پاسخ اجمالی:
زبان، ساده ترين ابزارى است كه آدمى مى تواند در حيات اجتماعى، معانى متصوّره خويش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد؛ از این رو شرايع الهى كه براى هدايت انسانها آمده و با آنان سخن گفته، از همين شيوه معمولى و متعارف بهره جسته است و چون روى سخن با مردم است، بايد با زبانى قابل فهم براي ايشان باشد. «قرآن» در ميان قوم عرب نازل گرديد و با زبان عربيِ رسا و آشكار بر آنان عرضه شده است. در واقع زبان قرآن، زبان مردمی است كه مورد خطاب قرار گرفته اند كه سهل و آسان و بدون پيچيدگى در بيان بر آنان عرضه شده است.
پاسخ تفصیلی:
زبان، آسان ترين وسيله انتقال مفاهيم ذهنى در انسان به شمار مى رود و ساده ترين ابزارى است كه آدمى مى تواند در حيات اجتماعى، معانى متصوّره خويش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد. مسئله خطير تفهيم و تفهّم - كه لازمه زندگى اجتماعى است - تنها از همين راه است كه سهل و ساده انجام مى گيرد. لذا خداوند پس از نعمت آفرينش، آن را از بزرگ ترين نعمتها ياد كرده است؛ «الرَّحْمَٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»(1)؛ (خداوند رحمان * قرآن را تعلیم فرمود * انسان را آفرید * و به او سخن گفتن آموخت). پروردگارى كه گستره رحمت او موجب گرديد تا «قرآن» را به انسان بياموزد، بزرگ ترين نعمتى را كه پس از نعمت آفرينش به او ارزانى داشت، نعمت «بيان» بود.
شرايع الهى كه براى انسانها آمده و با آنان سخن گفته، از همين شيوه معمولى و متعارف بهره جسته است. «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»(2)؛ (ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم، جز به زبان قومش؛ تا [حقایق را] براى آنها آشکار سازد). از اين رو زبان شريعت، همان زبان مردم است و چون روى سخن با مردم است، بايد با زبانى قابل فهم براي ايشان باشد.
«قرآن» در ميان قوم عرب نازل گرديد و با زبان عربى رسا و آشكار بر آنان عرضه شده است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(3)؛ (ما آن را قرآنى عربى [و فصیح و گویا] نازل کردیم، تا شما [آن را] درک کنید). «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(4)؛ (که ما آن را قرآنى فصیح و گویا قرار دادیم، تا شما [آن را به خوبى] درک کنید). علاوه خداوند زبانِ «قرآن» را زبان عربى آشكار معرّفى كرده است: «وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»(5)؛ (ولى این [قرآن]، زبان عربى آشکار است). «مُبين» به معناى آشكار است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ»(6)؛ (روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو، تا از بیم دهندگان باشى * [آن را] به زبان عربى [و گویا و] آشکار [نازل کرد]). «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(7)؛ (ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم؛ آیا کسى هست که پند گیرد؟!). «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(8)؛ (به یقین ما آن [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم، شاید آنان متذکّر شوند). «قُرْآناً عَرَبِيّاً غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»(9)؛ (قرآنى است فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى، شاید آنان پرهیزكارى پیشه کنند).
«ابوالفتح كراجكى» متوفاى سال 449 در حديثى از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه و آله) آورده كه فرمود: «إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ الْقُرْآنَ عَلَيَّ بِكَلَامِ الْعَرَبِ وَ الْمُتَعَارَفُ فِي لُغَتِهَا»(10)؛ (خداوند قرآن را بر آئين زبان عرب و طبق شيوه هاى كلامىِ عرب بر من نازل كرده است). لذا بايد گفت: زبان وحى ـ يا زبان قرآن ـ همان زبان عُرْفِ عامّ است(11) كه مورد خطاب قرار گرفته است كه سهل و آسان و بدون پيچيدگى در بيان بر آنان عرضه شده. البته هر يك بر وفق استعداد خود از آن بهره مند مى شوند. «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا»(12)؛ ([خداوند] از آسمان آبى فرو فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد). خداوند اين آيه را به عنوان «مَثَل» آورده است. باران رحمت كنايه از «قرآن» و شريعت، و بستر رودها كنايه از استعدادهاى متفاوت انسانها است تا هر يك بر حسب ظرفيّت و اندازه پذيرايى خود از آن بهره گيرد. لذا در پايان مى گويد: «كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ»؛ (خداوند این چنین مثال مى زند!)؛ يعنى با ضرب المثل (مَثَل زدن) واقعيّت حال را روشن مى سازد؛ زيرا گفته اند: «المثال يوضّح المقال»؛ (مثال آوردن گفتار را روشن مي سازد).
آرى قرآن، ظاهرى دارد و باطنى(13)، كه ظاهر آن براى همه آشكار است؛ ولى عمق باطن آن به انديشه و تدبّر بيشترى نياز دارد. در جاى جاى «قرآن» دستور تعمّق و تدبّر در آيات آن را داده است: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(14)؛ (آیا آنها در قرآن تدبّر نمى کنند، یا بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است؟!). هم چنين محكمى دارد و متشابهى.(15) محكمِ آن دلالتى رسا و متشابهِ آن پيچيده است و دانش و بينش بيشترى لازم دارد تا غُبار تشابه زدوده شود؛ ولى با اين وصف هرگز راه رسيدن به حقايق نهفته و آشكار «قرآن» بر كسى بسته نيست و به ابزار فهم و وسايل رهيابى كه در اختيار دارد بستگى دارد. اين كه در حديث آمده: «الْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِ»(16)؛ به همين حقيقت اشارت دارد؛ يعنى مفهوم ظاهرى آن براى همگان است كه نگرشى سطحى دارند؛ ولى عمق باطنى آن براى اهل تخصّص است كه با ابزار دانش و بينش، و انديشيدن در نكته ها و ظرافت هاى قرآن، حقايق آن را به دست مى آورند.
آنچه گفته شد، بر وفق مقتضاى حكمت الهى است تا سخنى را كه براى مردم گفته، برايشان قابل فهم باشد. علاوه صفحه بلندِ تاريخ خود گواه است كه مردم هر زمان، زبان پيام الهى را كه بر دست پيامبران شان بر آنان عرضه مى شده، فهميده اند، و هيچ گاه در تاريخ ثبت نشده كه پيروان پيامبرى گفته باشند: زبان پيامى كه آورده اى براى ما مفهوم نيست!.(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.