پاسخ اجمالی:
دو دليل براي اثبات «عدل الهي» وجود دارد؛ دليل اول اين است كه ظلم قبيح است و خداوندِ حكيم، هرگز كار قبيح نمى كند و به عكس، عدالت نشانه كمال و حكمت است و وجود بى عيب و نقص چنين چيزى را فروگذار نخواهد كرد. دليل دوم آن است كه سرچشمه هاى ظلم گاه نيازهاى انسان، جهل، هواپرستى، ضعف و حسد است؛ چگونه ممكن است ظلم از وجودى كه كمال مطلق است سر بزند؟ در حالى كه در او نه نياز راه دارد و نه جهل و خودخواهى و غرور. آيا از چنين وجودى جز خير و عدالت و رأفت و رحمت سرچشمه مى گيرد؟!
پاسخ تفصیلی:
درباره عدل الهي عمدتاً دو دليل جلب توجّه مى كند كه ادلّه ديگر را مى توان به آن دو باز گرداند؛ این دلایل از قرار زیر است:
دليل اول از مسأله حُسن و قُبح سرچشمه ميگيرد، ظلم قبيح است و خداوند حكيم، هرگز كار قبيح و ناشايست انجام نمى دهد. ظالم در خور ملامت و سرزنش است و مسلّم است يك وجود كامل هرگز كارى نمى كند كه در خور ملامت باشد. به عكس، عدالت نشانه كمال وجود و حكمت است و وجودى كه از هر نظر كامل و بى عيب و نقص است چنين چيزى را فروگذار نخواهد كرد. اين دليل به قدرى روشن است كه نيازى به شرح بيشترى ندارد، آيا هيچ كس احتمال مى دهد خداوند همه انبياء، نيكان و صالحان را به دوزخ برد و تمام اشقياء، ظالمان و ناپاكان جهان را به بهشت فرستد؟ مگر افراد بيمارگونه اى كه منكر هر حقيقتى هستند يا كسانى كه در تنگناى مسائل ديگرى واقع شده ـ مانند مسأله جبر و اختيار ـ و نتوانسته اند مشكل آن را حل كنند ناچار به انكار اينگونه مسائل مى پردازند.
دليل دوم آن است كه در يك تحليل روشن سرچشمه هاى ظلم را در چند امر مى توان خلاصه كرد: گاه ظلم ناشى از نيازهاى انسان است و فرد ظالم بجاى اين كه با تلاش و كوشش صحيح به مطلوب خود برسد و رفع نياز كند، سعى دارد نيازهاى خود را از طريق غصب حقوق ديگران تأمين نمايد. گاهى ناشى از جهل و نادانى و بى خبرى است كه ظالم به راستى نمى داند چه مى كند؟ و چه كار خلافى انجام مى دهد؟ گاه ظلم از هواپرستى و خودخواهى سرچشمه مى گيرد و ظالم مى خواهد از طريق غصبِ حقوق ديگران، هوى و هوس خويش را اشباع كند و به غرور و خودخواهى خويش پاسخ دهد.
گاه سرچشمه ظلم، ضعف و ناتوانى است؛ چون ظالم نمى تواند به مقصود خود برسد و در برابر فقدان چيزى خويشتن دار نيست، دست به ظلم مى برد. گاهى ظلم از حس انتقامجوئى و كينه توزى سرچشمه مى گيرد و انسان در برابر ستمى كه به او شده، چندين برابر تلافى مى كند. گاهى نيز از حسد مايه مى گيرد، شخص حسود كه داراى كمبودهايى است و نمى تواند ديگرى را غرق نعمت ببيند و به مبارزه با او بر مى خيزد، تا با ظلم و ستم، نعمت را از او سلب كند. امثال اين عوامل و انگيزه ها كه همه از نوعى نقصان و كمبود و انحطاط حكايت مى كند.
با اين حال چگونه ممكن است ظلم و ستم از وجودى كه كمال مطلق است سر بزند، در حالى كه در او نه نياز راه دارد و نه جهل و نادانى و ناتوانى، نه خودخواهى و غرور در او مفهوم دارد نه كينه توزى و انتقامجوئى، نه ديگرى از او در كمال برتر است كه به او رشك برد و نه كسى كمالى را از او مى تواند سلب كند كه در مقام انتقام برآيد. آيا از چنين وجودى جز خير و عدالت، رأفت و رحمت سرچشمه مى گيرد؟! اگر بدكاران را كيفر مى دهد در حقيقت نتيجه اعمال آنها است كه به دستشان مى دهد نه نيازى به كيفر آنها دارد و نه گناه گنهكاران بر دامان كبريائيش گردى مى نشاند.
جالب اين كه قرآن مجيد از وجدان عمومى انسان ها در اين باره كمك گرفته و از آنها مى خواهد كه خودشان در اين مسأله داور باشند، درست برخلاف آنچه اشاعره مى پندارند كه حسن و قبح در اين زمينه فقط جنبه شرعى دارد و وجدانى نيست. از این رو مى فرمايد: «أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(1)؛ (آيا مومنان را همچون مجرمان قرار دهيم؟! * شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى كنيد؟). در واقع قرآن اين سخن را بعد از ذكر پاداش هاى عظيم پرهيزكاران بيان مى كند و اين تعبير قرآنى به خوبى نشان مى دهد كه قرآن، داورى عقل را در مسأله عدالت و ظلم كاملا به رسميت شناخته است و ظلم را به حكم عقل محكوم و عدالت را نيكو مى شمرد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.