پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در نهج البلاغه به وظيفه سنگين زمامداران و حاكمان كشورهاى اسلامى اشاره مى كند كه نبايد به سراغ غذاهاى لذيذ و لباس هاى فاخر بروند در حالى كه مى دانند يا احتمال مى دهند در گوشه و كنار، افرادى گرسنه و برهنه هستند. امام(ع) در ادامه مى فرمايد: «آيا من با شكمى سير بخوابم در حالى كه در اطراف من شكم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد؟ آيا من به همين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم؛ امّا با آنها در سختى هاى روزگار شركت نكنم و اسوه و مقتدايشان در ناگوارى هاى زندگى نباشم؟».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) مى فرمايد: ([فكر نكنيد من قادر به تحصيل لذت هاى دنيا نيستم. به خدا سوگند] اگر مى خواستم مى توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته هاى ابريشم براى خود [بهترين] غذا و لباس را تهيّه كنم. اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام هاى لذيذ نمايد؛ در حالى كه شايد در سرزمين حجاز يا يمامه [از مناطق شرقى عربستان] كسى باشد كه حتى اميد براى به دست آوردن يك قرص نان نداشته و هرگز شكمى سير به خود نديده باشد)؛ «وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ(1)وَ نَسَائِجِ(2)هَذَا الْقَزِّ(3)وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي(4)إِلَى تَخَيُّرِ الاَْطْعِمَةِ ـ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الْيَمَامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ ـ».
امام(عليه السلام) در اينجا به وظيفه سنگين زمامداران و حاكمان كشورهاى اسلامى اشاره مى كند كه آنها نبايد به سراغ غذاهاى لذيذ و لباس هاى فاخر بروند در حالى كه مى دانند يا احتمال مى دهند در گوشه و كنار، افرادى گرسنه و برهنه هستند. آن گاه امام(عليه السلام) مى فرمايد: (آيا من با شكمى سير بخوابم در حالى كه در اطراف من شكم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد و يا چنان باشم كه آن شاعر گفته است: اين درد تو را بس كه با شكم سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكم هاى گرسنه اى است كه آرزوى قطعه پوستى براى خوردن دارد!)؛ «أَوْ أَبِيت مِبْطَاناً(5)وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى(6)وَ أَكْبَادٌ حَرَّى(7)أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَة(8) *** وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ(9)إِلَى الْقِدِّ!(10)».
به گفته شاعر فارسى زبان كه آن را در داستان يك قحط سالى شديد در دمشق سروده است:
من از بى نوايى نيم روى زرد *** غم بى نوايان رخم زرد كرد
كه مرد ار چه برساحل است اى رفيق *** نياسايد و دوستانش غريق
نخواهد كه بيند خردمند ريش *** نه بر عضو مردم نه بر عضو خويش
آن گاه امام(عليه السلام) در پایان این بخش از نامه مى فرمايد: (آيا من به همين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم؛ امّا با آنها در سختى هاى روزگار شركت نكنم و اسوه و مقتدايشان در ناگوارى هاى زندگى نباشم)؛ «أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ(11) الْعَيْشِ!».(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.