پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: «[خداوند] در علوّ مقام بر همه پيشى گرفته و چيزى از او برتر نيست، با اين حال چنان نزديك است كه چيزى از او نزديكتر نمى باشد. نه مرتبه بلندش او را از مخلوقات دور كرده و نه نزديكيش با خلق او را با آنها همسان نموده است». خدا، وجودى بى نهايت و بی نیاز از هر نظر است. او در همه جا هست و در هر زمان وجود دارد و در عين حال بى مكان و بى زمان است؛ بنابراین منظور از عُلوّ، در جمله بالا، برترى وجود و هستى است و منظور از قرب، نزديكى در احاطه وجودى است نه نزديكى در مكان.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در خطبه 49 نهج البلاغه مى فرمايد: ([پروردگار] در علوّ مقام بر همه پيشى گرفته و چيزى از او برتر نيست، با اين حال چنان نزديك است كه چيزى از او نزديكتر نمى باشد)؛ «سَبَقَ فِى الْعُلُوِّ فَلاشَىءَ أَعْلى مِنْهُ وَ قَرُبَ في الدُّنُوِّ فَلاشَىءَ أَقْرَبُ مِنْهُ». و در يك نتيجه گيرى از اين بيان، چنين مى افزايد: (نه مرتبه بلندش او را از مخلوقاتش دور كرده است و نه نزديكيش با خلق او را با آنها همسان قرار داده)؛ «فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ(1)بَاعَدَهُ عَنْ شَيْء مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَقُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِي الْمَكَانِ بِهِ».
ممكن است در ابتدا تصوّر شود كه اين گونه توصيفها با يكديگر متناقض است. چگونه مى تواند چيزى از همه چيز دورتر و بالاتر و از همه چيز نزديكتر و پايين تر باشد؟! چگونه در عين نزديكى دور و در عين دورى نزديك؛ بلكه نزديكترين است؟! آرى اگر با مقياس مخلوقات كه دائماً با آنها سر و كار داريم و همه آنها وجودهايى محدود و متناهى هستند محاسبه كنيم اين تضادها و ضدّ و نقيض ها به نظر مى رسد؛ ولى توجه به يك نكته راه را براى شناخت صفات خداوند به طور كامل هموار مى سازد و آن اين كه او وجودى است، بى نهايت از هر نظر و بى نياز و غنىّ مطلق. چنين وجودى هيچ گونه محدوديتى از نظر زمان و مكان و علم و قدرت ندارد؛ بلكه بى نياز از زمان و مكان و برتر از آن است، در همه جا هست و در هر زمان وجود دارد و در عين حال بى مكان و بى زمان است. چنين وجودى به همه اشيا نزديك است و چون شباهتى با آنها ندارد از همه دور است، از همه چيز آشكارتر است؛ چون همه چيز نشانه وجود اوست و از همه چيز پنهان تر است چون شباهتى به عالم مخلوقات، كه ما با آنها آشنا هستيم ندارد. بنابراين منظور از عُلوّ در جمله بالا برترى وجود و هستى است نه برترى در مكان، و منظور از قرب و نزديكى، نزديكى در احاطه وجودى است نه نزديكى در مكان.
تصديق بايد كرد كه فهم و درك اين صفات براى ما كه هميشه با صفات ممكنات سر و كار داريم آسان نيست؛ ولى با كمى انديشه و استفاده از مثال ـ هر چند مثالهايى ناقص باشد ـ مى توان آنها را به ذهن نزديك كرد، مثلا در برابر اين سؤال كه چگونه مى تواند وجودى در همه جا و در هر زمان باشد و در عين حال زمان و مكان نداشته باشد؟ مى توانيم از مثالهاى ناقص مانند بعضى از فرمولهاى رياضى بهره بگيريم همه مى دانيم: «دو بعلاوه دو مساوى با چهار مى شود» اين رابطه نه تنها در زمان كه در آسمان و در هر جا برويم برقرار است نه تنها در عصر و زمان ما كه در هر عصر و زمانى حاكم است، در عين حال نه مكانى دارد و نه زمانى.
و اين كه مى فرمايد: بلندى مقام و هستى اش او را از اشيا دور نمى كند و نزديكى اش آنها را همسان با مخلوقات نمى سازد، نتيجه روشنى از همان حقيقتى است كه در بالا گفته شد. بعضى از شارحان نهج البلاغه در تشبيه ناقص اما مناسبى چنين گفته اند: كه امواج نور به شيشه ها مى تابد و در درون آنها نفوذ مى كند و آنها را روشن مى سازد و در عين حال كه به آنها از همه چيز نزديكتر است همسان با آنها نيست، وجودى است بسيار لطيف و برتر و بالاتر و شايد تعبير قرآن مجيد از ذات خداوند به نور نيز اشاره به همين معنى باشد: «اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ...».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.