پاسخ اجمالی:
پس از رحلت پيامبر(ص)، صحابه بر حسب دانش و شايستگى خود به جمع آورى آيات و مرتب كردن سوره هاى قرآن پرداختند؛ اما استعداد و توانايىِ آنان در انجام اين كار يكسان نبود. لذا نسخه های جمع آوری شده از نظر روش، ترتيب، قرائت و ... با یکدیگر تفاوت داشت، نهایتا اختلاف در مُصحف ها و قرائت ها، موجب اختلاف در بین مردم گردید. از این رو «حذيفة بن یمان» برای حلّ اين مشكل، از عثمان خواست كه به يكسان نمودن مصاحف و اِلزام نمودنِ مردم به قرائتِ واحد، اقدام كند كه همه اصحاب به جز «عبدالله بن مسعود»، با این اقدام موافقت کردند.
پاسخ تفصیلی:
همان گونه كه می دانیم دوره پس از درگذشت پيامبر(صلی الله علیه وآله) دوره جمع آورى قرآن به شمار آمده است. بزرگان صحابه بر حسب دانش و شايستگى خود به جمع آورى آيات و مرتب كردن سوره هاى قرآن دست زدند و هر يك آن را در مُصحف خاص خود گردآوري كردند. برخى كه خود از عهده اين كار برنمى آمدند، از ديگران مى خواستند تا مُصحفى براى آنان استنساخ كنند و يا آيات و سوره هاى قرآن را در مُصحفى براى آنان گرد آورند. به اين ترتيب و با گسترش قلمرو حكومت اسلامى، تعداد مُصحف ها رو به فزونى گذاشت. با افزايش تعداد مسلمانان نياز به نسخه هايى از قرآن نيز بيشتر مى شد. چه اين كتاب تنها دستور آسمانى بود كه مسلمانان، تمام جوانب زندگى خود را بر اساس آن تنظيم مى كردند و براى آنان منبع احكام و قانون گذارى و تشكيلات نيز به شمار مى آمد. برخى از اين مُصحف ها به تبع موقع و پایگاه جمع كننده آن در جهان اسلامِ آن روز، مقام والايى را كسب كرد. مثلا مُصحف «عبدالله بن مسعود»، صحابى بزرگوار كه مرجع اهل كوفه(1) به شمار مى آمد و مُصحف «اُبَيّ بن كعب» مورد توجه مردم مدينه بود و مُصحف «ابوموسى اشعرى» در بصره و مُصحف «مِقداد بن اسود» در دمشق مورد توجه مردم بود.
اختلاف مصحف ها
جمع كنندگان مُصحف ها متعدد بودند و در اين جهت با يكديگر رابطه اى نداشتند، و از نظر صلاحيّت و استعداد و توانايىِ انجام اين كار يكسان نبودند. بنابراين نسخه هركدام از نظر روش، ترتيب، قرائت و ... با ديگرى يكسان نبود. اختلاف در مُصحف ها و قرائت ها، اختلاف ميان مردم را ايجاب مى كرد. چه بسا مسلمانانِ ساكن مناطقِ دور دست، كه به مناسبت شركت در جنگ و يا مناسبات ديگر گرد هم مى آمدند، بر اثر تعصبى كه نسبت به مذهب، عقيده و رأى خود داشتند، به محكوم كردن يكديگر دست مى زدند. همين امر به نزاع و جدال ميان آنان مى كشيد. نمونه هايى از اختلافات مردم درباره مُصحف ها و تعصب آنان نسبت به قرائت هاى صاحبان اين مُصحف ها بدين شرح است:
1. در بازگشت از جنگ سرزمينِ ارمنستان، «حذيفه» به «سعيد بن عاص» گفت: «در اين سفر به موضوعى برخورد كردم كه اگر ناديده گرفته شود موجب اختلاف مردم در مورد قرآن خواهد شد، و هيچ گاه نمى توان آن را چاره كرد». سعيد پرسيد: «موضوع چيست؟» گفت : «مردمى را از حمص ديدم كه تصور مى كردند قرائت آنان بهتر از قرائت ديگران است و آنان قرآن را از مقداد فرا گرفته اند. مردم دمشق را ديدم كه مى گفتند: قرائت آنان بهتر از ديگر قرائت هاست. اهل كوفه را ديدم كه قرائت ابن مسعود را پذيرفته اند و همين عقيده را درباره قرائت او دارند. همچنين مردم بصره كه قرآن را طبق قرائت ابوموسى اشعرى قرائت مى كنند و مُصحف او را «لباب القلوب» مى نامند».
چون حذيفه و سعيد به كوفه رسيدند، حذيفه اين موضوع را با مردم در ميان گذاشت و از آنچه بيم داشت به آنان هشدار داد. صحابه پيامبر(صلی الله علیه و آله) و بسيارى از تابعين با وى موافقت كردند. اصحاب ابن مسعود به وى اعتراض كردند كه چه ايرادى به ما دارى، مگر جز اين است كه ما قرآن را مطابق قرائت ابن مسعود قرائت مى كنيم؟ حذيفه و موافقان او به خشم آمدند و به آنان گفتند: «ساكت باشيد كه به خطا مى رويد». او گفت: «به خدا سوگند اگر زنده باشم اين موضوع را با خليفه مسلمين(عثمان) در ميان مى گذارم تا چاره اى بينديشد». حذيفه وقتى با ابن مسعود رو به رو شد مطلب را با او در ميان گذاشت؛ ولى ابن مسعود با حذيفه به درشتى سخن گفت. سعيد سخت عصبانى شد و مجلس را ترك كرد. مردم نيز پراكنده شدند و حذيفه با عصبانيت براى ملاقات با عثمان حركت كرد.(2)
2. «يزيد نخعى» مى گويد: «در زمان ولايت وليد بن عقبه - كه از جانب عثمان والى كوفه بود - به مسجد كوفه رفتم. در آنجا گروهى جمع بودند و حذيفة بن يمان در ميان آن جمع بود. در آن وقت مسجد گماشته اى نداشت و كسى فرياد برآورد: آنان كه پيرو قرائت ابوموسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كِنده و آنان كه پيرو قرائت ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبدالله بيايند. دو گروه درباره آيه اى از سوره بقره اختلاف داشتند. يكى مىگفت: «وَ اَتِمّوا الْحَجَّ و الْعُمْرَةَ لِلْبَيْتِ» و ديگرى مي گفت: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ للهِ»(3)؛ (و حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانید). حذيفه سخت برآشفت و گفت: «همين اختلافات پيش از شما نيز وجود داشت و موضوع مراجعه به عثمان را مطرح كرد».
در روايت «ابن ابى الشعثاء» آمده است كه حذيفه گفت: «قرائت ابن امّ عبد! و قرائت ابوموسى اشعرى! قسم به خدا! اگر باقى بمانم تا خليفه مسلمين[عثمان] را ببينم، او را برآن خواهم داشت كه قرائت واحدى ترتيب دهد. عبدالله به خشم آمد و گفت: اين سخن سختى است و حذيفه سكوت كرد». در روايت ديگر آمده است كه حذيفه گفت: «مردم كوفه مى گويند قرائت عبدالله و اهل بصره مى گويند قرائت ابوموسى. به خدا سوگند اگر نزد عثمان رفتم او را به غرق اين مُصحف ها وادار خواهم كرد». عبدالله به او گفت: «قسم به خدا كه اگر چنين كنى خداوند تو را در جايى غير از آب[جهنم] غرق خواهد كرد».(4) ابن حجر گفته است: «ابن مسعود، به حذيفه گفت: به من خبر داده اند كه تو چنين گفته اى. حذيفه گفت: آرى، من دوست ندارم كه بگويند قرائت فلان و قرائت فلان همانند اهل كتاب، دچار اختلاف شوند».(5)
3. «ابن اشته» از «انس بن مالك» روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه نسبت به قرآن اختلاف داشتند. معلمى قرآن را طبق قرائت يكى از صاحبان مُصحف ها تعليم مى كرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف بين جوانان كشيده مى شد. اين اختلافات به معلمان مى رسيد و هر يك قرائت ديگرى را غلط مى شمرد. اين خبر به عثمان بن عفان رسيد و گفت: «در اينجا[مدينه] قرآن را مورد اختلاف قرار مى دهيد و آن را به غلط مى خوانيد پس آن كه دورتر است بيشتر به بيراهه مى رود و قرآن را دستخوشِ اختلاف قرار مى دهد!».(6)
4. از «محمد بن سيرين» نقل شده كه گفته است: «برخى قرآن را قرائت مى كردند و برخى ديگر قرائت آنان را غلط مى دانستند. اين خبر به عثمان رسيد و آن را اهميت داد و 12 تن از قريش و انصار را جمع آورد ...».(7)
5. از «بكير أشج» روايت شده است كه در عراق كسى از ديگرى قرائت آيه اى را مى پرسيد و چون آيه را قرائت مى كرد، مى گفت: اين قرائت را نمى پذيرم و مردود مى شمارم. اين موضوع ميان مردم شايع شد تا آن كه در اين باره با عثمان مذاكره كردند.(8) حوادثى از اين قبيل در مورد قرائت قرآن و اختلاف درباره آن اگر به وسيله مردانى آگاه همچون «حذيفة بن يمان» ـ كه خدايش رحمت كند ـ پيش بينى نمى شد، به حوادثى ناخوشايند و فتنه هايى بدفرجام منتهى مى گرديد.
ورود حذيفه به مدينه
حذيفه در بازگشت از جنگ «ارمنستان»، در حالى كه از اختلاف مردم در باره قرآن ناخوشنود بود، با آن عده از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) كه در كوفه بودند، درباره حلّ اين مشكل پيش از آنكه جاهاى ديگر را فرا گيرد، به مشورت پرداخت. نظر حذيفه اين بود كه عثمان را بر آن دارد كه به يكسان نمودن مصاحف و اِلزام مردم به قرائتِ واحد اقدام كند كه همه اصحاب به درستى اين نظر اتفاق كردند جز «عبدالله بن مسعود».(9) لذا حذيفه با شتاب هرچه تمام تر، به سوى مدينه شتافت تا عثمان را برانگيزد كه امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) را پيش از پراكندگى دريابد. حذيفه به عثمان گفت: «اى خليفه مسلمين! من بدون پرده پوشى هشدار مى دهم؛ اين امّت را درياب پيش از آن كه گرفتار همان اختلافى شوند كه يهود و نصارى به آن گرفتار شدند». عثمان پرسيد: «موضوع چيست؟» حذيفه گفت: «در جنگ ارمنستان شركت داشتم. در آنجا مردم شام، قرآن را به قرائت اُبىّ بن كعب مى خواندند كه مواردى از آن را مردم عراق نشنيده اند. مردم عراق از قرائت ابن مسعود تبعيت مى كردند كه در مواردى مردم شام از آن بى اطلاع بودند و هر گروه، گروه ديگر را تكفير مى كرد».(10)
مشورت عثمان با صحابه
اين حوادث و نظاير آن سرانجامِ نامطلوبى داشت. بدين لحاظ عثمان به طور جدّ در فكر يكسان كردن مصاحف برآمد. در آن هنگام يكسان نمودن مصاحف، كارى بس بزرگ و پديده اى جديد بود و هيچ يك از پيشينيان به چنين كارى دست نزده بود. به علاوه مشكلات و موانعى در اجراى اين كار ديده مى شد؛ زيرا نسخه هاى متعددى از اين مصحف ها در اطراف و اكناف منتشر شده و در وراى هر يك، رجالى از بزرگان صحابه ايستاده بودند كه ناديده گرفتنِ شئونِ آنان در جامعه اسلامىِ آن روز بسى دشوار بود. چه بسا ممكن بود كه اينان به حمايت و دفاع از مُصحف خود برآمده، در اين راه موانعى بزرگ به وجود آورند. به همين دليل عثمان آن عدّه از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) را كه در مدينه بودند گرد آورد و در اين كار با آنان مشورت نمود و همگى بر ضرورت قيام به اين كار، به هر قيمتى كه تمام شود، اتفاق نظر داشتند. «ابن اثير» مى گويد: «عثمان اصحاب پيامبر(ص) را گرد آورد و موضوع را با آنان در ميان گذاشت و همگى نظر حذيفه را تأييد كردند».(11)
يكسان سازى مصاحف
عثمان به سرعت به يكسان سازى مصاحف اقدام كرد. نخست در پيامى عام، خطاب به اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را به مساعدت در انجام اين عمل دعوت نمود.(12) سپس چهار تن از خواص خود را براى اجراى اين كار برگزيد كه عبارت بودند از: «زيد بن ثابت» - كه از انصار بود - و «سعيد بن عاص» و «عبدالله بن زبير» و «عبدالرحمان بن حارث بن هشام» كه از قريش بودند. اين چهار تن اعضاى اوليه كميته يكسان كردن مُصحف ها به شمار مى روند(13) كه زيد بر آنان رياست داشت، چنان كه از اعتراض و مخالفت ابن مسعود نسبت به انتخاب زيد برمى آيد؛ او [ابن مسعود] گفت: «مرا از اين كار كنار مى زنند و آن را به كسى[زيد] مى سپارند كه قسم به خدا، آن گاه كه او در صُلب مردى كافر بود، من اسلام را پذيرفته بودم».(14) عثمان خود مسؤوليت سرپرستى اين چهار تن را بر عهده گرفت(15)؛ ولى آنان از عهده انجام اين كار برنيامدند، و براى انجام كارى در اين حدِّ مهم، به افرادى كاردان و با كفايت نياز داشتند. لذا از «اُبَيّ بن كعب»، «مالك بن ابى عامر»، «كثير بن أفلح»، «انس بن مالك»، «عبدالله بن عباس»، «مُصعب بن سعد»(16)، «عبدالله بن فطيمه»(17) و به روايت «ابن سيرين» و «ابن سعد» و ديگران از پنج تن ديگر كه جمعا 12 نفر شدند كمك گرفتند.(18) در اين دوره رياست با «اُبَيّ بن كعب» بود كه او آيات قرآن را املا مى كرد و ديگران مى نوشتند. به نقل «ابوالعاليه»، اينان قرآن را از مصحف «اُبَيّ بن كعب» گرد آوردند؛ «اُبَيّ بن كعب» خود املا مى كرد و ديگران مى نوشتند.(19)
ابن حجر مى گويد: «گويا در ابتدا، كار با زيد و سعيد بود، چه اينكه عثمان پرسيد: كدام بهتر مى نويسند؟ گفتند: زيد. سپس پرسيد: كدام فصيح ترند؟ گفتند: سعيد. آن گاه گفت: سعيد املا كند و زيد بنويسد.(20) سپس اضافه مى كند: به افرادى نياز داشتند كه مُصحف ها را به تعدادى كه بايد به مناطق مختلف فرستاده شود، بنويسند. و افراد مذكور را اضافه كردند و براى املا از «اُبَيّ بن كعب» كمك گرفتند».(21)
موضع صحابه درباره يكسان شدن مصحف ها
همان گونه كه در گذشته گفته شد، «حذيفة بن يمان» اولين كسى بود كه درباره يكسان شدن مُصحف ها سخن گفت و سوگند ياد كرد كه به نزد خليفه خواهد رفت و از او خواهد خواست كه فقط يك قرائت بين مسلمانان معمول باشد.(22) او بود كه در كوفه در اين باره با صحابه پيامبر(صلی الله علیه و آله) مشورت كرد و همه آنان، به جز ابن مسعود، با پيشنهاد او موافقت كردند. با طرح اين پيشنهاد، عثمان با آن موافقت نمود. سپس آن گروه از اصحاب پيامبر(ص) را كه در مدينه بودند فراخواند و در اين باره با آنان مشورت كرد؛ همه با پيشنهاد يكسان كردن مصاحف موافقت كردند.
همچنين امام اميرالمؤمنين(علیه السلام) رأى موافق خود را با اين برنامه به گونه اصولى اظهار نمود. «ابن ابى داود» از «سويد بن غفله» روايت كرده است كه حضرت علي(علیه السلام) فرمود: «سوگند به خدا كه عثمان درباره مصاحف(قرآن) هيچ عملى را انجام نداد؛ مگر اين كه با مشورت ما بود. او درباره قرائت ها با ما مشورت كرد و گفت: به من گفته اند كه برخى مى گويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزى نزديك به كفر است. به او[عثمان] گفتم نظرت چيست؟ گفت: نظرم اين است كه فقط يك مُصحف در اختيار مردم باشد و در اين زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند. گفتم نظر خوبى است».(23) در روايت ديگرى آمده است كه حضرت علي(ع) فرمود: «اگر امر مُصحف ها به من نيز واگذار مى شد، من همان مى كردم كه عثمان كرد».(24)
پس از آنكه امام علي(علیه السلام) به خلافت رسيد، مردم را بر آن داشت تا به همان مُصحف عثمان ملتزم باشند و تغييرى در آن ندهند، گرچه در آن غلط هاى املايى وجود داشته باشد. اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس، به عنوان اصلاح قرآن، تغيير و تحريفى در آن به وجود نياورد. از اين رو حضرتش تأكيد فرمود كه از امروز هيچ كس نبايد به قرآن دست بزند و دستور «إِنَّ الْقُرْآنَ لَا يُهَاجُ الْيَوْمَ وَ لَا يُحَرَّكُ» را قاطعانه صادر نمود.(25)
موضع امامان(ع) در حفظ مصحف مرسوم
كسى در حضور امام صادق(علیه السلام) عبارتى از قرآن را برخلاف آنچه ديگران قرائت مى كردند، قرائت كرد. امام(علیه السلام) به او فرمود: «ديگر اين گونه قرائت مكن و همان گونه كه همگان قرائت مى كنند قرائت نما» و نيز در پاسخ كسى كه از نحوه تلاوت قرآن سؤال كرده بود، فرمود: «قرآن را به همان گونه كه آموخته ايد تلاوت كنيد».(26) از اين رو اجماع علماى شيعه بر اين مى باشد آن چه امروزه در دست است، همان قرآن كامل و جامع است(27) و هرگز دچار تحريف و تغيير نشده است و قرائت معروف ميان مسلمانان (قرائت حفص) همان قرائت صحيح و درستى است كه خواندن آن در نماز، صحيح است. استناد به نص موجود در تمام موارد، درست است و همان است كه بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) وحى شده و چيزى جز اين نيست.
تصور نمى رود كه مخالفت «عبدالله بن مسعود» نيز مخالفتى اصولى بوده است. او از اين جهت ناراضى و ناراحت بوده كه افرادى را براى انجام اين امر مهم انتخاب كرده بودند كه صلاحيت اين كار را نداشته اند. كارى كه خود ابن مسعود براى انجام آن شايستگى كامل داشته است. او مى گفت: «اينان كسانى هستند كه حق نداشتند خود در قرآن دخالتى كنند»(28) و از اين رو از تسليم نمودن مُصحف خود به فرستاده خليفه به شدت امتناع ورزيد.
سال آغاز يكسان شدن مصحف ها
«ابن حجر» گفته است: «آغاز اين امر، در سال بيست و پنجم هجرى، سال دوم يا سوم(29) خلافت عثمان بود». او اضافه كرده است كه برخى گمان كرده اند كه آغازِ اين كار در حوالى سال سى ام هجرى اتفاق افتاده و هيچ سندى بر اين ادّعاى خود ذكر نكرده اند.(30) «ابن اثير» و برخى ديگر نيز بدون ذكر سند، اين حادثه را از حوادث سال سى ام برشمرده اند. «ابن اثير» مى گويد: «در اين سال، حذيفه به كمك عبدالرحمان بن ربيعه به جنگ رفت، و در آنجا متوجه اختلافات فراوان مردم درباره قرآن شد، و در بازگشت از عثمان خواست كه در اين باره چاره اى بينديشد و عثمان نيز چنين كرد».(31) تصور مى رود كه «ابن اثير» در تعيين اين سال اشتباه كرده است، زيرا:
اولا؛ به روايت «ابومِخنف» جنگ در سرزمين «ارمنستان» سال 24 اتفاق افتاده كه «طبرى» آن را نقل كرده است.(32) «ابن حجر» نيز گفته: «ارمنستان در خلافت عثمان فتح شد و فرمانده لشكر، سلمان بن ربيعه باهلى از مردم عراق بود و عثمان فرمان داد كه مردم شام و عراق در اين جنگ شركت كنند. فرمانده لشكر شام، حبيب بن سلمه فهرى بود و حذيفه از جمله كسانى بود كه در اين جنگ شركت داشت». «ابن حجر» اضافه مي كند: «به گونه اى كه مؤرخان نقل كرده اند ارمنستان به سال بيست و پنجم، در اوايل ولايت وليد بن عقبة بن ابى معيط بر كوفه، فتح شد و وليد از جانب عثمان به ولايت كوفه نصب شده بود».(33)
ثانيا؛ جنگ «عبدالرحمان بن ربيعه» در سال بيست و دوم واقع شده و كسى كه با او بوده «حذيفة بن اُسَيْد غفارى» بوده و نه «حذيفة بن يمان عبسى».(34)
ثالثا؛ در سال سى ام، سعيد به جاى وليد به حكومت كوفه منصوب شد. او در اين وقت، براى جنگ «طبرستان» آماده مى شد و ابن زبير و ابن عباس و حذيفه در اين جنگ همراه او بودند.(35) سعيد تا سال سى و چهارم به مدينه باز نگشت و در سال بعد، عثمان به قتل رسيد.(36) بنابراين با توجه به اين كه سعيد، عضو كميته يكسان كردن مُصحف ها بوده است، اگر آغاز كار كميته در سال سى ام بوده باشد، با حوادث ذكر شده تطبيق نمى كند و نيز با عضويت ابن زبير و ابن عباس در آن كميته سازگار نيست.
رابعا؛ ذهبى نقل كرده كه «اُبىّ بن كعب» در سال سى ام درگذشته است. او اضافه مى كند كه واقدى گفته است: «اين موضوع مسلّم است كه «اُبَيّ بن كعب» قرآن را بر اعضاى كميته املا مى كرده و او مرجع اوليه اعضاى كميته در مقابله نسخه ها بوده است».(37)
خامسا؛ حديث «يزيد نخعى» كه قبلا نقل شد، حكايت مى كند كه اين موضوع پيش از سال سى ام اتفاق افتاده است. در كلام «ابن حجر» نيز آمده كه اين واقعه در ابتداى ولايت وليد بر كوفه اتفاق افتاده است(38) و ولايت وليد بر كوفه در سال بيست و ششم و به روايت سيف، در سال بيست و پنجم بوده است.(39)
سادسا؛ استوارترين دليل بر اينكه تاريخِ آغازِ يكسان كردنِ مصاحف در سال بيست و پنجم بوده، روايت «ابن ابى داوود» از «مصعب بن سعد» است كه مى گويد: «عثمان هنگام اقدام به جمع آورى قرآن، در خطبه اى اعلام كرد: پانزده سال است كه پيامبرتان در گذشته است و شما درباره قرآن دچار اختلاف شده ايد. من تصميم گرفته ام از تمام كسانى كه چيزى از قرآن از پيامبر(صلی الله علیه و آله) شنيده اند بخواهم كه بياورد و در اختيار [كميته] بگذارند».(40)
با توجه به درگذشت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به سال دهم هجرى، خطبه عثمان به وضوح تأييد مى كند كه سال آغاز يکسان كردن مصاحف، سال بيست و پنجم هجرى بوده است. موضوع ديگر آن كه تنها ابن اثير پيشنهاد حذيفه را براى يکسان كردن مصاحف، از حوادث سال سى ام هجرى شمرده است. نقل او به گونه اى است كه نمى توان تأييد كرد كه از يك سند تاريخى اخذ كرده باشد.
از طرف ديگر، تعيين تاريخ رويدادهاى مهم بايد از روى تحقيق و بررسى انجام گيرد. طبرى خود به تاريخ هايى كه ذكر شده، چندان اعتماد نمى كند و احيانا در تاريخ وقوع رويدادى ترديد مى كند، مانند جنگ نهاوند كه تاريخ وقوع آن را به گونه قطعى نقل نمى كند و آن را از حوادث سال هيجده و يا سال بيست و يك ياد مى كند.(41) بنابراين براى شناخت دقيق تاريخ يك حادثه، نمى توان تنها به آنچه مورخان نقل كرده اند، اعتماد كرد. لازمه اعتماد به تاريخِ صحيحِ وقوعِ يك حادثه، تحقيق و بررسى از جوانب مختلف است.(42)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.