پاسخ اجمالی:
اغلب اهل سنت قائل به تنزیه صحابه بوده و آنان را افرادی با ایمان می دانند؛ اما در برابر اقدامات طلحه، زبير و عايشه در جنگ جمل، سکوت کرده و مى گويند: «صحابه به اجتهاد خود عمل كرده اند»؛ در حالی كه اجتهاد مربوط به مسائل نظرى بوده و حرمت خون مسلمان جاى هیچ شك و ترديد ندارد تا كسى بخواهد در آن اجتهاد كند و اگر گرفتار خطا شد معذور باشد. در واقع باید گفت: گروهى از صحابه بعد از پيامبر(ص)، بر اثر جاه طلبى از صراط مستقيم منحرف شدند و مصائبى را براى جهان اسلام به بار آورند و نتوانستند از عهده امتحان الهى پس از پيامبر(ص) برآيند.
پاسخ تفصیلی:
غالب اهل سنّت قائل به تنزيه صحابه هستند؛ يعنى همه آنها را بدون استثنا افرادى پاك، با ايمان، عادل و قابل اعتماد مى شمرند. بعضى به قدرى در اين امر راه اغراق و مبالغه را پوييده اند كه حتى مخالفان يك نفر از صحابه را زنديق و كافر مى دانند. از جمله ابن حجر عسقلانى در كتاب «الاصابة» از ابو زرعه رازى نقل مى كند كه او مى گويد: «هرگاه كسى را ديديد كه به يكى از اصحاب پيغمبر خرده مى گيرد بدانيد كه او زنديق است [دليل او قابل توجّه است]؛ زيرا رسول خدا حقّ است و قرآن حقّ است و آنچه او آورده حقّ است و تمام اينها را صحابه براى ما آورده اند و مخالفان مى خواهند شهود ما را از اعتبار بياندازند تا كتاب و سنّت از دست برود».(1)
آنها هنگامى كه در برابر حوادث مسلم تاريخى قرار مى گيرند كه مثلا طلحه و زبير و حتى عايشه آتش جنگى را در برابر خليفه مسلمانان برافروختند كه توده هاى مردم و مهاجر و انصار با او بيعت كرده بودند و در آن جنگ بيش از ده هزار و به قولى هفده هزار نفر كشته شدند، حيران و سرگردان مى شوند كه در جواب چه بگويند؟ و نيز هنگامى كه مى بينند معاويه بر ضد خليفه مسلمين امام على بن ابى طالب(عليه السلام) بر مى خيزد و جنگ صفين را به راه مى اندازد و دهها هزار نفر از مسلمين و حتى افرادى از صحابه مانند عمار ياسر به دست پيروان معاويه كشته مى شوند، در تنگناى عجيبى قرار مى گيرند. آنها نه اين حقايق مسلم تاريخى را مى توانند انكار كنند و نه حاضرند دست از تنزيه صحابه بردارند؛ لذا در اينجا متوسل به منطق عجيبى مى شوند و توجيهاتي مي كنند:
1. گاه مى گويند ما نبايد درباره صحابه صحبت كنيم «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ...»(2) و به اين ترتيب درهاى فهم و درك را بر خود مى بندند. آيا هيچ فرد خردمندى مى تواند چشم خود را بر حقايق تاريخى كه بيانگر بسيارى از مسائل مورد نياز امروز ماست، ببندد؟!
2. گاه مى گويند صحابه همه مجتهد بودند و هر يك به اجتهاد خود عمل كردند؛ علي(عليه السلام) به اجتهاد خود عمل كرد و طلحه، زبير، عايشه و معاويه نيز به اجتهاد خود عمل كردند و همه در پيشگاه خدا معذورند. اينها فراموش كردند كه اجتهاد مربوط به مسائل نظرى و مورد شك و ترديد است و مسائل بديهى و مسلّم، جاى اجتهاد ندارد. آيا كسى مى تواند با اجتهادِ خود، روز را شب و شب را روز كند؟ مسئله جنگ جمل يا صفين كه اساس آن قيام بر ضد حكومت اسلامى و مورد قبول مسلمانان بود و ريختن خون هاى آنان بر اثر جاه طلبى و هوی و هوس ها چيزى نيست كه حرام بودن آن جاى شك و ترديد باشد تا كسى بخواهد در آن اجتهاد كند و اگر در اجتهاد خود خطا كرد معذور و مغفور باشد. چرا اين برادران حاضر نيستند دست از تعصّب بردارند و اعتراف كنند صحابه پيغمبر مانند ساير گروه هاى مردم داراى خوب و بد و صالح و ناصالح اند؟
قرآن مجيد در سوره هاي «بقره»، «توبه»، «احزاب» و «منافقين»، بحث هاى زيادى درباره منافقين و نكوهش آنان دارد. اين منافقان چه كسانى بودند؟ همان كسانى بودند كه تعريف صحابه بر آنان كاملاً تطبيق مى كند. چرا انسان شعرى بگويد كه در قافيه اش بماند؟ آيا بهتر اين نيست كه بگوييم: گروهى در زمان پيغمبر(صلی الله عليه وآله) ناصالح بودند و گروهى صالح و صالحان نيز دو دسته شدند: گروهى بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، پاكى و قداست خود را حفظ كردند و گروهى بر اثر جاه طلبى از صراط مستقيم منحرف شدند و مصائبى براى جهان اسلام به بار آورند، آرى آنها نتوانستند از عهده امتحان الهى پس از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) برآيند.
خوش بُوَد گر محك تجربه آيد به ميان.(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.