پاسخ اجمالی:
مشركان مى گفتند: خداوند برتر از آن است كه او را عبادت كنيم پس ما به سراغ موجوداتى مى رويم كه به آنها دسترسى داريم؛ او مانند يك پادشاه بزرگي است كه توده مردم به او دسترسى ندارند و بايد به سراغ خاصان او رفت. قرآن مى فرمايد: اين گونه مثال ها را براى خدا نزنيد. خداوند همه جا حاضر است، بعلاوه او مانندى ندارد كه بيانگر وجود او باشد تا به عبادت او برخيزيد. از مجموع این آيات به دست مى آيد كه اوصاف خداوند هيچ گونه شباهتى با اوصاف مخلوقين ندارد؛ و هرگونه مقايسه او با غيرش باعث گمراهى و سقوط در دره «تشبيه» است.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «شوري» به دنبال نفى هر گونه مولي و معبود و سرپرست غير از خود است و با تأكيد بر خالقيّت خداوند نسبت به آسمان ها و زمين مى فرمايد: (هيچ چيز همانند او نيست، و او شنوا و بينا است)؛ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ». با توجه به اين كه كاف تشبيه در «كَمِثْلِهِ» خود به معناى مثل و مانند است، قرار گرفتن اين دو، پشت سر يكديگر براى تأكيد مى باشد(بعضى از آن تعبير به حرف زائد كرده اند كه آن نيز معمولا براى تأكيد مى آيد). بنابراين مفهوم آيه اين است كه هيچ چيزى از آنچه ما مى شناسيم و نمى شناسيم همانند خدا نيست، و او از هر نظر بى نظير است، چرا كه او وجودى است مستقل بالذّات و بى پايان و نامحدود در تمام جهات، در علم و قدرت و حيات و اراده و... امّا غير از او هرچه هست وابسته، محدود، متناهى و ناقص است؛ بنابراين هيچ شباهتى ميان وجود او _كه كمال مطلق است_ با نقصان مطلق؛ يعنى موجودات امكان وجود ندارد، او غنى مطلق است و غير او فقير و نيازمند در همه چيز.
اين كه در بعضى از كلماتِ مفسّران آمده است كه نفى شباهت در آيه فوق اشاره به شباهت در ذات است؛ يعنى ذات هيچ چيز همچون ذات پاك خدا نيست، ولى ناظر به نفى در صفات نمى باشد؛ چرا كه او صفاتى دارد مانند علم و قدرت و... كه نمونه اى از آن در انسان وجود دارد، اشتباه بزرگى است؛ زيرا چنانكه در بحث علم و قدرت و مانند آن بیان شده، اين گونه صفات خدا نيز هيچ شباهتى به علم و قدرت ما ندارد، البتّه او وجود دارد ما هم وجود داريم، ولى اين وجود كجا و آن وجود كجا؟! همچنين در مورد صفات او و صفات بندگان.
به هر حال اين يك اصل اساسى در بحث «معرفة الله» و شناخت صفات او است كه او را از هر مثل و مانند پاك و منزّه بدانيم، و برتر از قياس و گمان و وهم بشمريم؛ و توجّه داشته باشيم اوصافى كه درباره او به كار مى رود، بايد خالى از هر گونه عيب و نقص و عوارض مادّى و جسمانى و امكانى باشد.
جَلَّ المُهَيمِنُ اَنْ تُدْرَى حَقِيقَتُهُ *** مَنْ لا لَهُ المِثْلُ، لاتَضْرِبْ لَهُ مَثَلا!
(خداوند قادر متعال برتر از آن است كه حقيقتش شناخته شود *** چيزى كه مثل و مانند ندارد براى او مَثَلى نزنيد!).
آيه 74 سوره نحل همان محتواى آيه قبل را در شكل ديگرى مطرح مى كند و بعد از نفى معبودهاى بتپرستان كه مالك هيچ گونه رزق و روزى از آسمان و زمين براى انسان ها نيستند؛ مى فرمايد: (پس براى خدا امثال [شبيه] قائل نشويد؛ زيرا خدا مى داند و شما نمى دانيد)؛ «فَلاتَضْرِبُوا لِلّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ».
مسلّماً وجودى كه از هر نظر واحد و يگانه است، مثل و مانندی ندارد كه مثالى از آن براى او انتخاب شود. در بعضى از تفاسير آمده است كه اين جمله اشاره دارد به گفتارى كه مشركان عصر جاهليّت و حتّى بعضى از مشركان عصر ما نيز دارند. آنها مى گويند: خداوند برتر از آن است كه ما او را عبادت كنيم، ما به سراغ موجوداتى مى رويم كه دسترسى به آنها داريم، او درست همانند يك پادشاه بزرگ است كه توده مردم به او دسترسى ندارند، لذا به سراغ وزرا و خاصّان و مقرّباناش مى روند كه به آنها دسترسى دارند.
قرآن مى فرمايد: اين گونه مثال ها را براى خدا نزنيد. خداوند شبيه آن پادشاه ضعيف و ناتوان نيست، او همه جا حاضر است، او در قلب شما است، او به شما از خودتان نزديكتر است، بعلاوه او مثل و مانندى ندارد كه بيانگر وجود او باشد تا به عبادت آن برخيزيد، بت ها و همه مخلوقات ديگر همانند شما مخلوق و وابسته و نيازمند به او هستند. جمله «إِنَّ اللهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» ممكن است اشاره به اين باشد كه شما از كنه ذات و صفات خدا آگاه نيستيد، و انتخاب اين مثال ها از همين جا سرچشمه مى گيرد، خدا به شما هشدار مى دهد تا اين سخن را تكرار نكنيد. بنابراين حتّى در مواردى كه ناچار مى شويم براى نزديك ساختن حقايق مربوط به «معرفة الله»، به ذهن خود و ديگران از مثال هايى كمك بگيريم، و خدا را تشبيه به نور، يا آفتاب عالم تاب، يا روح عالم هستى، و مانند آن بنمائيم، بايد فوراً متذكر شويم كه اينها همه تشبيهاتى است ناقص و نارسا!
از اينجا روشن مى شود اگر در آيه نور: «أَللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(1) خداوند به عنوان نور آسمان ها و زمين معرّفى شده، و يا در آيه 16 سوره «ق»، خداوند از رگ گردن به ما نزديكتر معرفى گرديده، هيچ منافاتى با عدم وجود مثل و مثال براى خدا ندارد؛ چرا كه آنچه وجود ندارد مثل و مثال حقيقى است، و اينها همه مثال هاى مجازى مى باشند كه براى نزديك ساختن آن حقيقت بى مثال به اذهان، انتخاب شده است. لذا در ذيل همان آيه سوره نور مى فرمايد: «وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ»(2)؛ (و خدا براى مردم مثال مى زند). همچنين در سوره «توحيد» هرگونه شبيه و مانند و همتا و همطراز را از خدا نفى كرده، مى فرمايد: (و براى او هيچ گاه، شبيه و مانندى نبوده است)؛ «وَ لَمْيَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ».
به اين ترتيب تمام صفاتِ مخلوقات و عوارضِ موجودات مختلف و هر گونه محدوديّت و نقصان و دگرگونى و تغيير را كه از عوارض ممكنات است از ذات پاكش نفى مى كند. در تفسير «فخر رازى» آمده است كه: «نخستين آيه سوره توحيد «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» انواع كثرت را از ذات خداوند نفى مى كند، و لفظ «صَمَد» نقص و مغلوبيت را، و جمله «لَمْيَلِدْ وَ لَمْيُولَدْ» معلوليّت و علّيّت را و آيه «وَ لَمْيَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» اضداد و امثال را از او نفى مى كند [چرا كه «كفو» به معناى همطراز است و ممكن است مثل و ضد را شامل شود]».(3)
همچنین مى گويد: «آيه مورد بحث، مذهب مشركان را ابطال مى كند، كه بتها را همتاى خدا قرار مى دهند، در حالى كه آيه هاى قبل از آن، مذهب يهود و نصارى را كه براى خدا فرزندى قائل بودند و مذهب دوگانه پرستان (مجوس) را كه قائل به دو مبدأ (خداى نور و خداى ظلمت) بودند نفى مى كند».(4)
در آيه 159 سوره «صافات»، به تعبير تازه اى در اين زمينه برخورد مى كنيم. قرآن مى فرمايد: (منزّه است خداوند از آنچه توصيف مى كنند)؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ». اين جمله كه با تفاوت مختصرى در شش آيه از قرآن مجيد(5) گرچه به قرينه آيات قبل از آن ناظر به نفى فرزند و همسر براى خداوند، و يا شبيه و همتاى او از بت ها مى باشد، ولى در واقع معناى گسترده اى دارد كه هرگونه توصيف را شامل مى شود؛ زيرا توصيفى كه ما مى كنيم معمولا با ذكر اوصافى است كه در مخلوقات و ممكنات وجود دارد؛ بنابراين آخرين توصيفى كه ما مى توانيم درباره خداوند داشته باشيم اين است كه بگوئيم خدا بزرگتر از آن است كه به وصف آيد و او برتر از خيال و قياس و گمان، وهم و فراتر از آنچه ديده ايم و خوانده ايم و نوشته ايم است، آرى او منزّه از آن است كه توصيف اش كنند!
در سوره «حج» باز تعبير تازه اى در اين زمينه ديده مى شود؛ مى فرمايد: (خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند)؛ «مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ». لذا او را با مخلوقاتش مقايسه كردند و همتا و شريك براى او قرار دادند، در حالى كه او هيچ شبيه و مانندى ندارد: (خداوند توانا و شكستناپذير است)؛ «إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ». و غير او همه ضعيف و شكست پذيرند.
بعضى از مفسّران نقل كرده اند كه اين آيه درباره گروهى از يهود نازل شد كه مى گفتند: هنگامى كه خداوند از آفرينش آسمان ها و زمين فراغت پيدا كرد، خسته شد! و به پشت خوابيد و استراحت كرد! و يك پاى خود را بر ديگرى افكند! اين آيه نازل شد و آنها را تخطئه كرد كه آنها خدا را نشناختند، و او را با مخلوقاتش اشتباه گرفته اند. گرچه آيه فوق ناظر به نفى سخنان بت پرستان است؛ ولى مفهوم آن وسيع و گسترده است. لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ اللهَ لايُوُصَفُ وَ كَيْفَ يُوْصَفُ وَ قَدْ قالَ فى كِتابِهِ:«ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»فَلايُوْصَفُ بِقَدَر الاّ كانَ اَعْظَمَ مِنْ ذلِكَ»(6)؛ (خداوند به وصف نمى گنجد، و چگونه ممكن است توصيف شود در حالى كه در كتابش فرمود: آنها خدا را آن گونه كه بايد نشناختند؛ پس خداوند به هيچ حد و اندازه اى توصيف نمىشود مگر اين كه بزرگتر از آن است).
همچنین در خطبه اشباح از نهج البلاغه نيز آمده است: «كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِكَ، إِذْ شَبَّهُوكَ بِأَصْنَامِهِمْ، وَ نَحَلُوكَ حِلْيَةَ الْمَخْلُوقِينَ بِأَوْهَامِهِمْ وَ جَزَّءُوكَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِمْ وَ قَدَّرُوكَ عَلَى الْخِلْقَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الْقُوَى بِقَرَائِحِ عُقُوْلِهِمْ»(7)؛ (دروغ گفتند آنها كه عديل و مانندى براى تو قرار دادند؛ چون تو را به بت هاى خود تشبيه كردند، و لباس مخلوقات را با اوهام خويش بر تو پوشاندند، و در پندار خود، براى تو همچون اجسام، اجزائى قائل شدند، و هر كدام با سليقه شخصى خود براى تو همچون مخلوقاتى كه قواى گوناگون دارد، قواى مختلف پنداشتند).
در جاي ديگر ضمن اشاره به وضع حالات مجرمان و گناهكاران در قيامت، و حضورشان در آن دادگاه بزرگ عدل الهى، مى فرمايد: (خداوند آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را [در دنیا] پشت سر گذاشته اند مى داند؛ در حالى که آنها به او احاطه علمى ندارند)؛ «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا». در تفسير اين آيه غير از آنچه در بالا ذكر شد احتمالات ديگرى ذكر شده از جمله اين كه منظور اين است كه خدا از جزا و اعمال آنها آگاه است، ولى خود آنها آگاهى كامل نه نسبت به اعمال خويش و جزاى آن ندارند و چه بسا آنها را به فراموشى سپرده اند، ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. بنابراين آيه از اين سخن مى گويد كه انسان ها قادر نيستند كه احاطه علمى به كُنه ذات پاك خداوند يا كنه صفات او پيدا كنند؛ چرا كه او برتر از پندار و عقل ما است، چگونه ممكن است خلايق احاطه بر او پيدا كنند در حالى كه اين احاطه مستلزم محدوديّت است و او هيچ گونه محدوديّتى ندارد؟
از مجموع آنچه در آيات فوق آمد چنين به دست مى آيد كه اوصاف پروردگار عالم هيچ گونه شباهتى با اوصاف مخلوقين ندارد؛ و هرگونه مقايسه او با غيرش باعث گمراهى، ضلالت و سقوط در درّه تشبيه (خدا با مخلوقين) است.
هيچ چيز مانند او نيست.
هيچ كفو و همتائى ندارد.
او هرگز به وصف نمى گنجد.
هيچ كس قادر به احاطه علمى به او نيست.
بنابراين در طريق معرفت صفات او بايد با احتياط تمام گام برداشت. آرى كُنه و حقيقت صفاتش بر كسى روشن نمى شود. تنها علم اجمالى به آن براى بشر امكان پذير است به شرط اين كه محدوديّت هايى را كه در صفات مخلوقات است از او نفى كزده و به قالب اين الفاظ محتواى جديدى ببخشند.
اين سخن را با حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه در تفسير آيه مورد بحث وارد شده پايان مى دهيم: مردى از تفسير اين آيه از آن حضرت سؤال كرد، او در جواب فرمود: «لَا يُحِيطُ الْخَلَائِقُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْماً إِذْ هُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ عَلَى أَبْصَارِ الْقُلُوبِ الْغِطَاءَ فَلَا فَهْمَ يَنَالُهُ بِالْكَيْفِ وَ لَا قَلْبَ يُثْبِتُهُ بِالْحُدُودِ، فَلَا يَصِفُهُ إِلَّا كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ...»(8)؛ (خلائق احاطه علمى به خداوند متعال پيدا نمى كنند؛ زيرا او پرده اى بر چشم دل ها افكنده، هيچ فكرى كيفيّتى براى ذات او نمىپذيرد، و هيچ قلبى حدّى براى او اثبات نمى كند، پس او را جز به اوصافى كه خودش براى خود بيان كرده توصيف مكن، همان گونه كه فرموده است: «هيچ چيزى مثل او نيست و او شنوا و بينا استـ»).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.