پاسخ اجمالی:
اگر چه روايات در باب «رمى جمرات»، به صراحت از موضوع «جمره» سخن نمی گویند، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مى توان اطمينان يافت كه «جمرات» چيزى جز محلّ اجتماع سنگريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از «منا» نيست و اگر ستونى در آنجا باشد به عنوان علامت است. بدلیل اینکه ستونى به نام «جمره» در «منا» نبوده كه به آن سنگ بزنند. بعداً و بر اثر گذشت زمان كم كم مردم علامت را به جاى جمره اشتباه گرفتند و رمى آن را به جاى محلّ اصلى قرار دادند.
پاسخ تفصیلی:
گرچه در روايات اسلامى از موضوع «جمره» صريحاً سخن به ميان نيامده ولى اشاره هايى در آنهاست كه نشان مى دهد «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست. توضيح اينكه: روايات رمى جمرات در كتاب «وسائل الشيعة» در دو بخش نقل شده است: نخست در ابواب «رمى جمره عقبه» در ضمن هفده باب، روايات فراوانى درباره احكام جمرات ذكر شده است؛ ولى در هيچ يك از آنها تفسير و توضيحى درباره جمره و اين كه جمره «ستون» است يا «محلّ اجتماع سنگريزه ها» ديده نمى شود. سپس بعد از ابواب ذبح و تقصير، بار ديگر با عنوان «ابواب العود الى منى و رمى الجمار...»، احاديث فراوان ديگرى، طى هفت باب، درباره رمى هر سه جمره با عنوان «اعمال روز يازدهم و دوازدهم ذيحجّه» بيان فرموده، كه در هيچ يك از اين روايات نيز سخنى درباره تفسير جمرات ديده نمى شود. ولى با بررسى دقيقى كه در مجموع اين ابواب بيست و چهارگانه به عمل آمد، در روايات متعدّدى «اشاره هاى پرمعنايى» ديده مى شود كه نظر فوق را تأييد مى كند و نشان مى دهد جمره همان «محلّ اجتماع سنگريزه ها» است. به روايات زير توجّه فرماييد:
1- در حديث معتبرى از معاوية بن عمّار از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم كه فرمود: «فَإنْ رَمَيْتَ بِحَصَاة فَوَقَعَتْ فِي مَحْمِل فَأعِدْ مَكَانَهَا وَ إِنْ أَصَابَتْ إنْسَاناً أوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَى الْجِمَارِ أجْزَأكَ»(1)؛ (اگر سنگريزه اى پرتاب كردى و در محملى افتاد، يكى ديگر به جاى آن رمى كن، و اگر به بدن انسان و يا شترى خورد، سپس روى جمرات افتاد، كفايت مى كند). تعبير به «وقعت على الجمار» (روى سنگريزه ها افتاد)، نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمينى است كه سنگهاست؛ و سنگها روى آن مى افتد. توجّه داشته باشيد كه بسيارى از ارباب لغت «جمار» را به معناى سنگهاى ريز تفسير كرده اند؛ از جمله:
ابن اثير در «نهايه» مى گويد: «الجمار هي الأحجار الصغار». و فيّومى در «مصباح المنير» مى گويد: «و الجمار هي الحجارة». همچنين ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «الجمرات و الجمار الحصيات الّتي ترمى بها في مكّة».
بنابراين، افتادن سنگ بر جمار؛ يعنى افتادن روى سنگريزه ها و همين امر طبق روايت بالا براى وظيفه رمى جمرات كفايت مى كند. بنابراين تعبير مذكور دلالت خوبى بر مقصود دارد. افزون بر اين، سنگى كه به بدن انسانى يا شترى بخورد، در برگشت، چنان قوّتى ندارد كه به ستونها اصابت كند (اگر آنجا ستونى بوده باشد)، حدّاكثر آن است كه روى سنگريزه ها مى افتد.
2- در حديث بزنطى (احمدبن محمّدبن ابى نصر) از ابوالحسن على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ اجْعَلْهُنَّ عَلَى يَمِينِكَ كُلَّهُنَّ وَ لا تَرْمِ عَلَى الْجَمْرَةِ»(2)؛ (تمام جمرات را هنگام رمى در طرف راست خود قرار بده و به هنگام رمى روى جمره نايست). اين حديث نيز نشان مى دهد كه جمره همان سنگريزه هاست؛ زيرا بعضى روى يك طرف آن مى ايستادند و طرف ديگر را رمى مى كردند و جمعى از علماى عامّه آن را كافى دانسته اند و ما حرام يا مكروه مى دانيم. امام(عليه السلام) از اين كار نهى مى كند و بديهى است كه هيچ عاقلى به هنگام رمى جمره روى ستون نمى ايستد. در كلمات فقهاى عامّه، در بحث گذشته نيز به اين معنى برخورد كرديم كه بعضى از آنها مى گويند: ايستادن روى جمره جايز نيست. (دقّت كنيد).
3- در كتاب «فقه الرضا» آمده است: «وَ إنْ رَمَيْتَ وَ وَقَعَتْ في مَحْمِل وَ انْحَدَرَتْ مِنْهُ إِلَى الاْرْضِ أجْزَأتْ عَنْكَ»(3)؛ (هرگاه رمى كردى و در محمل افتاد و از آنجا به روى زمين غلتيد، كافى است).
4- در نسخه ديگرى در همان كتاب آمده است: «إنْ أصَابَ إنْسَاناً ثَمَّ أوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَى الأرْضِ أجْزَأهُ»(4)؛ (هرگاه به انسان يا شترى كه در آنجاست اصابت كند، سپس بر زمين افتد (و در مرمى قرار گيرد) كفايت مى كند). پر واضح است كه مراد از اين عبارت، غلتيدن و افتادن در زمين محلّ رمى است. بنابراين، ايراد مرحوم صاحب جواهر كه مى گويد: «اين حديث مبهم است زيرا كلمه «ارض» مطلق است»، موجّه به نظر نمى رسد، و حديث ابهامى ندارد، منظور از افتادن سنگريزه بر زمين، افتادن آن بر جمره (مجتمع الحصى) است.
5- بيهقى محدث معروف اهل سنّت در حديث مفصّلى نقل مى كند: «جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم(عليه السلام) عرضه داشت از جمله «ثم انتهى الى جمرة العقبة فعرض له يعنى الشيطان فرماه بسبع حصيات حتى ذهب»(5)؛ (سپس ابراهيم [به اتفاق جبرئيل] به جمره عقبه رسيد شيطان در آنجا بر او ظاهر گشت ابراهيم هفت سنگريزه به او انداخت و او رفت). روشن است منظور از «جمره» در اينجا همان توده سنگريزه هايى است كه به طور طبيعى در آنجا وجود داشته، نه اين كه در زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) ستونى در آنجا قبل از اين ماجرا ساخته شده بود (مگر اين كه كلماتى در تقدير بگيريم كه مخالف ظاهر كلام است).
6- در حديث ديگرى در همان كتاب مى خوانيم: «ابن ابى نعم» مى گويد: از ابو سعيد (خدرى) درباره رمى جمرات پرسيدم گفت: سنگهايى كه قبول مى شود به آسمان برده مى شود و اگر چنين نبود جمرات از كوه ثبير (كوهى است در مدينه) بلندتر مى شد «و لولا ذلك كان اطول من ثبير!»(6) از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه جمرات همان توده سنگريزه هاست كه بر اثر پرتاب سنگهاى جديد روز به روز بزرگتر مى شود.
7- «ازرقى» در كتاب «اخبار مكّه» چنانكه خواهد آمد حديثى از عطاء نقل مى كند كه «نزد ابن عباس بودم و به او گفتم من در وسط جمره رفتم (إنى توسّطت الجمرة) و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ رمى كردم و چيزى از سنگها را احساس نكردم ابن عباس گفت: سنگهاى مقبول به آسمان مى رود».(7) آيا وسط جمره رفتن و پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ را سنگ زدن جز با آنچه گفتيم مى تواند صحيح باشد؟ در اينجا دو حديث وجود دارد كه ممكن است تصوّر شود اشاره بر وجود ستون براى جمرات مى كند.
1- «عَنْ أبِي غَسَّانَ حُمَيْدِ بْنِ مَسْعُود، قَالَ: سَألْتُ أبَا عَبْدِ اللّه(عليه السلام)عَنْ رَمْيِ الْجِمَارِ عَلَى غَيْرِ طَهُور، قَالَ: الْجِمَارُ عِنْدَنَا مِثْلُ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ حِيطَانٌ إنْ طُفْتَ بَيْنَهُمَا عَلَى غَيْرِ طَهُور، لَمْ يَضُرَّكَ وَ الطُّهْرُ أحَبُّ إلَيَّ فَلا تَدَعْهُ وَ أنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ»(8)؛ (ابو غسّان حميد بن مسعود مى گويد: از امام صادق(عليه السلام)پرسيديم: آيا مى توان رمى جمرات را بدون وضو انجام داد؟ امام فرمود: جمرات در نزد ما مانند صفا و مروه حيطانى بيش نيست، اگر بدون وضو سعى صفا و مروه كنى ضررى ندارد [اگر جمرات را هم بدون وضو رمى كنى مانعى ندارد] امّا با وضو بودن نزد من بهتر است، تا مى توانى آن را ترك نكن). بعضى از فقهاى متأخّرين تصوّر كرده اند حيطان (جمع حائط به معناى ديوار) نشان مى دهد كه در آنجا ديوارى وجود داشته و اين ديوار احتمالاً همان ستونهاى جمرات بوده است. ولى اين استدلال از چند جهت قابل مناقشه است؛ زيرا: اوّلاً: سند حديث ضعيف است؛ زيرا حميد بن مسعود از مجاهيل است، بنابراين با حديث مزبور، كه خبر واحد ضعيفى است، نمى توان چيزى را اثبات كرد، در حالى كه روايات سابق، متضافر بودند؛ به علاوه در ميان آنها حديث صحيح و معتبر نيز وجود داشت.
ثانياً: از نظر دلالت هم اگر بر خلاف مطلوب دلالت نكند، بر وفق مطلوب نيست؛ زيرا: 1- «حيطان» جمع «حائط» به معناى ديوارى است كه دور چيزى را مى گيرد و اين كلمه از ماده «حَوَطَ» و «اَحاطه» گرفته شده است، لذا به باغ هاى محصورى كه اطراف آن را ديوار كشيده اند «حائط» مى گويند.
ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «و الحائط: الجدار لاِنَّهُ يحوط ما فيه، و الجمع حيطان». «حائط» به معناى ديوار است؛ زيرا آنچه را كه در وسط آن قرار دارد، احاطه مى كند و جمع آن «حيطان» است.
جالب اين كه معنى اصلى «حوط» حفظ و نگهدارى چيزى است و به ديوارهايى كه گرداگرد چيزى را مى گيرد حائط گفته اند؛ زيرا آن را حفظ مى كند. فرق «جدار» با «حائط» در همين است كه حائط در اصل، چيزى است كه گرداگرد را احاطه كند ولى «جدار» به هر ديوارى گفته مى شود. بنابراين، معنى ندارد كه به ستونى شبيه ستون فعلى جمرات، حائط بگويند، و اگر «حائط» در آنجا بوده، ديوارى شبيه ديوار حوضچه فعلى جمرات بوده كه اطراف آن قطعه زمين مخصوص كشيده شده است، و ارتباطى به ستون ندارد.
2- تشبيه به «صفا و مروه» معنى خاصّى را در اينجا القا مى كند؛ زيرا صفا و مروه دو كوه است؛ يكى كوچك و ديگرى كمى بلندتر و در آنجا ديوارى وجود نداشته است. به علاوه بودن ديوار چه ارتباطى به مسئله وضو دارد، كه مى فرمايد اين دو (صفا ومروه، و جمرات) حيطان هستند و نيازى به وضو ندارد. تصوّر ما اين است كه منظور از حديث بالا اين است كه: صفا و مروه يك محوّطه معمولى است؛ نه مسجد، (مانند جمرات) و هيچ كدام از اين دو حكم خانه كعبه و مسجدالحرام را ندارد، كه وضو گرفتن براى انجام طواف، واجب باشد و براى دخول در مسجد مستحب. بنابراين حديث مزبور هيچ گونه دلالتى بر وجود ستون در جمرات ندارد، بلكه ممكن است دلالت بر خلاف داشته باشد.
2- در حديث ديگرى از عبد الاعلى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده: «قال: قلت له: رجل رمى الجمرة بست حصيات فوقعت واحدة فى الحصى؟ قال: يعيدها إن شاء من ساعته و إن شاء من الغد إذا أراد الرمى»(9)؛ (به حضرت عرض كردم مردى جمره را با شش سنگريزه رمى كرده و يكى از آنها در ريگها افتاده؟ فرمود: مخيّر است آن را در همان ساعت يا فردا اعاده كند).
يكى از فضلا مى گفت: اين حديث دلالت مى كند اگر سنگريزه روى سنگريزه ها بيفتد كافى نيست در حالى كه شما مى گوييد جمره همان «مجتمع الحصى» است. در جواب عرض كردم: همان گونه كه از عبارات فقها استفاده مى شود «الجمرة هى مجتمع الحصى لا السائل منه» يعنى جمره محلّ اجتماع سنگريزه هاست، نه سنگهايى كه به اطراف پراكنده مى شود» و منظور از روايت فوق افتادن سنگ در سنگهاى پراكنده است نه در جمره و قطعاً بايد اعاده شود لذا مى فرمايد: «فى الحصى» و نمى فرمايد: «فى مجتمع الحصى». به علاوه اين حديث هم از نظر سند ضعيف است و هم از نظر دلالت. در سند آن «سهل بن زياد» مى باشد كه مورد اشكال معروف است و از نظر دلالت در ذيل حديث عبارتى است كه فقها به آن عمل نكرده اند يعنى عمداً يك سنگ را به فردا افكندن.
از روایات می توان نتیجه گرفت: گرچه در هيچ يك از رواياتى كه در بالا آورديم و تمام رواياتى كه در باب رمى جمرات آمده، سخن صريحى از موضوع «جمره» به ميان نيامده، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مى توان اطمينان يافت كه «جمرات» چيزى جز محلّ اجتماع سنگريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از منا نيست و اگر ستونى در آنجا باشد به عنوان علامت و نشانه است. به تعبير ديگر، ستونى به نام جمره در منا نبوده كه به آن سنگ بزنند؛ بلكه حجاج سنگها را به همان محلّى كه امروز به صورت حوضچه هايى در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب مى كردند، كم كم بر اثر گذشت زمان مردم علامت را به جاى جمره اشتباه گرفته اند و رمى آن را به جاى محلّ اصلى قرار داده اند و به احتمال قوى اين مسأله در قرون اخير صورت گرفته است، و به صورت يك عرف در آمده زيرا در كلمات پيشينيان ديده نمى شود، زياد هم نبايد تعجب كرد.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.