «بَسْطَة» با سين و در آيه 69 از سوره «اعراف» با صاد نوشته شده است؛ زيرا با سين به معناى سعه جزئى و با صاد به معناى سعه كلى است.(13)
دكتر «صبحى صالح» در اين زمينه مى گويد: «ترديدى نيست كه اين مطالب، غلوّ و مبالغه اى است درباره تقديس رسم الخط مُصحف عثمانى و تكلّفى است كه مافوق آن تصور نمى شود؛ زيرا از منطق دور است كه رسم الخط را امرى توقيفى و با دستور پيامبر(صلی الله علیه و آله) بدانيم و يا تصور كنيم كه مشتمل بر اسرارى است؛ همان گونه كه فواتحِ برخى از سُوَر داراى اسرار است. هيچ موردى براى مقايسه رسم الخط با حروف مقطعه اوايل سُوَر كه قرآن بودنِ آنها به تواتر ثابت است، وجود ندارد. اينها اصطلاحاتى است كه نويسندگانِ آن زمان منظور كرده اند و عثمان نيز با اين اصطلاحات موافقت كرده است».(14)
علّامه «ابن خلدون» مىگويد: «برخى از افراد ناآگاه گمان كرده اند كه صحابه صنعت خط را به خوبى و به طور كامل مى دانسته اند و برخى از نوشته هاى آنان كه مخالف قواعد است، از روى حكمت و علّتى بوده است. اينان در مورد زيادت الف در «لأَاذْبَحَنَّهُ» مى گويند براى توجه به عدم وقوع ذبح است و در زيادت يا در «بأييد» معتقدند كه به منظور جلب توجه بر كمال قدرت الهى است. و از اين قبيل مطالب كه هيچ اصلى ندارد، جز گفتارى بدون دليل كه قابل توجيه نيست».(15)
عجيب تر آنكه «محمد طاهر الكردى»، در آستانه قرن پانزدهم هجرى، به قهقرا بازگشته و درباره رسم الخط مُصحف عثمانى، به مبالغه و غُلوّي فاحش دچار گرديده و پس از بيان برخى از ناهنجارى هاى رسم الخط عثمانى و تناقضات موجود در آن گفته است: «بر ماست كه بدانيم چرا نويسندگان اوّليه مُصحف، قواعد صحيح كتابت را رعايت نكرده و چرا در نوشتن مُصحف روش واحدى را در پيش نگرفته اند؟ اين سؤالى است كه بايد كسانى كه به امر عثمان، مُصحف را نوشتند، پاسخ گويند. اما آنان در خاك آرميده اند و از اين رو دانشمندان گفته اند: رسم الخط مُصحف، سرّى از اسرار است كه هيچ كس از آن آگاه نيست ... . گويد: گمان سهو و خطا و جهل به اصول كتابت درباره آنان به خود راه ندهيد كه اين، خيال باطلى است. ما اعتقاد قطعى داريم كه صحابه قواعد املا و كتابت را آن گونه كه بايد مى دانسته اند و ما بر اين گفته سه دليل استوار داريم:
اوّل: علّامه آلوسى در تفسير خود، به نام «روح المعانى» مى گويد ظاهرا صحابه رسم الخط را به خوبى مى دانسته و به قواعد كتابت آگاه بوده اند؛ جز اينكه آنان در برخى از موارد، به عمد و از روى حكمت و فلسفه اى، بر خلاف اين قواعد چيزى نوشته اند.
دوم: آنان با پادشاهان و اميران مكاتبه مى كردند و ناچار بايد كتابت را به خوبى دانسته باشند.
سوم: در عهد عثمان بيش از يك ربع قرن از اشتغال مردم جزيرة العرب به امر كتابت و نوشتن گذشته بود. آيا معقول است كه صحابه در اين مدت طولانى، كتابت را به درستى فرا نگرفته باشند؟».(16)
گفته علّامه «ابن خلدون» كه «به خيالبافي هاى اين ناآگاهان توجه نكنيد» ما را از دادن پاسخ به اين قبيل بيهوده گويي ها بى نياز مى كند. ابن خطيب در ردّ اين گونه گمان هاى بى پايه بيانى مفصل دارد كه خلاصه اى از آن را نقل مى كنيم: گويد: جعبرى در ضمن سخن خود درباره ناهنجارى هاى مُصحف مى گويد: «بزرگ ترين فايده آن، اين است كه مانعِ اهلِ كتاب از قرائتِ مستقيمِ قرآن است».
ابن خطيب اضافه مى كند: «يكى از بزرگان قُرّاء سخنى اين چنين بى اساس مى گويد و با چنين سخنى، طرفداران لزوم وجود اغلاط در قرآن را تأييد مى كنند؛ در حالى كه بطلان و بى پايگى اين سخن، روشن است و در قرآن آيات بسيارى است كه طرف خطابِ آن، اهل كتابند و آنان را به سوى ايمان مى خواند. بنابراين چگونه آنان از تلاوت قرآن منع مي شوند؟!». او سپس مى گويد: «زشت ترين گفتارى كه ممكن است، انسانى با عقل سالم و شناخت صحيح بگويد؛ گفتار صباغ است كه: «فوائد اين رسم الخط بسيار و اسرار آن متعدد است. از جمله عدم امكان تلاوت آن، به جز با تعليم و فراگيرى از استاد است. شأن هر دانش نفيس و با ارزشى آن است كه از دسترس عمومى محفوظ باشد».
ابن خطيب در جواب اين گفتار مى گويد: «وامصيبتا! آيا قرآن نيز همانند لگاريتم، طلسم، رمل، اُسطرلاب، نجوم و علومى از اين قبيل است كه تصور مى كنند نفاست[نفيس بودنِ] آنها در اسرارى است كه در آنها نهفته و جز با كوشش و تلاش بسيار و پس از گذشت زمانى دراز نتوان بدان دست يافت؟ خداوند مى گويد: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ»(17)؛ (ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم) ولى شما مى گوييد كه قرآن از دسترس مردم به دور باشد! بسى تصورى باطل و سخنى بى پايه و ساختگى است! آيا مُصحف براى خواندن نوشته شده است و يا براى اين كه رمز و طلسم باشد و تنها قرّاء بتوانند آن را بخوانند و به هر كس كه به آنان پول مى دهد و خود را در اختيارشان قرار دهد بياموزند و كسانى را كه مال و موقعيتى ندارند از آموختن آن محروم كنند؟». ابن خطيب اضافه مى كند كه: «بسيارى از اهل علم و ادب را ديده و خود شنيده است كه به علت آشنا نبودن به اين رسم الخط عجيب و غريب و عدم شناخت اسلوب هاى قرائت، آن گونه كه رسيده است، قرآن را به غلط قرائت و تلاوت مى كنند».(18)
با توجه به آنچه گذشت، ابن خطيب معتقد است كه بايد رسم الخط مُصحف تصحيح شود و با خطى كه همه مردم به خواندن آن قادر باشند، نوشته شود. همه دانشمندان معاصر بر همين عقيده اند و همه محققان، تبديل رسم الخط قديم را به رسم الخط كنونى جايز مى دانند؛ زيرا رسم الخط پيشين با دستور پيامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده؛ بلكه روش نويسندگانِ آن روز بوده يا كتابت در مراحل بدوى بوده و از دقتِ لازم برخوردار نبوده است. اما امروز با پيشرفتِ روش هاى كتابت و تكميل آن - كه خواندن را براى همگان آسان كرده است - چاره اى جز تغيير رسم الخط گذشته به رسم الخط كنونى كه همه بدان آشنا هستند و قرآن را در دسترس عامّه مردم قرار مى دهد، نيست. اين امر موجب تحقق بخشيدن به منظورى است كه قرآن براى آن نازل شده و آن هدايت و راهنمايى همگان براى هميشه است.
در اين زمينه، قاضى «محمد بن الطيب ابوبكر باقلاني»(متوفاى 403) در كتاب «الانتصار» مى گويد: «خداوند شكل و نحوه خاصى از كتابت و نوشتن را بر مردم واجب نكرده است. براى نوشتن قرآن و نويسندگان مصاحف، رسم الخط خاصى معين نشده كه موظف باشند بر طبق آن قرآن را ثبت كنند و از غير آن بپرهيزند؛ زيرا وجوب اين موضوع منوط به وجودِ مدرك شرعى است و در نصوص كتاب به اين موضوع اشاره اى نشده است كه بايد كتابت، ثبت و ضبط قرآن به طريقه اى خاص و با خطى معين انجام گيرد و از آن تجاوز نشود. همچنين در سنّت، چنين مطلبى وجود ندارد و اجماع امت نيز اين امر را واجب نشمرده؛ و قياسات شرعى نيز بر چنين موضوعى دلالت ندارد؛ بلكه سنّت، دالِّ بر آن است كه قرآن را مي توان به هر شكلى كه آسان تر باشد نوشت؛ زيرا پيامبر(صلی الله علیه و آله) فقط به كتابت قرآن امر كرد و هيچ طريقه خاصّ و رسم الخط معينى را براى نوشتن آن معين نكرد و هيچ كس را از كتابت آن نهى نفرمود. از همين رو خطوط مُصحف ها مختلف است و هر گروهى با روشى كه بين خود آنان مصطلح و متداول بوده است، قرآن را نوشته اند. برخى بر طبق تلفظ، كتابت مى نموده و برخى زياد و كم مى كردند؛ زيرا مى دانستند كه رسم الخط هرگونه باشد اصطلاحى بيش نيست و بر مردم پوشيده نمى باشد. از اين رو مى توان خط آن را با حروف كوفى و خط اوليه نوشت، لام را به صورت كاف و الف ها را كج نگاشت؛ و مى توان آن را به شكلى ديگر، حتى با خط و روش قديم و يا با خط جديد و يا روشى ميانه، كتابت كرد. اگر خطوط مُصحف ها و بسيارى از حروف آن با يكديگر تفاوت دارند و شكل و صورت آنها يكنواخت نيست؛ از اين جهت است كه مردم با آنها موافقند، و در اين منعى نمى بينند كه هر كس و هر گروه بر طبق روشى كه بين خودشان متداول است، آن را كتابت كنند. هر روشى كه آسان تر و مشهورتر است، مورد قبول مردم قرار مى گيرد. اين هيچ اشكالى هم ندارد، براى اينكه طريقه اى مخصوص و خط معينى براى كتابت قرآن معين نشده است. آنچه معين شده است قرائت صحيح است و وسيله قرائت به هر نحوى مىتواند باشد؛ زيرا خط به منزله علامت و نشانه و رسمى است كه مُعرّف كلمه است و هر علامت و رسمى كه بتواند اين منظور را ادا كند، به كار بردن آن بلامانع است.
خلاصه هر كس مدعى است كه براى كتابت قرآن بايد رسم الخط معيّنى را به كار برد، ناگزير از اقامه دليل است؛ و اين دليل كجاست؟». مطلبى كه در بالا نقل شد، خلاصه اى است از گفته قاضى «ابوبكر باقلاني» كه شيخ «عبدالعظيم زرقانى» آن را در «مناهل العرفان» آورده است. «زرقانى» پس از نقل خلاصه گفته «باقلاني»، به گفته هاى او جواب داده است. اما سستى جواب هاى او در مقابل تحقيق محكم و استوار «باقلاني» به خوبى آشكار است.(19) از اين روست كه دكتر «صبحى صالح» در دنباله گفته باقلانى مى گويد: «عقيده قاضى ابوبكر در اين زمينه، قابل قبول است. او دلايلى محكم و نظرى دورانديش دارد. عواطف و احساسات خود را درباره بزرگداشت پيشينيان، بر دليل و برهان، مقدم نشمرده و ميان آن دو خلط نكرده است. آنان كه رسم الخط قرآن را توقيفى و هميشگى مى دانند، گرفتار احساسات خود هستند. و عواطف و مذاق شخصى خود را در اين امر دخالت داده اند. در حالى كه عواطف و ذوق هاى شخصى نسبى است، و نبايد آنها را در امور دينى دخالت داد؛ چه حقايق شرعى از ذوق و عاطفه استنباط نمى شود».(20)،(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.