پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) عصیان بنده در برابر خداوند را اینگونه به تصویر می کشد: «تصور كن در همان هنگام كه تو از خداى خود روى مى گردانى او [با دادن انواع نعمتها] به تو روى مى آورد، تو را به خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى كه تو به غير او روى مى آورى، به خدا، اگر اين وضعى كه تو با او دارى (عصيان در مقابل محبّت خداوند) در ميان دو نفر كه در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين كسى بودى كه خود را به سبب اخلاق ناپسند و كردار بد نكوهش مى کردی [چه رسد به اینکه او خداست و تو بنده]».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 223 نهج البلاغه، انسانها را به داورى بر خويشتن دعوت مى كند، و دلايل محكوميت او را بر مى شمرد. از جمله اينكه او از يك سو پيوسته در طريق نافرمانى گام مى نهد، ولى از سوى ديگر خداوند، همواره فضل و رحمتش را بر او فرو مى ريزد. مى فرمايد: (خوب تصور كن در همان هنگام كه تو از خداى خود روى مى گردانى او [با دادن انواع نعمتها] به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى كه تو همچنان به او پشت كرده و به غير او روى مى آورى)؛ «وَ تَمَثَّل(1)فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ(2)بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ».
راستى اسف بار و شرم آور است كه انسان مولاى كريمى داشته باشد كه همواره انواع نعمتهايش شامل حال او گردد؛ ولى او پيوسته از او روى بگرداند، كارى كه هيچ وجدانى اجازه آن را نمى دهد. اين همان چيزى است كه در دعاى پرمحتواى افتتاح در ماه مبارك رمضان مى خوانيم: «يا رَبِّ، اِنَّكَ تَدْعُونى فَاُوَلّى عَنْكَ، وَ تَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْكَ، وَ تَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ، كَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَ الاحْسانِ اِلَىَّ، وَ التَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ»؛ (پروردگارا! تو مرا فرا مى خوانى ولى من از تو روى مى گردانم، تو به من محبّت مى كنى؛ ولى من با تو دشمنى مى ورزم، تو به من دوستى مى كنى؛ ولى من پذيرا نمى شوم، گويا منّتى بر تو دارم؛ ولى اين احوال تو را از رحمت و احسان و تفضّل به جود و كرمت نسبت به من باز نمى دارد).
در ادامه مى افزايد: (بزرگ و بلند مرتبه است خدايى كه با آن همه قدرت و قوت، اين قدر كريم است؛ ولى تو با اين حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى كه در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حركت هستى)؛ «فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيف مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ(3)سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!». اشاره به اينكه افراد قوى و نيرومند اگر راه خشونت را پيش گيرند جاى تعجّب نيست. تعجب در اين است كه فرد ضعيف و زبون و ناتوانى در اين راه گام نهد؛ ولى خداوند با آن همه قدرت و عظمت نهايت محبّت را دارد و اين انسان با اين همه ضعف و ناتوانى، اين همه جرأت و جسارت بر معصيت از خود نشان مى دهد. در حالى كه لحظه اى فضل و رحمت الهى از او قطع نمى شود و اين به راستى عجيب است!
سپس مى افزايد: ([با اين همه نافرمانى] تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلكه حتى يك چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى كه براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى كه پرده بر آن افكنده، و يا بلا و مصيبتى كه از تو دور نموده است. آرى با اين همه گناه كه دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فكر مى كنى اگر اطاعتش مى كردى؟)؛ «فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْن(4)فِي نِعْمَة يُحْدِثُهَا لَكَ، أَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ، أَوْ بَلِيَّة يَصْرِفُهَا عَنْكَ! فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!».
اشاره به اينكه انسان از اين سه حالت خالى نيست: يا مشمول نعمتى است كه بايد شكر آن را ادا كند يا مرتكب گناهى شده كه خدا بر آن پرده افكنده و بايد از ستاريت او ممنون باشد و استغفار كند يا بلايى را از او دور ساخته كه بايد قدر اين نعمت الهى را بشناسد. اينها همه در حالى است كه او در طريق عصيان گام بر مى دارد و نسبت به اوامر و نواهى حق بى اعتناست. حال اگر انسان بينديشد كه اين خداوند مهربان و فوق العاده كريم و رحيم اگر بندگان اطاعتش را مى كردند چگونه از آنها قدردانى مى نمود، اين همان مسئله «وجوب شكر منعم» است كه به گفته علماى عقايد مى تواند انگيزه معرفة الله گردد.
آنگاه امام از زاويه ديگرى به اين مسئله مى نگرد و براى بيدار ساختن مخاطبان خود به بيان ديگرى مى پردازد و مى فرمايد: (به خدا سوگند اگر اين وضعى كه تو با خدا دارى [كه پيوسته عصيانش مى كنى و او همواره لطف و محبّت مى كند] در ميان دو نفر كه در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين كسى بودى كه خود را به سبب اخلاق ناپسند و كردار بد، محكوم و نكوهش مى كردى [به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نكوهيده تر است])؛ «وَ ايْمُ اللّهِ(5)لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقَوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِم عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِيءِ الاَْعْمَالِ».
لحن عبارت بالا ناظر به قياس اولويّت است؛ يعنى دو نفر كه هم طراز هم باشند معمولا ترس و وحشتى از هم ندارند. با اين حال اگر يكى از آنان دو پيوسته نيكى كند و ديگرى در برابر بدى كند، سرانجام وجدان نفر دوم او را محكوم مى كند و به سوء اخلاق متهم مى سازد، حال اگر اين مسئله در ميان شخص بسيار بزرگ و فرد بسيار كوچكى باشد كه از يك سو لطف و رحمت است بدون هيچ گونه نياز و ترس و وحشت و از سوى ديگر سراپا نياز است و وحشت از مجازات در برابر نافرمانيها، به يقين در چنين شرايطى آن فرد كوچك نابكار بايد خود را بسيار ملامت كند كه چرا در برابر آن همه بزرگوارى اين همه شرمسارى به بار آورده است.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.