پاسخ اجمالی:
«ويل دورانت» مورخ غربی در منشأ پیدایش مذهب می نویسد: «ترس نخستين مادر خدايان است! و از ميان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهم ترى دارد». همچنین «راسل» می نویسد: «گمان مى كنم كه منشأ مذهب قبل از هر چيز ترس و وحشت باشد». بطلان اين فرضيه روشن است، زیرا گویا طرفداران این نظریه معتقدند؛ براى عقیده به مذهب و خدا، ريشه فوق طبيعى وجود ندارد. ثانیا گرچه ايمان به خدا به انسان قدرت روحى و آرامش مى دهد، اما چرا نظم حاکم در آفرینش را فراموش کرده، به دنبال دلایل درونی برای اعتقاد به وجود خدا می روند؟
پاسخ تفصیلی:
«ويل دورانت»، مورّخ معروف غربى در تاريخ خود در بحثى تحت عنوان سرچشمه هاى دين از «لوكرتيوس» حكيم رومى چنين نقل مى كند كه «ترس نخستين مادر خدايان است! و از ميان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهم ترى دارد... به همين جهت انسان ابتدائى نمى توانسته باور كند كه مرگ يك نمود طبيعى است؛ لذا هميشه براى آن علت فوق طبيعى تصور مى كرد».(1)
همين سخن را «راسل»، به تعبير ديگرى تكرار كرده؛ و مى گويد: «گمان مى كنم كه منشأ مذهب قبل از هر چيز ترس و وحشت باشد؛ ترس از بلاهاى طبيعى، ترس از جنگ ها و مانند آن، و ترس از اعمال نادرستى كه انسان به هنگام غلبه شهوات انجام مى دهد».(2)
بطلان اين فرضيه نيز از اينجا روشن مى شود كه طرفداران آن گويا همگى با يك تعهّد ضمنى با يكديگر توافق كرده اند كه براى مذهب و عقيده خدا پرستى ريشه فوق طبيعى وجود ندارد؛ و حتما بايد عاملى براى آن در طبيعت جستجو كرد. عاملى كه بازگشت به نوعى گمان و تخيّل داشته باشد؛ لذا در اين رابطه هميشه مسائل فرعى را ديده، و مسأله اصلى را فراموش كرده اند. درست است كه ايمان به خدا به انسان قدرت روحى و آرامش مى دهد، و درست است كه او را در برابر مكر و حوادث سخت شجاع مى كند، تا آنجا كه گاهى آماده هرگونه ايثار و جانبازى مى شود؛ ولى چرا ما مطلبى را كه دائمآ در مقابل چشم بشر وجود داشته يعنى اين نظامى كه بر زمين و آسمان و گياهان و جانداران و وجود خود انسان حاكم است را فراموش كنيم.
به تعبير ديگر، انسان هر قدر از علم تشريح و فيزيولوژى و مانند آن بى اطلاع باشد؛ وقتى به ساختمان چشم و گوش و قلب و دست و پاى خود نگاه مى كند آن را ساختمان عجيب و دقيقى مى بيند كه از طريق اتّفاقات و عوامل بدون شعور هرگز قابل تفسير نيست. پيدايش يك شاخه گل، يك زنبور عسل، پيدايش خورشيد و ماه و سير منظّم آنها و پديده هاى ديگر.
اين مطلبى است كه هميشه در برابر چشم انسان وجود داشته و دارد و عامل اصلى پيدايش ايمان به وجود خدا است؛ چرا اين واقعيّت روشن را ناديده مى گيرند و به سراغ مسأله ترس مى روند جز اينكه بگوئيم نسبت به چنين واقعيّت روشن، جهل دارند و از پيشرفت عقائد مذهبى ترس دارند، چرا جاده اصلى و روشن را رها كرده در بی راهه گام مى گذارند؛ جز اينكه پيشداوری ها سد راه آنان گشته است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.