پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درباره اثبات صفات «خالق» با استفاده از صفات «مخلوق» مي فرمايد: «ستايش، مخصوص خداوندى است كه با آفرينش مخلوقات، همگان را به وجود خود رهنمون شده است، به وسيله حدوثِ آنها، ازليّت خود را نشان داده است، و با شباهت داشتن مخلوقات به يكديگر، نشان داد كه شبيه و نظيرى ندارد، عقل ها به كُنه ذاتش نرسد و پرده ها وجودش را مستور نسازد، چرا كه خالق و مخلوق با هم فرق دارند و محدود كننده و محدود شونده، و پرورش دهنده و پرورده شده با هم متفاوتند».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در خطبه 152 «نهج البلاغه» به بخشی از «صفات خداوند» پرداخته و مى فرمايد: (ستايش، مخصوص خداوندى است كه با آفرينش مخلوقات، همگان را به وجود خود رهنمون شده است)؛ «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ». آرى! هنگامى كه عجايب آفرينش را مطالعه كنيم و اسرار و نظامات و شگفتى هاى خلقت زمين و آسمان، يا حيوان و انسان را بررسى نماييم به خوبى مى فهميم كه اين همه آثار بديع، زائيده طبيعت كور و كر نيست؛ بلكه در پشت اين دستگاه عظيم، حكيمى قادر و عالِمى مُدَبّر قرار دارد و اين، همان «برهان نظم» است كه در «قرآن مجيد» و روايات اسلامى به عنوان روشن ترين دليل خداشناسى به آن اشاره شده است.
حضرت در دوّمين وصف مى فرمايد: (به وسيله حدوثِ آنها، ازليّت خود را نشان داده است)؛ «وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ». اين در واقع اشاره به «برهان وجوب و امكان» است؛ زيرا سلسله مخلوقات، كه پشت سر هم لباس وجود به تن مى پوشند، نمى توانند تا بى نهايت ادامه يابند و هر حادثى مخلوق حادث ديگر باشد؛ زيرا بى نهايت معلول، سرانجام نياز به علتى دارند كه ازلى باشد و بى نياز از خالق و به تعبير ديگر واجب الوجود باشد.
حضرت در سوّمين وصف مى فرمايد: (و با شباهت داشتن مخلوقات به يكديگر، نشان داد كه شبيه و نظيرى ندارد)؛ «وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ».
ممكن است سؤال شود چگونه شباهت مخلوقات به يكديگر دليل بر اين است كه خداوند شبيه ندارد؟ پاسخ این است كه اين شباهت، دليل بر تركيب آنهاست؛ زيرا قدر مشتركى دارند از قبيل زمان و مكان و بعضى از اشكال و عوارض ظاهرى؛ و جهات مختلفى دارند كه آنها را از هم متمايز مى كند؛ بنابراين هر موجودى مُركّب است از «ما به الاشتراك» و «ما به الامتياز» (جهات مشتركه و جهات مختلفه) و طبيعى است كه چنين موجوداتى كه مُركّبند، نيازمندند (نيازمند به اجزاى خود و به كسى كه آنها را با هم تركيب كند) و از اينجا مى فهميم كه خداوند، شبيه و نظيرى ندارد و گرنه تركيب و احتياج در ذات پاك او پيدا مى شد.
حضرت در بيان چهارمين و پنجمين وصف مى فرمايد: (عقل ها به كُنه ذاتش نرسد و پرده ها وجودش را مستور نسازد، چرا كه خالق و مخلوق با هم فرق دارند و محدود كننده و محدود شونده، و پرورش دهنده و پرورده شده با هم متفاوتند)؛ «لَا تَسْتَلِمُهُ(1) الْمَشَاعِرُ، وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، لاِفْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ، وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ، وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ». اما اين كه مشاعر انسان اعم از حواس ظاهر و باطن و عقل و خرد به كُنه ذات او نمى رسد، دليلش روشن است؛ زيرا او از هر جهت وجودى نامحدود و غيرمتناهى است؛ و عقول انسانى از هر جهت محدود است؛ و آنچه نامحدود است هرگز در محدود نمى گنجد. از سوى ديگر آنقدر آثارِ وجودِ مقدّسِ او عالَم را پر كرده كه هيچ پرده اى نمى تواند او را بپوشاند. كُنه ذاتش بر همه كس پنهان و آثارش در همه جا پيداست. جمله «لاِفْتِرَاقِ الصَّانِعِ ...» دليلى است بر پنهان بودن ذات پاك او و آشكار بودن آثارش؛ زيرا خالق و مخلوق و حادّ و محدود و ربّ و مربوب با هم متفاوتند. مصنوع كه ممكن الوجود است نمى تواند صانع را - كه واجب الوجود است - درك كند و آفريدگان كه محدودند نمى توانند آفريدگار را كه نامحدود است دريابند و موجودات كه تحت ربوبيت خداوندند، ربّ و پروردگار خويش را آن گونه كه هست درك نمى كنند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.