پاسخ اجمالی:
علم خداوند دارای آثار تربیتی است. زمانی که قرآن به انسان مى گويد تو تنها نيستى و خدا همه جا با توست و اين باعث آرامش روح و صفاي جان مي شود. همچنین مى گويد: تو در حضور خدائى و عالم محضر اوست؛ سخت مراقب اعمال خود باش، و او را ميان خوف و رجا قرار می دهد. مسأله علم خدا هشدارى است به انسان ها كه حتى مراقب افكار و نيات خود باشند. وقتى خداوند از نیات ما آگاه است، علم او به ساير اعمال ما جاى شك ندارد، اين تعبير ما به او از رگ قلبش نزديكتريم، هشداری خوف انگيز، نوعی امید و آرامش نیز به انسان می دهد.
پاسخ تفصیلی:
در سوره حديد به دو نكته در زمينه علم خداوند برخورد مى كنيم: نخست تكيه بر اين كه آنچه را در زمين داخل مى شود، مى داند، و آنچه را از آن خارج مى شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود؛ «يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا». به اين ترتيب از تمام دانه هاى گياهان كه در زمين فرو مى رود، و دانه هاى باران و ريشه هاى درختان و معادن و ذخائر و گنج ها و دفينه ها و اجساد مردگان و انواع حشرات كه در اعماق زمين لانه مى كنند آگاه است. همچنين از گياهانى كه از زمين مى رويند و خارج مى شوند، و موجودات زنده اى كه از آن برمى خيزند، و معادن و گنج هايى كه ظاهر مى شود و مواد مذابى كه با آتشفشان ها از دل زمين بيرون مى ريزد، و چشمه هاى آب زلال يا آب داغ معدنى كه از دل زمين بيرون مى جهد، از همه باخبر است، و نيز از خيل فرشتگان كه از عالم بالا نازل مى شوند، و اشعّه حيات بخش آفتاب و دانه هاى باران كه از آسمان فرو مى ريزد، و از شهاب ها و سنگ هاى آسمانى و اشعّه هاى كيهانى و دانه هايى كه با تندباد به آسمان بالا مى رود و در نقطه هاى ديگر فرو مى ريزد، و همچنين از صعود فرشتگان به آسمان ها، و ارواح بشر، و اقسام پرندگان، و ابرهايى كه از اقيانوس ها بر مى خيزد، و بالاخره دعاها و اعمال بندگان كه به آسمان مى رود از همه آگاه است. اگر به اين حقيقت توجه كنيم كه در هر لحظه چه موجوداتى در افق وسيع اين چهار عنوان قرار مى گيرند؛ آن گاه به عظمت و وسعت علم او آشنا خواهيم شد.
نكته ديگر اين كه در پايان آيه مى افزايد: (و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهيد بينا است)؛ «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ». چه تعبير لطيف و زيبائى! مى گويد: اگر از علم خداوند به موجودات مختلف زمين و آسمان ها در آغاز آيه سخن گفته شده است هرگز به اين معنا نيست كه او را از خود دور بدانيد، او همه جا همراه شما است، و اعمالتان را مى بيند، نمى فرمايد: «مى داند» مى گويد: «مى بيند» كه حاكى از حضور و شهود است. جالب اين كه باز در اين آيه از مسأله علم خداوند براى تربيت انسان بهره گيرى شده است. از يك سو به انسان مى گويد تو تنها نيستى، او همه جا با تو است، مطلبى كه به روح انسان آرامش و به جان او صفا مى دهد، و از سوى ديگر به او مى گويد: تو در حضور خدائى و جهان محضر او است؛ سخت مراقب اعمال خود باش، و به اين ترتيب او را در ميان خوف و رجا فرو مى برد. مسلّماً اين معيّت و همراهى به معناى حضور در مكان نيست؛ بلكه اشاره به احاطه علمى خداوند نسبت به همه چيز است و به گفته شاعر:
اين معيّت مى نگنجد در بيان *** نى زمان دارى خبر زو نى مكان!
همچنين در سوره حديد به استدلال روشن و زنده اى بر علم گسترده خداوند نسبت به همه چيز برخورد مى كنيم كه در يك جمله بسيار فشرده و پر معنا - همان گونه كه روش قرآن مجيد است - ادا شده است؛ مى فرمايد: (آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟!)؛ «ألايَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ».(1) (در حالى كه او[از اسرار دقيق] باخبر و آگاه است)؛ «وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ». اگر اين دليل را بخواهيم به صورت ساده اى بيان كنيم چنين مى گوئيم: نظام موجودات جهان نشان مى دهد كه بر طبق برنامه و نقشه و اهداف معيّنى آفريده شده است؛ بنابراين آفريننده اين موجودات از اسرار همه آنها حتّى پيش از آفرينش آنها آگاه بوده است. همچنین اگر به اين نكته توجه كنيم كه آفرينش الهى دائمى و مستمر است، و رابطه ممكنات با واجب الوجود هم در آغاز است و هم در بقاء، و فيض هستى لحظه به لحظه از سوى آن مبدأ فيّاض به مخلوقات مى رسد، در اين حال روشن مى شود كه علم و آگاهى او به تمامى موجودات عالم هستى هميشگى و دائمى در هر زمان و مكان است.
قابل توجه اين كه آيه با يك استفهام انكارى شروع شده، و پاسخ را از شنونده مطالبه مى كند؛ يعنى مطلب به قدرى روشن است كه هركس به عقل و وجدان خويش مراجعه كند مى داند كه سازنده هر چيز حتماً از آن باخبر است.(2) «لطيف» از ماده «لطف» در اينجا به معنى كسى است كه خالق موجودات لطيف و اشياء بسيار دقيق و ظريف است، و يا به معناى كسى كه از آنها آگاه مى باشد. در معنى «خبير» نيز گفته اند: به معنى كسى است كه با خبر از اسرار نهان است؛ و اين هر دو وصف براى خداوند اشاره به علم او نسبت به اسرار عالم و رازهاى نهان است.
قابل توجه اين كه قبل از اين آيه خداوند انسان ها را مخاطب ساخته و مى فرمايد: گفتار خود را چه پنهان كنيد يا آشكار او از تمام آنچه در دلها است باخبر است؛ و سپس استدلال فوق را براى اثبات اين مطلب بيان مى دارد؛ و به اين ترتيب تكيه اين آيه بر علم خداوند باز ناظر به اثر تربيتى آن است. از آنچه در تفسير آيه گفته شد به خوبى روشن مى شود كه مفهوم آيه بسيار گسترده است، و نبايد آن را محدود به خصوص آگاهى خداوند بر اعمال و نيّات و عقائد انسان ها نمود، در حقيقت يك دليل كلى و منطقى براى علم خداوند است كه براى بيان نكته تربيتى خاصّى مطرح شده است.
همچنين در سوره نمل كه ناظر به علم خدا نسبت به اسرار درون و برون انسان و سپس غيب آسمان و زمين است، مى فرمايد: (و پروردگارت آنچه را در سينه هايشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند[به خوبى] مى داند)؛ «وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ». سپس مى افزايد: (و هيچ موجود پنهانى در آسمان و زمين نيست مگر اين كه در كتاب مبين[و علم بى پايان پروردگار] ثبت است)؛ «وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ». تعبير به «ربّك»؛ (پروردگار تو) اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه مگر مربّى و مالك تدبير و تصرّف، ممكن است از حالات درون و برون كسى كه مورد تربيت و تصرّف او است بى خبر بماند؟ و اين ربوبيّت خود دليلى است بر علم پروردگار. «تَكِنُّ» از ماده «كِنّ» (بر وزن جِن) به معناى پرده و هرچيزى است كه مى تواند اشياء را مستور دارد، و در اينجا سينه ها به عنوان پوششى بر رازهاى درون معرفى شده و سينه و قلب در بسيارى از تعبيرات قرآنى به معناى روح و عقل است. تعبير به «غائِبَة» اگر معناى وصفى داشته باشد اشاره به امورى است كه فوق العاده مستور و پنهان است(زيرا تاء در اينگونه موارد براى مبالغه است مانند: «علاّمة»).(3) واژه «مُبين» هم به معنى آشكار آمده است، هم به معنى آشكاركننده (هم لازم است و هم متعدى) و در اينجا معناى دوم مناسب است يعنى لوح محفوظ يا لوح علم پروردگار بيا گر و آشكاركننده حقايق است.(4)
علاوه بر اين در سوره «ق» باز به تعبيرات تازه و جالبى در زمينه علم خدا برخورد مى كنيم. در اين آيه نيز مسأله علم پروردگار به عنوان هشدارى به همه انسان ها مطرح شده كه حتّى مراقب افكار و نيّات و اسرار درون خود باشند، مى فرمايد: (ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفسِ او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!)؛ «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».
در حقيقت در اين آيه به دو قسمت از علم خداوند اشاره شد: نخست روى مسأله خلقت انسان تكيه كرده؛ يعنى خالق حكيم چگونه ممكن است از فعل خود بى خبر باشد؟ به خصوص اين كه خلقت او مستمر است و فيض وجود لحظه به لحظه به تمامى موجودات عالم هستى مى رسد، و در يك تشبيه ناقص، او همانند نورى است كه از مولّد برق لحظه به لحظه به لامپ ها سرازير مى شود. ديگر اين كه او از مخلوقات خود دور نيست، حتّى به آنها از خودشان نزديكتر است، اين حضور دائم و نزديكىِ فوق العاده، دليل ديگرى بر علم او نسبت به همه اشياء است.
براى «وريد» تفسيرهاى متعدّدى در كتب لغت و تفاسير آمده است: «راغب» آن را به معنى رگى كه به قلب و كبد متصل است تفسير مى كند، و جمعى آن را به شاهرگى كه در گردن است تفسير كرده اند، و بعضى گفته اند «وريد» رگى است كه متصل به حلق است و يا زير زبان است، گاهى نيز به تمام رگ هايى كه در تمام بدن متفرّق و مجراى خون مى باشد، تفسير شده است. البتّه معناى اول(رگ بزرگ قلب) با مفهوم آيه تناسب بيشترى دارد؛ چون هدف، بيان نزديكى فوق العاده خداوند به انسان است، و اين در مورد رگ قلب روشن تر مى باشد، به خصوص اين كه در مورد رگهاى گردن معمولا «وريدان»؛ (دو وريد) گفته مى شود.
تعبير به «حبل»؛ (طناب) نيز نشان مى دهد كه منظور هرگونه رگى نيست؛ بلكه رگ هاى مهم بدن است، و به تعبير بعضى منظور رگ هايى است كه حكم نهر دارد نه جويبار. به هر حال اين واژه از مادّه «ورود» ـ به معناى قصد آب كردن و به آب رسيدن ـ گرفته شده كه تناسب آن با رگ ها كه مجراى خون است پوشيده نيست. گل را و شكوفه از اين نظر «ورد» مى گويند كه نخستين ثمره اى است كه از درخت وارد مى شود.(5) «تُوَسْوِسُ» از ماده «وسوسه» و «وسواس» به معناى صداى آهسته زينت آلات، و پيام و صداى مخفى است، سپس به خطورات قلبى و القائات زودگذر فكرى و انديشه هاى نامطلوب اطلاق شده است.(6)
به هر صورت وقتى خداوند از خطورات زودگذر فكرى آگاه است، علم او به ساير اعمال و افعال و اعتقادات ثابت ما جاى شك و ترديد نيست، اين تعبير ـ كه ما به انسان از رگ قلباش نزديكتريم ـ ضمن هشدار خوف انگيز، نوعى آرامش اميدبخش نيز به ما مى دهد كه نور و روشنائى اين اميد، سراسر وجود ما را فرا مى گيرد. وقتى انسان مى داند كه دوست به او از خودش نزديك تر است آيا اين عجيب نيست كه او از وى دور باشد؟ اين مصيبت را با كه مى توان در ميان گذاشت كه دوست در كنار انسان باشد و او در آتش مهجوري اش بسوزد؟
نحن اقرب گفت من حبل الوريد *** تو بكندى بئر فكرت را بعيد
اى كمان تيرها پر ساخته *** صيد نزديك و تو دور انداخته!(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.