پاسخ اجمالی:
قرآن در برخی از آیات مسأله حيات و مرگ را يكى از نشانه های الهى دانسته و در بيشتر آیات از حيات و مرگ انسان سخن می گوید. از این رو می فرماید: «چگونه به خدا کفر می ورزید، در حالى که شما مردگان بودید، و او به شما زندگى بخشید؛ سپس مى میراند و بار دیگر زنده مى کند». در واقع پديده حيات و مرگ، مهمترين سند اثبات وجود خدا است. همچنین قرآن حیات و مرگ را دلیلی برای اثبات معاد، توحید و ... می داند. از این رو حضرت ابراهيم(ع) خطاب به نمرود می فرماید: «پروردگار من همان كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند».
پاسخ تفصیلی:
در بعضی از آيات قرآن، روى مسأله حيات و مرگ به عنوان يكى از آيات بزرگ الهى و نشانه هاى ذات پاك پروردگار تكيه شده است. در بيشتر آنها سخن از حيات و مرگ انسان، در بعضى حيات و مرگ به طور عام، يعنى در همه جانداران و در بعضى حيات و مرگ گياهان نيز مورد توجّه قرار گرفته است. در آیه 95 سوره انعام، سخن از شكافتن دانه ها و هسته ها به وسيله قدرت خداوند و بيرون آوردن موجود زنده از موجود مرده و برعكس است، كه حيات و مرگ را به معنى وسيع كلمه در گياهان و حيوانات و انسان ها شامل مى شود. جالب اينكه: دانه هاى گياهان دارای ساختاری محكم اند، و هسته ها از آنها محكم تر، كه شكافتن آنها به آسانى ممكن نيست؛ با اين حال جوانه ای از درون دانه و هسته سر بر مى آورد که بسیار ظريف و لطيف است، اما چگونه مى شود كه اين جوانه لطيف، آن قلعه و دژ بسيار محكم را مى شكافد، و از ديوار آن سر بيرون مى آورد، و به راه خود همچنان ادامه مى دهد؟ اين چيزى جز قدرت بىنظير خداوند نيست؛ و جلمه: «اِنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى»؛ (خداوند شكافنده دانه و هسته است) گويا اشاره لطيفى به همين معنى است.
همچنین خداوند در آیه 28 سوره بقره به صورت يك استفهام توبيخى مى فرمايد: (شما چگونه نسبت به خداوند يگانه كافر مى شويد، در حالى كه مرده بوديد و خداوند شما را زنده كرد، و باز مى ميراند و باز زنده مى كند)؛ «كَيْفَ تَكْفُرُوْنَ بِاللهِ وَ كُنْتُمْ أمْواتا فَأحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيْتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيْكُمْ» اشاره به اينكه مسأله مرگ و حيات به تنهايى براى شناخت خداوند كافى است. به تعبير ديگر: پديده حيات و مرگ در جهان خلقت، مهمترين سند اثبات وجود خدا است. انسان هنگامى كه چشم باز مى كند و خود را مى شناسد، قبل از هر چيز اين سند بزرگ را مطالعه مى كند. انسان به خوبى مى داند كه حيات او از خودش نيست؛ چرا كه روزى در رديف موجودات بى جان بود. پس كسى حيات را به او بخشيده است، حياتی با تمام اسرار و رموزش، و با تمام ظرافت ها و پيچيده گىهايش. بعضى از مفسّران، «كفر» را در اين آيه به معنى كفران نعمت گرفته اند؛ كفران نعمت حيات و مرگ، همان مرگى كه مقدّمه حيات ديگر است. ولى ظاهر اين است كه «كفر» در اينجا به معنى انكار وجود خدا يا انكار توحيد او است در مقابل مشركان. ضمنآ در اين آيه، روى مسأله معاد نيز تكيه شده؛ يعنى پيدايش حيات و مرگ، هم دليلى بر توحيد و هم دليلى بر امكان معاد شمرده شده است.
همچنین آیه 56 سوره یونس گرچه در رديف آيات معاد قرار گرفته؛ ولى همانگونه كه گفتيم، مسأله حيات و مرگ، هم دليلى است، براى اثبات وجود خدا، و هم براى اثبات معاد. تعبير به «هو يُحْيِى وَ يُمِيْتُ» اشاره به اين است كه حيات و مرگ تنها به دست او است؛ و چنين پديده فوق العاده مهم و شگرفى از هيچ كس جز خداوند قادر متعال ساخته نيست.
علاوه بر این، آیه 80 سوره مومنون در رديف آيات توحيد در این سوره آمده است و روى دو مسأله تكيه مى كند: مسأله حيات و مرگ، و مسأله آمد و شد شب و روز؛ و اين دو شباهت زيادى با هم دارند. مرگ همچون ظلمت است، و حيات همچون نور و روشنائى، و مقدّم داشتن شب، بر روز، نيز ممكن است از همين نظر باشد، چرا كه مرگ قبل از حيات بوده و انسان نخست اجزائى مرده بود؛ سپس خداوند لباس حيات در اندامش پوشانيد. اختلاف ليل و نهار خواه به معنى آمد و شد شب و روز باشد [از مادّه «خِلْفه» بر وزن حِرفه، به معنى پشت سر هم آمدن و جانشين يكديگر شدن] و يا از مادّه «خِلاف» به معنى تفاوت و دگرگونى تدريجى در فصول مختلف سال. هر كدام باشد حاكى از نظام دقيقى است كه بر آن حكم فرما است و فصول چهارگانه و بركات حاصل از آن را به دنبال دارد، همانگونه كه مسأله مرگ و حيات و نظام حاكم بر آن در جامعه انساني نيز آثار و پيامدهاى زيادى دارد كه بدون آن نظم زندگى انسان ممكن نيست.
اگر هيچ كس نمى مرد زمين جاى زندگى نبود، و اگر همه به سرعت مى مردند زمين خالى مى شد؛ ولى آفريننده اين دستگاه آن چنان نظام دقيقى بر آن حاكم كرده كه هميشه اقوامى بر روى زمين زندگى مى كنند كه قادر بر استفاده از مواهب حيات هستند، گروهى مى آيند و گروهى مى روند. لذا در پايان آيه مىگويد: «أفَلا تَعْقِلُوْنَ» آيا انديشه نمى كنيد در قدرت آفريدگار و ربوبيت و وحدانيّت او؟ و در اينكه اين نظام بديع محال است بدون علم و تدبيرى به وجود آمده باشد؟ همچنین آیه 116 سوره توبه، مسأله حيات و مرگ را در رديف مالكيّت و حكومت بر آسمان ها و زمين قرار مى دهد؛ و به راستى مسأله حيات به قدرى مهم است كه مى تواند هم رديف پيدايش آسمان ها و زمين باشد. سپس در پايان آيه مى فرمايد: «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُوْنِ اللهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا نَصِيْرٍ» يعنى وقتى تمام قدرت ها و حاكميت به دست خدا است، ولى و سرپرست و ياورى جز او وجود ندارد؛ پس چرا به غير او پناه مى بريد؟!
آیه 8 سوره دخان نیز مسأله حيات و مرگ در كنار مسأله ربوبيّت قرار گرفته؛ و مى گويد همان خدائى كه مالك و پرورش دهنده شما و پدران و نياكان شما بوده و هست او آفريننده مرگ و حيات است. اصولا مسأله مرگ و حيات يكى از شاخه هاى ربوبيت الهى است؛ چرا كه ربوبيت به معنى اصلاح و نظام بخشيدن و پرورش دادن است، و اين جز از طريق حيات و مرگ ممكن نيست. حيات به انسان امكان تكامل مى دهد، و مرگ نيز مقدّمه اى است براى تكامل ديگر و حيات نوين در جهانى وسيع تر.
در آيه 25 سوره بقره نیز گفتگوى تاريخى ابراهيم(علیه السلام) با جبّار زمانش (نمرود) منعكس شده است؛ و به نظر مى رسد كه اين گفتگو بعد از داستان بت شكنى ابراهيم(علیه السلام) بود كه به صورت يك قهرمان درآمد؛ و آوازه او در همه جا پيچيد و ناچار «نمرود» او را احضار كرد.(1) اين مرد خودخواه كه از غرور سلطنت ديوانه شده بود؛ نخستين سؤالى كه از ابراهيم(علیه السلام) كرد اين بود كه: خداى تو كيست؟ ابراهيم(علیه السلام) نيز قبل از هر چيز روى پديده مهم حيات و مرگ تكيه كرد و گفت: (پروردگار من همان كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند)؛ «رَبِّىَ الَّذِىْ يُحْيِى وَ يُمِيْتُ». «نمرود» جبّار طغيانگر با اينكه به خوبى حقانيّت سخن ابراهيم(علیه السلام) را مى دانست براى اغفال اطرافيان و تحذير مغز آنان گفت: اين كار از من ساخته است (من زنده مى كنم و مى ميرانم)؛ «أَنَا اُحْيِى وَ اُمِيْتُ». در اينكه «نمرود» براى اثبات مدّعاى خود در اينجا چه كارى انجام داد؟ در قرآن منعكس نيست؛ ولى بسيارى از مفسّران گفته اند كه او فورآ دستور داد دو نفر از زندانيان را حاضر كردند، يكى را آزاد كرد، و ديگرى را محكوم به مرگ نمود، و گفت: ديدى چگونه حيات و مرگ به دست من است؟! فخررازى در تفسير خود اين معنى را بعيد مىشمرد كه حاضران مجلس «نمرود» آنقدر ابله باشند كه تفاوت ميان كار «نمرود» و حيات و مرگى را كه به وسيله خداوند صورت مى گيرد درك نكنند. او مى گويد: منظور «نمرود» اين بوده كه آيا تو مدّعى هستى خداوند بدون هيچ واسطه اين كار را انجام مى دهد؟ اينكه درست نيست، و اگر از طريق استفاده از عالم اسباب است اين كار نيز از ما ساخته است.(2) ولى به نظر مىرسد كه «فخررازى» اين نكته را فراموش كرده كه در هر عصر و زمانى افراد نادان، كم نيستند، به خصوص متملّقان چاپلوسى كه در اطراف قدرتهاى جبّار، اجتماع مى كنند. نظير همين معنى در حالت موسى(علیه السلام) و فرعون نيز آمده است كه فرعون با كلمات سست و مسخره اش، مردم مصر را تحميق كرد، و آنها را به عبوديت خود دعوت نمود. تفسيرى كه «فخر رازى» دارد، متناسب با مجلسی است که فلاسفه دور هم بنشينند و چنين سفسطه هايى را درست كنند كه اگر فاعل بالواسطه باشد چنين، و اگر بلا واسطه باشد چنان!
در آیه 43 سوره ق نیز ايجاد حيات و مرگ را، مخصوص خداوند مى شمرد؛ و بازگشت همگان را به سوى او معرّفى مى كند. در آيه 40 سوره روم مشركان را با لحنى قاطع، مخاطب ساخته و مى گويد: «خدا است كه شما را آفريده و حيات بخشيده و سپس روزى داده، مرگ شما و حيات مجدّد در قيامت نيز به دست او است، آيا هيچ يك از بت هاى شما قدرت بر چنين كارى دارند»؟ آنها مى توانند چيزى بيافرينند يا بميرانند؟ يا روزى بخشند؟ حال كه همه اينها از آن خدا است، پس چرا براى او شريك و همتا قرار مى دهيد؟ (او منزّه و برتر است از شريكانى كه براى او قرار مى دهند)؛ «سُبْحانَهُ وَ تَعَالى عَمّا يُشْرِكُوْنَ» و سرانجام در آيه 9 سوره نحل، مسأله حيات گياهان را كه چهره زيبا و پر اسرارى از حيات است، مطرح مى كند، و صحنه زمين هاى مرده را به انسان ها نشان مى دهد كه چگونه بيابان خشك و فاقد حيات را با يك يا چند باران كه از آسمان نازل مى شود، لباس حيات در تن مى پوشد، از هر گوشه اى از آن نغمه حيات بر مى خيزد و صحنه رستاخيز ظاهر مى شود.
در پايان آيه مى افزايد: در اين مسأله حيات گياهان، نشانه بزرگى است، براى كسانى كه گوش شنوا دارند نغمه حمد و تسبيح گياهان را مى شنوند و زمزمه توحيد هر گياهى كه از زمين مى رويد و ذكر وحده لا شريك له گويد، با گوش جان استماع مى كنند؛«اِنَّ فِى ذلِکَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُوْنَ».(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.