پاسخ اجمالی:
اولا: اگرچه «حقیقت وحی» جز برای انبیاء برای هیچ کس دیگر قابل درک نیست، اما چنین موضوعی هیچ ملازمه ای با «بی اثر و بی نتیجه بودن وحی» ندارد. ما می توانیم با اطلاع از معارف افاضه شده به انبیاء، راه سعادت را بیابیم. آثار وحی در رفتارها و مأموریت ها و مسئولیت های تبلیغی و هدایتی انبیای الهی نمود می یابد و به واسطه آن، آدمی امکان هدایت و کمال را می یابد.
ثانیا: «داده ها» و معارفی وحیانی ای که پیامبران به بشر می آموزند نمی توانند مانند خود «وحی» برای عامه مردم «نامفهوم» باشند؛ زیرا موجب نقض شدن غرض اصلی خدا از بعثت انبیا می گردد.
ثالثا: نامفهوم بودن بخش هایی ناچیز از اطلاعات وحیانی - مثل روح، وقت قیامت و... - برای بشر، خللی به غرض خداوند از بعثت انبیاء و ارتباط با آنها از راه وحی وارد نمی کند؛ چرا که اطلاع یافتن و نیافتن انسان از این امور، اثری در تکامل او و رسیدن به اهداف متعالی تعیین شده از سوی خداوند یا تزکیه و تربیتش ندارد.
پاسخ تفصیلی:
چرایی و چگونگی «غیرقابل درک بودن حقیقت وحی، برای عموم بشر»؟
هنگام بحث و استدلال راجع به فلسفه بعثت انبیاء و به عنوان یکی از مهم ترین دلایل در این باب گفته می شود برنامه زندگی انسان که مقدمه وصول به سعادت نوعی اش می باشد، ممکن نیست از راه «عقل» به وی برسد بلکه راه درک دیگری غیر از راه «تفکر» باید وجود داشته باشد که انسان به وسیله آن وظائف زندگی نوعی خود را دریافت نماید و این راه، راه وحی است.(1)
اما باید توجه داشت که مقتضای این دلیل همین مقدار است که در نوع انسان و از میان افراد بشر باید چنین درکی فی الجمله وجود داشته باشد نه اینکه توانایی درک وحی پدیده ای همگانی باشد. این به آن خاطر است که «تلقی وحی»، درک پاکی می خواهد که از هرگونه پلیدی و آلودگی مصون باشد؛ اما افراد انسان در استقامت حال و اعتدال ادراک و صفای روح و... به غایت مختلف اند. بنابراین باید گفت این موهبت تنها در برخی از افراد و آن هم به ندرت تحقق می پذیرد که ما آنها را به عنوان انبیای الهی می شناسیم.(2)
قرآن مجید نیز این موضوع را به گونه ای در آیات 26 و 27 سوره جن مورد اشاره قرار می دهد آنجا که می خوانیم: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول»؛ (داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد* مگر رسولانى كه آنان را برگزيده).
سلب امکان دستیابی غیر پیامبران موجب می شود قریب به اتفاق افراد نوع بشر نتوانند به حقیقت وحی و تمامی زوایای آن دست پیدا کنند. هر پديده ای كه انسان نتواند آن را تجربه نمايد، دقیقا برای او قابل فهم نخواهد بود. به طور مثال شخصی كه فاقد حس بينايی است، هر مقدار كه در مورد خصوصيات اين حس و خواص و آثار آن برایش توضيح بدهيم، باز هم نمی تواند به حقيقت آن راه يابد مگر اين كه نابينايی او از بين برود. درمورد وحی نيز چنين است.(3)
عدم ملازمه بین «فهم ناپذیری عمومی» حقیقت وحی و «بی ثمر بودن» آن:
با روشن شدن موضوع چرایی و چگونگی «عدم فهم پذیری وحی برای نوع بشر» نوبت ماست که بپرسیم چه ملازمه ای بین عدم فهم پذیری عمومی وحی و بی فایده و بی ثمر بودن آن وجود دارد؟! آیا صرف اینکه پدیده ای برای ما غیرقابل درک و دور از دسترس فهم محدود ما باشد، منطقا و لزوما به این نتیجه منتهی می شود که آن پدیده بی فایده و بی ثمر است؟! بر اساس چه استدلال و برهانی و بر پایه چه مقدماتی چنین نتیجه ای استحصال شده است؟
اتفاقا ما برعکس چنین ادعای مطرح شده ای می گوییم: وحی الهی به عنوان موهبتی از آن وجود مقدس، تأثیرهای بسیار حیاتی و عمیقی در حیات دنیوی و سرنوشت اخروی آدمی دارد. دلیل ما بر چنین مطلبی این است که:
اولا: اگرچه ما از درک کنه و حقیقت وحی محرومیم اما می توانیم اصل وجود چنین موهبت الهی ای را از طريق آثار و اهداف و نتايجش بفهمیم و – حداقل در حد همین مقدار – بگوييم که وحى همان القاى الهى است كه به منظور تحقق نبوت و بشارت و انذار صورت مى گيرد يا بگوييم نورى است كه خداوند به آن هركسى از بندگانش را اراده كند هدايت مى كند يا بگوييم وسيله اى است براى ارتباط با عالم غيب و درک معارف از آن عالم. شايد به خاطر همین عدم امکان فهم پذیری چیستی وحی است كه قرآن مجيد تنها از آثار وحى سخن گفته نه از حقيقت آن!(4)
ثانیا: وقتی آثار وحی – همین وحی فهم ناپذیر برای ما – در رفتارها و مأموریت ها و مسئولیت های تبلیغی و هدایتی انبیای الهی نمود می یابد و به واسطه آن، آدمی امکان هدایت و کمال را می یابد، آیا باز هم جایی برای طرح پرسش بی اثر و بی فایده بودن وحی باقی می ماند؟
توضیح بیشتری می دهیم: به نظر می رسد بعد از دسترسی یافتن انبیای الهی – به اذن الهی و به واسطه وحی – به علم غیب؛ آنها از تمامی اصول و فروع معارف الهی و احکام و اخلاق و اسباب سعادت و شقاوت انسانها آگاه باشند و آنچه را نیز مربوط به معارف الهی و احکام و اخلاق و اسباب سعادت و شقاوت انسانها است بدانند. بدیهی است وقتی دایره دانش های غیبی به روی پیامبران گشوده شد، ما انسان ها می توانیم با اطلاع از معارف الهی افاضه شده به انبیاء، راه اصلی کمال و سعادت را بیابیم و با بهره گیری از توصیه های آنها و پیروی کردن از الگوهای عملی ای که سیره آنها به ما ارائه می دهد، آن مسیر را بپیماییم تا رستگار شویم.
اصولا «داده ها و معارف» وحیانی ای که پیامبران به بشر می آموزند نمی توانند مانند خود «وحی» برای عامه مردم نامفهوم باشند؛ زیرا هدف از بعثت انبیاء و ایجاد امکان دسترسی شان به وحی، هدایت نوع بشر و رساندنش به کمال مطلوب و سعادت جاویدان از راه وحی است و هر گونه اخلال به این موضوع – به وسیله نامفهوم بودن آموزه های وحیانی یا مانعی دیگر – موجب غوطه ور شدن انسان های در گرداب گمراهی و نقض شدن غرض اصلی خدا از بعثت انبیا می گردد.(5) در آیه 165 سوره نساء نیز درباره بعثت انبسا می خوانیم: «رُسُلًا مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّة بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّه عَزيزاً حَكيماً»؛ (پيامبرانى [را فرستاد] كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا حجّتى براى مردم بر خدا باقى نماند [و راه سعادت را به همه نشان دهند و بر همه اتمام حجّت شود] و خداوند توانا و حكيم است).
بدین ترتیب وحی الهی کارکرد خود را در حیات و سرنوشت انسان پیدا می کند و دیگر نمی توان با آن به عنوان امری بی ثمر و بی نتیجه مواجه شد.
بخش هایی از داده ها و «اطلاعات» وحیانی برای بشر مثل «حقیقت» وحی نامفهوم است:
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بر غیرقابل فهم بودن برخی داده های وحیانی دلالت دارد. برای مثال در آیه 187 سوره اعراف درباره مطلع نبودن آدمی از زمان برپا شدن قیامت می خوانیم: «یسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لَا یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ»؛ (درباره قيامت از تو سؤال مى كنند، كى فرامى رسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هيچ كس جز او [نمى تواند] وقت آن را آشكار سازد) نیز در همین باره و در تعبیری مشابه در آیه 63 سوره احزاب می خوانیم: «یسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا یدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا»؛ (مردم از تو درباره [زمان قيام] قيامت سؤال مى كنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد). همچنین درباره امکان ناپذیر بودن اطلاع از حقیقت روح در آیه 85 سوره اسراء می خوانیم: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»؛ (و از تو درباره «روح» سؤال مى كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!»).
با این حال روشن است که امکان اطلاع یافتن یا نیافتن انسان به صورت کامل از چنین اموری اثری در تکامل او و رسیدن به اهداف متعالی تعیین شده از سوی خداوند یا تزکیه و تربیتش ندارد؛ لذا نامفهوم بودن بخش هایی از مضامین وحیانی برای علم و عقل قاصر بشر، خللی به غرض خداوند از بعثت انبیاء و ارتباط با آنها از راه وحی وارد نمی کند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.