پاسخ اجمالی:
انسان ذاتا عاشق کمال است و کسی که خودکشی می کند به یک اختلال روانی دچار است و راه كمال را گم كرده است؛ لذا باید درمان شود نه اینکه کار او حق محسوب شود و جلوگیری از آن سلب حق باشد. ضمن اینکه خودکشی تنها یک مسئله فردی نیست و صدمات جدی روحی، عاطفی، اقتصادی و... به بستگان، نزدیکان و اجتماع انسانی وارد می نماید؛ لذا بجای اعتراض به حکم خودکشی باید عوامل آن مثل مشکلات اقتصادی و عدم ایمان و... را شناسایی و برطرف کرد.
پاسخ تفصیلی:
سلب شدن «حقّ خودکشی»!
انسان برای تولد خود اختیاری ندارد و محیط زندگی اش را خودش انتخاب نکرده است، اما ادامه زندگی اش در اختیار اوست و می تواند هر زمان از زندگی اش ناراضی بود خودکشی کند. ولی خداوند این حق را نیز از انسان سلب کرده است و مجازات سنگینی برای آن قرار داده است. آیا سلب این حق از انسان با عدل الهی منافات ندارد؟!
قبل از هر پاسخی به این سؤال لازم به ذکر است که صرف اعطاء وجود از طرف خداوند لطف و تفضّل است و همين كه فرد به عرصه وجود پا مي گذارد خير است. حرام بودن خود کشی نیز بخاطر منافات آن با حکمت و خیر بودن وجود انسان و در راستای رسیدن به فضل الهی است. خودکشی پیامد هایی دارد که توجه به آنها حرمت این عمل قابل درک می کند. حرمت خود کشی را تحت عناوین ذیل بررسی می کنیم تا حکمت آن حکم و راههای برچیدن زمینه های خود کشی مشخص شود.
انسان ذاتا عاشق کمال است و خودکشی یک اختلال روانی است:
خودکشی یک امر طبیعی نیست که حق محسوب شود و جلوگیری از آن سلب حق باشد. حتی در جوامع غیر دینی نیز برای درمان و پیشگیری از این معضل اجتماعی اقدامات جدی صورت می پذیرد. در نگرش اسلام و تمامی مکاتب الهى «حق حيات» عطاى خداوند است كه مسؤولانه به انسان عنایت شده است. پس بايد آن را حفظ کرد؛ چون حفظ آن «تكليف» است و مالك اصلى اين حق و امانت، خداوند متعال است.
خداوند در کنار حیات به انسان ابزار رسیدن به کمال نیز عطا کرده است. یکی از ابزارهایی که به همه انسان ها داده شده است غریزه عشق به کمال است. غريزه عشق به كمال تنها مخصوص انسان نيست، بلكه در حيوانات هم وجود دارد، زيرا آنچه را كه مناسب زندگى آنها باشد خواهانند و از آنچه كه به ضرر آنان تمام شود گريزانند، ولى امتياز انسان ها نسبت به حيوانات اين است كه غريزه عشق به كمال در انسان ها- به علّت راهنمايى هاى عقل- به مراتب از حيوانات قوى تر است.
البته کسانی که خودکشی می کنند نیز عشق به کمال را دارند و به منظور نجات از ناراحتى ها (كه خود يكى از مراحل كمال است) این کار را انجام می دهند؛ ولى بدبختى آنها در اين است كه راه تكامل را گم و خيال كرده اند آن كمال فطرى كه فرمان عقل و وجدان، پشتيبان آن است همين است و بس! همچنين انسان هايى كه به كارهاى پست تن در مى دهند و يا اينكه عمر خود را در راه رسيدن به لذّات زودگذر تباه مى سازند و متوسّل به موادّ مخدّر و مشروبات الكلى مى شوند، از اين قانون مستثنا نيستند. آنها هم به گمان اينكه به طرف كمال مى روند، راه كمال را گم كرده و خوشبختى و لذّت خود را در اين موضوعات مى دانند! بنابراين عشق به كمال در همه آنها هست، ولى بعضى مسير را اشتباه مى روند و خداوند با تحریم خودکشی و موادّ مخدّر و مشروبات الكلى این اشتباه را به انسان تذکر داده است.(1)
خودکشی باعث صدمه زدن به دیگران نیز می شود:
خودکشی فقط باعث محروم شدن فرد از کمال نمی شود و تنها یک مسئله فردی نیست تا ملاک اختیار فرد باشد. فردی که خودکشی می کند، صدمات جدی روحی، عاطفی، اقتصادی و... به بستگان، نزدیکان و اجتماع انسانی وارد می نماید. لذا قرآن در آیه 32 سوره مائده قتل نفس را بطور مطلق برابر با قتل تمام انسانها می داند: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً». تنها در مواردى كه حیات یک فرد باعث ضرر به حیات کلی جوامع بشری منجر شود، از او سلب مى گردد (مثل قصاص، یا یا اعدام به خاطر فساد در زمین).
اما خودكشى به يقين از گناهان كبيره است، و مالكيّت انسان نسبت به نفس خويش، نمى تواند دليل بر خودكشى شود. همان گونه كه مالكيّت انسان نسبت به اموالش، نمى تواند مجوّز آتش زدن آن گردد.(2)
طبیعی است اگر خداوند خود کشی را حلال می نمود؛ بسیاری افراد به مجرد کوچکترین ناکامی، یا جهت فرار از مسئولیت اقدام به خودکشی می نمودند، لذا نظام انسانی مختل می شد؛ چنانکه امام رضا(علیهالسلام) می فرماید: «خداوند بدین خاطر قتل نفس را حرام نموده كه خودكشی موجب از بین رفتن مردم و فاسد شدن تدبیر امور آنان می شود».(3)
بجای اعتراض به حکم خودکشی باید عوامل آن را شناسایی و برطرف کرد:
اسلام علاوه بر حرام شمردن خودکشی عواملی که منجر به این کار غیر منطقی می شود را نیز ممنوع کرده و بر ایجاد شرایطی که همه انسان ها در آرامش به اهداف خلقت توجه کنند تاکید دارد.
بر طرف کردن روابط ناسالم مالى
یکی از عوامل خودکشی مشکلات اقتصادی است؛ لذا در آيه 29 و 30 سوره نساء مى خوانیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً. وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را به باطل [و از طرق نامشروع] نخوريد! مگر اين كه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد و خودكشى نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است * و هر كس اين عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، به زودى او را در آتش وارد خواهيم ساخت؛ و اين كار براى خدا آسان است).
در حقيقت قرآن مجيد با ذكر اين دو حكم پشت سر هم، به يك نكته مهمّ اجتماعى اشاره كرده است، و آن اين كه: اگر روابط مالى مردم بر اساس صحيح استوار نباشد، و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود، و در اموال يكديگر به ناحق تصرّف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد. و علاوه بر اين كه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است. حوادث و انقلاب هايى كه در جوامع مختلف دنياى معاصر روى داده، شاهد گوياى اين حقيقت مى باشد، و از آنجا كه خداوند نسبت به بندگان خود، مهربان است به آنها هشدار مى دهد و اعلام خطر مى كند كه مراقب باشند مبادا مبادلات مالى نادرست و اقتصاد ناسالم، اجتماع آنها را به نابودى و سقوط بكشاند.(4)
مبارزه با ناامیدی
از طرفی قرآن به انسان هایی که گرفتار مشکلات می شوند نیز امید می دهد و بجای خودکشی انسان را به صبر در برابر سختی ها و مسئولیت پذیری توصیه می کند؛ چرا که فرآیند تعالی و پویایی بشر با مسئولیت پذیری در شرایط دشوار رقم می خورد و بنا به فرمایش قرآن در آیه 6 سوره شرح، شرایط دشوار مقدمه ای برای آسایش بسیار است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»؛ (همانا با هرسختي آساني است حقيقتا با هرسختي آساني است).
بنابراین، نا امیدی از خداوند مهربان و ذلت انتحار، زیبنده اشرف مخلوقات نیست چون انسان مي تواند در شرائط سخت و به خاطر محروميت هايي كه كشيده و صبر و استقامتي كه نموده يكي از بندگان خاص خدا شود، كما اينكه بندگان مقرب نيز همين مسير را طي نمودند و با اين كار هم مي توان آتيه خوبي در اين دنيا داشت و هم در قيامت صاحب مقام عالي شد؛ لذا گرفتن این فرصت ارزشمند با مجاز شدن خودکشی در اسلام مطابق حکمت و عدل الهی نیست.
تاکید بر ایمان الهی
گاهی مشکلات روحی و نا آرمی های منجر به خود کشی حاصل نبود «ایمان» است. كسانى هستند كه در دنيا از انواع امكانات برخوردار هستند، ولى آرامش ندارند؛ تمام امكانات و نعمت ها، براى چنين انسان هايى وسيله عذاب و زجر و شكنجه مى شود. و لذا بسيارى از ثروتمندان دست به خودكشى مى زنند. حتی در يكى از شهرهاى آمريكا جنگلى وجود دارد به نام جنگل خودكشى! كه بيشترين مشترى آن جنگل، انسان هاى ثروتمندى هستند كه در دنيا به غير از آرامش همه چيز دارند! در مقابل انسان هايى را مى بينيم كه با كمترين امكانات و داشتن حدّ اقلّ نيازهاى ضرورى و اوّليّه زندگى، آسوده ترين و راحت ترين زندگى را دارند، چون در آرامش هستند.(5)
بر خلاف انسان های بی ایمان، کسانی که به خدواند ایمان دارند تحت هیچ شرایطی از لطف و عنایت خداوند نا امید نمی شوند و وقتی در زندگی با مشکلاتی مواجه می شوند به خداوند توکل کرده و با آنها مبارزه می کنند و حتی به فکر خودکشی نمی افتند؛ به همين دليل كمتر موردى مى توان پيدا كرد كه يك فرد مذهبى گرفتار عكس العمل هاى حاد يأس مانند «انتحار و خود كشى، هيجان هاى عصبى؛ بيمارى هاى روانى» كه واكنش نااميدى و احساس شكست قطعى هستند؛ شده باشد. قرآن مجيد در آیه 62 سوره یونس مى گويد: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»؛ (بدانيد دوستان خدا هرگز نمى ترسند و از هيچ چيز اندوهگين نمى گردند). امام صادق(عليه السلام) نیز مى فرمايد: «يك آدم با ايمان هرگز خودكشى و انتحار نمى كند».(6)
همچنین امام باقر(عليه السلام) فرموده اند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُبْتَلَى بِكُلِّ بَلِيَّةٍ وَ يَمُوتُ بِكُلِّ مِيتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَقْتُلُ نَفْسَهُ»(7)؛ (مؤمن به هر بلايى مبتلا مى شود و با هر نوع مرگي مى ميرد ولى خودكشى نمى كند).
نتیجه:
با عنایت به اين توضيحات، هيچ عقل سليمي اجازه نمی دهد كه انسانی که می تواند با توكل بر خداوند و حسن ظن بر او به سعادت و کمال دست یابد، به هلاکت روی بیاورد. بر همین اساس جلوگيرى از خودكشى کسی که قصد خودکشی دارد نیز بر هر مسلمانى واجب است، حتی اگر خودش رضایت به این کار نداشته باشد و اگر نجات او هزینه داشت چنانکه هزينه كمى داشته باشد بايد شخص بازدارنده بپردازد. امّا اگر هزينه آن سنگين باشد، يا مستلزم خطر جانى باشد، بر آن شخص لازم نيست؛ ولى چنانچه بيت المال توانايى داشته باشد بايد آن را بپردازد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.