پاسخ اجمالی:
«شریح بن حارث» از اهالی قبیله «بنی کنده» بود. در اين كه او از صحابه پيامبر(ص) بوده يا از تابعين، اختلاف است. او از سوي عمر قاضى كوفه شد و در دوران حکومت امام على(ع) نیز در اين سمت ابقا گرديد، اما سرانجام نیکویی نداشت؛ زیرا زمانی که ابن زیاد هانی را دستگیر کرد و طايفه مذحج قصر را محاصره نمودند، شريح قاضي به دستور ابن زیاد به طایفه هانی گفت كه هاني زنده است. او با اين كار رضايت ابن زياد را بر رضايت خدا مقدم كرد و اگر چنين كاري نمي كرد شايد سرنوشت قيام امام حسين(ع) در كربلا طور ديگري رقم مي خورد.
پاسخ تفصیلی:
شريح بن حارث ابو اميه از قبيله «بنى كنده» بود و اينكه بعضى شريح بن هانى گفته اند، نادرست است. در اينكه آيا او از صحابه بود يا نه؟ در ميان مورخان گفتگو است. در كتاب «اسد الغابة» آمده است كه: «او زمان پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) را درك كرد؛ ولى هرگز حضرت را ملاقات ننمود. بعضى گفته اند ملاقات كرد و نزد پيامبر(صلی الله عليه وآله) آمد و مسلمان شد، سپس عرض كرد: اى رسول خدا(صلی الله عليه وآله)! من خانواده اى پر جمعيّت در يمن دارم، پيامبر(صلی الله عليه وآله) فرمود: آنها را نزد من بياور؛ ولى هنگامى كه آنها را به مدينه آورد پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) رحلت فرموده بود». ابن اثير در «اسد الغابة» مى گويد: «عمر او را قاضى كوفه قرار داد و اين منصب تا زمان حكومت امير مؤمنان على(عليه السلام) ادامه داشت و حضرت نيز او را به موجب سوابقش در اين كار ابقاء فرمود؛ ولى طبق روايت معتبرى كه در كتاب «وسائل الشيعه» آمده به او شرط كرد حكم نهايى را بدون اطّلاع آن حضرت صادر نكند: «لَمّا ولّى أميرُ الْمُؤْمِنينَ شُرَيْحاً القَضاءَ اِشْتَرَطَ عَلَيْه أنْ لَا يَنْفَذَ الْقَضاءَ حَتّى يُعْرِضَهُ عَلَيْهِ».(1) اين منصب حتى تا زمان حجاج ادامه داشت.
جمعى از مورخان او را فردى باهوش و زيرك دانسته اند؛ اما اين دليل نمى شود كه در امر قضا مرتکب خطاهاى مهمی نشده باشد كه نمونه هاى آن در كتب حديثی ذکر شده است.(2)
دميرى نويسنده كتاب «حياة الحيوان» مى نويسد: «كسى به شعبى [يكى از تابعين] گفت: اين ضرب المثلى كه معروف شده: «إنَّ شُرَيْحاً كانَ أدْهى مِنَ الثَّعْلَب و أحْيَل»؛ (شريح از روباه مكارتر است) به چه معناست؟ شعبى در جواب گفت: شريح در ايامى كه بيمارى طاعون به صورت همه گير در كوفه آمده بود، به سوى سرزمين نجف رفت هنگامى كه نماز مى خواند روباهى مى آمد و در مقابل او مى ايستاد و ادا و اطوار او را در مى آورد و مايه حواس پرتى او در نماز مى شد. شريح براى گرفتن اين روباه تدبيرى انديشيد؛ پيراهن خود را بر سر چوبى كرد و آستين هايش را مشخص نمود و شب كلاه خود را بر سر آن نهاد روباه آمد در مقابل آن آدمك ايستاد و همان كارها را تكرار كرد. شريح ناگهان از پشت سر آمد و روباه را گرفت، لذا گفته مى شود شريح از روباه هم مكارتر است».(3)
ابن خلكان او را از تابعين مى شمرد؛ هرچند دوران جاهليّت را درك كرده بود. وى معتقد است شريح شصت و پنج سال بر مسند قضا نشسته بود و در اين مدت تنها سه سال، آن هم در زمان فتنه عبدالله بن زبير از قضاوت امتناع ورزيد و سرانجام در زمان حجاج استعفاى خود را به او داد و ديگر تا آخر عمر قضاوت نكرد. او كوسه بود و مويى بر صورت نداشت.
در مورد سن او اختلاف است؛ بعضى سن او را صد و بيست سال و بعضى صد و ده سال و بعضى كمتر يا بيشتر از آن شمرده اند.
بى شك او سرانجام گرفتار سوء عاقبت شد، يكى از شواهد آن داستانى است كه طبرى در تاريخ خود از ابو مخنف نقل كرده است. او مى گويد: «هنگامى كه ابن زياد هانى بن عروه را دستگير كرد او فرياد مى زد: كجا هستند دينداران و اهل اين شهر كه مرا در برابر دشمنشان تنها گذاردند. اين سخن را مى گفت؛ در حالى كه خون بر محاسن او جارى بود در اين هنگام صداى فريادهايى بر در قصر دارالاماره شنيده شد و معلوم شد به طايفه بنى مذحج خبر داده اند كه بزرگ آنها هانى كشته شده آنها حركت كردند و قصر را احاطه نمودند عبيدالله بن زياد به شريح قاضى گفت: بيا تماشا كن هانى زنده است سپس بيرون رو و به مردم خبر بده كه او زنده است و او را ديده اى. شريح هم اين كار را انجام داد و مردم پراكنده شدند. سپس ابن زياد، هانى را به قتل رساند».(4) در واقع شريح كه مى دانست جان هانى در خطر است چرا ياران و حاميان او را امر به بازگشت كرد و رضايت ابن زياد را بر رضايت خدا مقدم داشت.
موضع گيرى هاى نامناسب يا سكوت معنادار در برابر امر شهادت امام حسين(عليه السلام) و اسارت اسيران در آن زمان كه در كوفه بود نيز نشانه ديگرى از خباثت و ضعف نفس اوست و اگر او قبيله بنى مذحج را به هنگامى كه دارالاماره را در محاصره خود داشتند امر به بازگشت نمى كرد اوضاع كوفه و آينده ياران امام حسين(عليه السلام) به شكل ديگرى رقم مى خورد.(5)
از روايتى كه ابى مخنف در كتاب «مقتل الحسين» خود نقل كرده استفاده مى شود هنگامى كه مختار بر سر كار آمد او را به سبب كوتاهى هايى كه در امر يارى ياران امام حسين(عليه السلام) كرده بود از منصبش عزل كرد.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.